به گزارش
حافظ خبر؛ یکی از رویدادهای مهم نخستین سالهای سلطنت رضاشاه، قیام علما و بهویژه علمای اصفهان به رهبری حاجآقا نورالله اصفهانی علیه قانون نظاموظیفه اجباری در سال 1306ش بود که در پی آن، علما به قم مهاجرت و در آن شهر تجمع کردند. این قیام که پس از مذاکرات متعدد بین مخبرالسلطنه هدایت و تیمورتاش از یکسو و علمای مهاجر به رهبری حاجآقا نورالله از سوی دیگر برپا شده بود، بهرغم موفقیت اولیه ناکام ماند. در این نوشتارِ کوتاه تلاش شده است چرایی و چگونگی این قیام که نخستین رویارویی جدی روحانیت با گفتمان پهلوی اول بهشمار میآید، بررسی شود.
قانونِ نظاموظیفه عمومی؛ زمینهساز قیام
یکی از پایههای مهم دولت ملی مقتدر که ایرانیان پس از مشروطه در فکر آن بودند، نظاموظیفه عمومی بود. نظام خدمت اجباری بهعنوان یک طرح و دستور کار مهم، از برنامههای حیاتی رژیم جدید پهلوی نیز بود. بدین ترتیب، قانون نظام خدمت اجباری در 16 خرداد 1304ش در مجلس پنجم به تصویب رسید که بهموجب ماده اول آن: «از تاریخ تصویب این قانون، کلیه اتباع ذکور دولت ایران، اعم از سکنه شهرها و قصبات و قرا و ایلات و متوقفین در خارج از ایران، از اول 21سالگی مکلف به خدمت سربازی میباشند، مگر در مواردی که طبق این قانون مستثنا شده باشد».1
مدتی بعد و در آذر 1304ش سلطنت قاجار منقرض و پادشاهی پهلوی جانشین آن شد. رضاخان که اینک به مقام پادشاهی دست یافته بود، درصدد برآمد سیاستهای جدید نوسازی را اجرا کند. در سال 1305ش، اجراى قانون خدمت نظاموظیفه بسیار آرام پیش مىرفت، اما در اوایل 1306ش حکومت احساس کرد که براى اعمال این قانون در سراسر کشور بهاندازه کافى قدرتمند شده است؛ بنابراین، نمایندگىهاى سربازگیرى تأسیس شدند و اعلانهاى فراخوان خدمت نظاموظیفه به مرکز همه استانها ارسال شد.
با آغاز فرآیند سربازگیری در کشور، بلافاصله مخالفتهاى شدیدى نمایان شد. مخالفتها در پی ورود مأموران سربازگیرى به شهرها شکل گرفت. برای مخالفت با این اقدام، بازارها بسته و به نمایندگىهاى سربازگیرى حمله شد.2 واقعیت این است که حکومت پهلوی درصدد بود از طریق این قانون مهمترین پایه خود برای تسلط بر جامعه، یعنی ارتش، را تقویت بکند. بسیاری از مردمِ آگاه میدانستند که در این دوره، سربازگیری چه نتایجی میتواند داشته باشد و ممکن است به استبداد رضاشاهی منتهی شود.
اگرچه نارضایتى عمومى نسبت به دورنماىِ این قانون بهواسطه فساد آشکار مأموران سربازگیرى وخیمتر شده بود، حکومت بر اجراى آن پافشارى مىکرد. در مهر 1306ش، دولت دستور داد مجالس سربازگیری در تهران و شهرستانها تشکیل شود و این گونه بود که قانون نظاموظیفه به اجرا درآمد.3 تلاشها براى تحمیل قانون خدمت نظاموظیفه، در شهرهاى جنوبی ایران، ازجمله اصفهان و شیراز، مقاومت هماهنگى پدید آورد؛ «این مقاومتها از اعلام نظام اجباری در اصفهان آغاز گردید».4
در حقیقت، تحمیل ناگهانى و بىسابقه قانون خدمت نظاموظیفه در شهرهاى جنوب و بهویژه اصفهان با مقاومت مردم روبهرو شد و مردم در منزل علما تجمع و علیه این تصمیم دولت دادخواهی کردند.5 این مقاومت (قیام) را که از مهر 1306 آغاز شد و تا دیماه همان سال ادامه یافت، علماى اصفهان و شیراز، که از حمایت کامل بازاریان و بهویژه اصناف این دو شهر برخوردار بودند، رهبرى مىکردند.
رضاخان نگران از اعتراض روحانیان، در یکی از جلساتی که برای بحث درباره چگونگی مهار این مخالفتها برپا شده بود گفت: «... حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکرکشی کردهاند! با این لشکر چه کنم! یکی از درباریان پاسخ داد: قربان، شما که این همه سران عشایر و خانها را نابود کردهاید، این یک آخوند که چیزی نیست؛ رضاخان گفت قضیه کوچک نیست؛ آن اصفهانی [حاجآقا نورالله] آدم خطرناکی است
همانگونه که اشاره شد، مرکز قیام و مخالفت با قانون خدمت اجباری اصفهان بود؛ در اصفهان مجتهد بزرگ، حاجآقا نورالله اصفهانى، با درخواست مردمِ شهر براى عزیمت به شهر مقدس قم و بستنشینى در آنجا موافقت کرد و تصمیم گرفت با مهاجرت به این شهر، از آنجا قیام علیه قانون خدمت نظاموظیفه را رهبرى کند.6 بنابراین به دنبال عزم مردم و علما برای مخالفت با اقدامات دولت، حاجآقا نورالله بهاتفاق عدهای از روحانیان ازجمله آقا کمالالدین نجفی (شریعتمدار)، سیدالعراقین،7 آیتالله فشارکی، مرحوم صدرالعلما8 و حدود سیصد طلبه و باقی معترضان به اجرای قانون نظام وظیفه، عازم قم شد.
در چنین شرایطی، رضاخان نگران از اعتراض روحانیان، در یکی از جلساتی که برای بحث درباره چگونگی مهار این مخالفتها برپا شده بود گفت: «... حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکرکشی کردهاند! با این لشکر چه کنم! یکی از درباریان پاسخ داد: قربان، شما که این همه سران عشایر و خانها را نابود کردهاید، این یک آخوند که چیزی نیست؛ رضاخان گفت قضیه کوچک نیست؛ آن اصفهانی [حاجآقا نورالله] آدم خطرناکی است».9
مخبرالسطنه هدایت، که خود یکی از شاهدان عینی این ماجرا بود، اشاره کرده است: «نوبت اجرای نظام اجباری رسید؛ حاجیآقا نورالله، سیدالعراقین و جماعتی از علمای اصفهان در قم اجتماع کردند. تیمورتاش سعی دارد کار را شخصا به انجام رساند... اما زبان علما را نمیداند... غائله به طول انجامید...».10 بدینترتیب و با افزایش دامنه اعتراض به شهرهای دیگر همچون قزوین، کرمانشاه و تهران، این قضیه به مسئله اصلی دولت تبدیل شد.
مذاکره میان دولت و مهاجران و فرجامِ قیام
با تداوم بستنشینی و اعتصابها، رضاشاه با تیزبینی ضرورت عقبنشینى تاکتیکى همراه با مصالحهاى ظاهرى را دریافت و تیمورتاش را براى ملاقات با علمایى که از اصفهان به قم مهاجرت کرده بودند به آن شهر فرستاد. علما در مرحله اول از ملاقات با وى امتناع کردند، اما سرانجام پس از چندین بار گفتوگو میان مهاجران و نمایندگان دولت، علماى بستنشین در قم نیز براى رسیدن به مصالحه وارد مذاکره شدند و درخواستهای خود را به دولت ابلاغ کردند. مهمترین درخواست مهاجران جلوگیری از اجرای نظاموظیفه یا اصلاح و تعدیل آن بود.
پس از آنکه مهاجران قم درخواستهای خود را به دولت اطلاع دادند، از طرف دربار و دولت جوابهایی به قم رسید بدین مضمون که در انجام تقاضاها کمال مساعدت به عمل میآید، «ولی بهتر است آقایان به تهران مراجعت کرده تا حضورا مذاکرات لازم صورت گرفته و نسبت به انجام تقاضاهای آقایان نیز اقدام شود. ولی حاجآقا نورالله جواب دادند: چون مریض هستم از شرکت و حضور در تهران معذور میباشم».11
پس از رسیدن نامه حاجآقا نورالله به شاه و دولت، مبنی بر اینکه وی به علت کسالت نمیتواند به تهران برود، تلگرافها و نامههایی از سوی هیئت دولت به علمای مهاجر قم مخابره شد که بنا بر مفاد آنها تیمورتاش و مخبرالسلطنه متعهد شدند که این قانون را مجلس و دولت اصلاح کنند.
لایحه اصلاحی از طرف دولت آماده و به مجلس تقدیم شد، اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود، در 4 دی 1306ش آیتالله اصفهانى، مردى که نزدیک به نود سال سن داشت و براى مدتى نیز بیمار بود، از دنیا رفت. «جمعی مرگ وی را معلول عوارض کسالت دیرین میدانستند، ولی شهرت بیشتر آن بود که پلیس قم او را بهوسیله آشپز مخصوص، مسموم کرده است».12
بههرروی، با وفات حاجآقا نورالله اصفهانى، قیام از رهبر اصلی خویش محروم شد و ناامیدى گستردهای معترضان را فراگرفت. روز بعد از وفات ایشان، شعلههای نخستین جریان مقابلهجو با سیاستهای رضاشاه نیز خاموش شد.
فرجامِ سخن
قیام حاجآقا نورالله در حقیقت اساسیترین حرکت علما در زمان پهلوی اول بود که با هدف سرنگون ساختن حکومت پهلوی به راه افتاد. باوجوداین، علمایى که به حاجآقا نورالله در قم پیوسته بودند بهجز یکى دو نفر، شخصیتهاى مشهورى نبودند و این موضوع، موقعیت آیتالله اصفهانى را تضعیف کرده بود؛ درحقیقت دلیل اصلی شکست نهضت، ناکامى آن در کسب حمایت روحانیان مشهور وقت همچون آیتالله عبدالکریم حائری و آیتالله سیدحسن مدرس بود؛ هرچند از نقش مرگ نابهنگام رهبر قیام و حمایت نمایندگان مجلس ششم از قانون نظاموظیفه نیز نمیتوان چشم پوشید.
منبع
http://www.iichs.ir/s/19496
1. مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم، جلسه 178، ص 178.
2. استفانی کرونین، «نوگرایی، تحول و دیکتاتوری در ایران؛ نظم نوین و مخالفانش (1927-1929/1306-1308)»، ترجمه فرشید نوروزی، نامه تاریخپژوهان، ش 7 (1385)، ص 175.
3. باقر عاقلی، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران، تهران، جاویدان، 1371، صص 245-246.
4. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 4، تهران، علمی، چ ششم، 1380، ص 380.
5. باقر عاقلی، همان، ص 246.
6. حسین مکی، همان، ص 39.
7. حسین مکی، مدرس، قهرمان آزادی، ج 2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 767.
8. موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهانی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص 252-253.
9. سیدمصلحالدین مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، قم، الهدایه، 1368، صص 385-386.
10. مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، چ دوم، 1344، صص 375-376.
11. موسی نجفی، همان، ص 349.
12. حسین مکی، مدرس، قهرمان آزادی، همان، ص 397