۱
plusresetminus

گام معلق یک لک‌لک پس از سی سال

مولف :
تاریخ انتشاريکشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۴۴
فیلم «گام معلق لک‌لک»، ساخته 1991 آنجلوپولوس پیش‌بینی سودازدگی انسان در این روزها بود.
گام معلق یک لک‌لک پس از سی سال
طی سال‌های گذشته اخبار کشته شدن پناه‌جویان در مرز یونان از دردآورترین موضوعات رسانه‌ای بوده است؛ خانواده‌ای افغان که با قایق در راه اروپا غرق شدند، شلیک مرزبانان یونانی به کردها و ده‌ها تصویر دلهره‌آور دیگر از چنین فجایع انسانی، نشان از آن دارد که مهاجرت غیرقانونی به اروپا به اندازه جنگ نشان از توحش روح آدمی دارد؛ روحی که در سده بیست و یکم افسارگسیخته‌تر از پیش کمر به بدنامی انسان به عنوان موجودی خردمند بست.
«گام معلق لک لک» به کارگردانی «تئو آنجلو پولوس» نیز تصویر شفافی از روح رمیده آدمی ارائه می‌کند. این فیلم درباره مهاجرت است. البته تنها لایه نخستین از آن به مفهوم مهاجرت می‌پردازد؛ با تعمق در ریشه آن می‌توان مضامین الهیاتی و فلسفی دیگری را نیز جست‌وجو کرد.
سیاستمداری تصمیم می‌گیرد هویت خود را در زباله‌دان تاریخ بیندازد و با نام و نشانی دیگر، به عنوان پناهجو خودش را معرفی کند. اگرچه با عقل سازگار نیست که مردی ذی‌نفوذ در پارلمان یونان بخواهد این چنین از همسر و زندگی نسبتا مرفه خود دل بکند، اما با شناختن شخصیت‌ اصلی او می‌توان به این درک دست یافت که گاهی سیاستمداران هم از کت و شلوار رسمی خود خسته می‌شوند. حتی اگر به معرفت رسیده باشند به جایی دور دست می‌روند تا شاهد فجایعی باشند که پیامد تصمیمات خودشان است. سیاستمداری که در فیلم نمایش داده می‌شود، خواسته که از این پس یک «در وطن خویش غریب» باشد.
نقطه عطف روایت این فیلم با ابهام یک خبرنگار آغاز می‌شود؛ خبرنگاری که برای تهیه گزارش از وضعیت مهاجران به روستایی مرزی در یونان آمده، متوجه می‌شود سیاستمداری که ناپدید شده بود در این روستا سکونت دارد و با هویتی جدید خود را معرفی کرده است. جهان جدید این سیاست‌مدار شبیه گذشته او نیست. خبرنگار برای کشف چرایی ناپدید شدن او، با همسر فرانسوی‌اش ملاقات می‌کند و در نهایت او را به آن روستا می‌کشاند تا صحه‌ای بر حدس و گمانش بگذارد. حدس او درست بوده است. آن سیاستمدار گم شده، همانی است که در آن روستا خود را پناهجوی آلبانیایی معرفی کرده و سیب‌زمینی می‌فروشد؛ اما گویی همسر او نمی‌خواهد رازش برملا شود.
روایت پر از افسون فیلم به تماشاگر می‌گوید که گویی قراردادی میان سیاستمدار و نزدیکترین شخص به او، یعنی همسرش بسته شده. قراردادی شفاهی که اصل اساسی آن عدم افشای هویت اوست. برای این به ظاهر پناهجو، جهان مدرن جای سردی شده که دیگر نمی‌توان در  آن زندگی کرد. او آخرین میخ را بر تابوت سابقه سیاسی خود کوبانده است و آن را در آتن دفن کرده. می‌خواهد آدم دیگری باشد، رهیافتی نو به باقی عمرش داشته باشد و در میان کسانی زندگی کند که وطن معنای دیگری برایشان دارد. او بیشتر شبیه درویش پشمینه‌پوشی است که برای رسیدن به حقیقت باید هرآنچه را که دیگران از او انتظار دارند، رها کند. رستگاری برای او گم شدن در میان آدم‌هایی است که به بوته فراموشی سپرده شده‌اند. او می‌خواهد خود را در جمع پناهجویانی مخفی کند که رنج‌هایشان در پس کاغذبازی‌های رجال سیاسی فراموش شده.
«گام معلق لک لک» در 1991 ساخته شد؛ درست در زمانی که اوج مهاجرت کردها پس از حملات شیمیایی صدام بود، زمانی که ایرانیان پرشماری در سال‌های پس از جنگ هشت ساله از سیاست‌های موجود دل‌زده بودند و اروپا را جایی بهتر از وطن خود برای زندگی می‌دانستند. ترک‌ها، آلبانی‌ها، عرب‌ها و دیگر ملل و اقوام نیز به گونه‌های دیگری قربانی سیاست و جنگ بودند. در آن زمان یونان گذرگاهی بود برای رسیدن آنان به اروپا.
در یکی از نماهای آغازین فیلم، فرمانده مرزبانان، خبرنگار را به خط صفر مرزی می‌برد، یکی از پاهایش را بالا می‌برد و همانند پرنده‌ای مهاجر با زبان بدن اشاره به ساکنان روستای مجاور می‌کند. گام معلق او نشان از آن دارد که آن سوی مرز با وجود شباهت به این سو جایی دیگر است. تصویری که از انسان در «آخرین گام لک لک» ترسیم شده، دلالت بر زندانی بودن او در حصار مرزهای سیاسی دارد؛ تصویری که جز با عینکی از جنس دلسوزی و ترحم دیده نمی‌شود: تعریف مرز توسط بشر چیزی جز کوتاهی فکر او ندارد.
با این پیش‌فرض به تماشای «گام معلق لک لک» بنشینید که قرار نیست سرگرم شوید. این فیلم یک اثر سینمایی مهیج نیست که شما را برای چند ساعتی به خود مشغول کند و با پایان یافتن نیز در ذهنتان منقضی شود. به باور نویسنده این نوشتار، برخی از فیلم‌ها از جمله این اثر، به مثابه راهکار نوینی برای رسیدن به معرفت و شهود باطنی است. چشم‌گیر بودن لوکیشن، ملودی نرم و آهسته‌ای که در طول فیلم با آکاردئون نواخته می‌شود، حضور «مارچلو ماستریانی» در نقش سیاستمدار از خودگریخته و نماهای بلند این اثر سینمایی به تماشاگر کمک می‌کند تا از داستان فیلم به عمیق‌ترین احساساتش گریزی بزند و اشرف بودن انسان را مورد نقد و واکاوی قرار دهد. زیبایی‌شناسی فیلم‌های کارگردان در اغلب موارد مبتنی بر تلنگر زدن به فهم انسان از خودش است. آنجلوپولوس می‌خواهد تماشاگر را به جدل با خود تحریک کند. برای رسیدن به این تمهید نیز بهترین راه این است که او را مقهور رنج کند. شاید بتوان گفت در فیلم‌های آنجلوپولوس، به ویژه «گام معلق لک لک» تماشاگر شاهد ترجمان بصری این جمله است که انسان از این پس اشرف مخلوقات نیست.

 
مولف :
کد مطلب : ۲۳۴۴۱
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما