...که پیر گفت، وَ ما جهد بی امان کردیم
به آیه بود " اَعِدّوا " که ما چنان کردیم
که پیر گفت به خندق مسیر سیل ببند
به آیه بود که محکم " رباط خیل " ببند
به خون زدیم حنا تارِ طره تارک را
به سینه نقش زدیم آیه ی مبارک را
که پند پیر حکیمانه بود، محکم بود
که پند زال به فرزند خویش رستم بود :
لگام وحش ، چنین گفت ، سهمگین باید
مهارِ هار به زنجیر آهنین باید!
فسان تیغ نه با خُرده ریگ مقدور است
حساب جنگ نه با مرده ریگ مقدور است
فسون دیو به باد بُرُوت ممکن نیست
کمان سخت که با چوب توت ممکن نیست!
اگر که تسمه نکوبد به وقت آمایش
چموش چُست به رایض نمی کند کرنش
که گرگ هار ، چنین گفت ، آفت گله است
سگ ذُبول ، بدانید ، مفت مزبله است!
اگر که شیر نباشی شکار خواهی شد
چنان که شور نباشی بخار خواهی شد!
کسی که خصم عنود از پیِ جدالش هست
فقط به پنجه ی مفرغ فراغ بالش هست!
چنین که گفت ، دلِ گرم را به راه زدیم
قدم به ساحت پر هیبت سپاه زدیم
سپاه عشق که میعادگاه یاران شد
قرارگاه سرافراز پاسداران شد
چه محشری چه جوانان پاک پنداری!
چه چشم های نجیبی چه هیبتی! آری
به دستچین سبدی سیب سرخِ آبزده
انیس خلوت سجاده ی گلابزده
به چهره تابش قندیل های محرابی
که ذوق°مرگ شهادت ز روی بی تابی
شبیه نقش علی اکبر جوان بودند
به دلربایی تمثال پرده خوان بودند!
فنای خویش طلب کرده در دل طوفان
به گرم° باوریِ " کُلّ مَن علیها فان "
ایا تو شاعرِ وامانده ی پریشان گو
نفس به عطر بگردان، دمی ازایشان گو
دهان بشوی به زمزم، ادب رعایت کن
وضو بگیر سپس نامشان تلاوت کن!
غلامرضا کافی
بلغیرت
(غزل مرصع)
ای خوش بر و بازو،یله گیسو،صله ابرو، گل خوش بو نفس وخشک لب و مشک گریبان
ای هیمنه هی هو،علوی رو، قرشی خو، حبشی مو ،همه ی دلخوشی گریه نصیبان
باچشم غزل خیز و دلاویز و دل انگیز و شکر ریز لبانی که ترنمگر قران
برخیز وبپرهیز از این فتنه ی یکریز که لبریز شد از رشک وحسد جان رقیبان
قرص قمر ای ماه لقب، شاه نسب، پاک حسب، رعد غضب، برق نگاهت جگر آشوب
ای فخرعجم، میرعرب، نخل رطب، کوه ادب نیست به جز نام خوشت مشق ادیبان
ای شیر دژم، میرعلم، چهره بقم، باغ ارم، عجب عجم، ماه ترین رشک پلنگان
ای تیغ دو دم، خصم ستم، ماه حرم، شاه کرم، دست قلم هست تورا یار غریبان
ای نایره دم، شعله نفس، گونه قبس، برق فرس، موج ارس ،آمده از علقمه عطشان
هان ای همه چیز ای همه کس، کشته هوس، خیمه عسس، دادرس قاطبه ی تنگ شکیبان
ای بحروفا، نهرسخا، شهرعطا، دست شفا، قبله نما، جانم وجانانم ابالفضل
هم خشم خدا، قهر قضا، تیررها، تیغ بلا برسر کاسب ستمان خلق فریبان
ای ماه بدل، کوه بطل، صخره مثل، شیر جدل، باد وش تیزتک عابس وعباس
هیبت جبل ای لفظ عسل، چهره غزل، هست ازل تا ابدت سلسله ی نسل نجیبان
هیهات ازاین گریه اثر، سوگ خبر، داغ شرر، اشک ثمر، قصه ی سالارشهیدان
ای قرص قمر،تشنه جگر، سوخته پر، خیز که تنهاست کنون زینب و خفتند حبیبان!
غلامرضا کافی