ایثار را در چشم زیبای تو دیدم
بعد از تماشای تو؛ دستم را بریدم
فرمانده بااقتدار این جهادی
گویی به خاک تشنه؛ جانی تازه دادی
جانبازی تو، خانه را آباد سازد
با تو نباید هیچکس، خود را ببازد
با دست تو؛ هر نقشهای نقش بر آب است
شرمندهی بیداریت؛ هرکس که خواب است
چشمان تو از خستگی هی تار گردد
بیتو نجات مردمم دشوار گردد
بیتو تمام آرزوها دود باشد
ویروسهای لعنتی، نمرود باشد
بیتو تشنج داشت، دنیای قشنگم
من پا به پای قلب تو باید بجنگم
بغض گلوگیری نشسته در صدایت
باید بهشتی را بسازم زیر پایت
باید دخیلم را به دستانت ببندم
با تو به احوال بدم، باید بخندم
تو با لباس روشن خود میدرخشی
من غافلم از لطف تو باید ببخشی
هر اتفاقی هم بیافتد، پای کاری
وقتی هوای مردمت را کم نداری
قرآن و عترت حافظ این لطف و احسان
امن یجیب نازلی در قلب انسان
از خاطر تو ناامیدی دور باشد
بوم و برم با عشق تو؛ پُرنور باشد
عاشقم
عاشقم وقتیکه دوربینم همش زومِ توئه
قاب تکراری من چشمای معصومِ توئه
سوژهی شعرای من عطر گل بابونته
آرزوی من یه گوشه از دل دیونته
عاشقم وقتی برای تو فقط گل میخرم
عاشقم وقتی که از خواب تو هر شب میپرم
وقتی دنبال یه هدیم توی بازارای رشت
وقتی دستای تو میده واسه من؛ معنای دشت
وقتی نعنا روی لبهای تو رویش میکنه
قلب من مثل خودت با لهجه گویش میکنه
دم به ساعت خونه رو هی آب و جارو میکنم
عاشقم وقتی خودم دست دلُ رو میکنم
وسعت وابستگیمو نه تو میدونی نه من
وقتی تو چشمای تو، میتازه اسبِ ترکمن
عاشقم وقتی بهت مربوطه هر کاری کنم
وقتی پیش تو نمیخوام آبروداری کنم
عاشقم وقتی که قهرام زود به آشتی میکشه
وقتی موهای بلند تو هنوزم تو کِشه
توی قلب من نتونس هیشکی جز تو جا بشه
حق بده هر چی بگی تو؛ لازم الاجرا بشه
ترانهسرا: طلا کاظمی