-مهران مدیری را دیگر به جا نمی آوریم، درست تر بگوییم «این» مهران مدیری را به جا نمی آوریم. مهران مدیری «در حاشیه» 2 را می گوییم، کارگردانی که سعی می کند سریالی کمدی بسازد اما انگار نه روحی هست که در کالبد این پیکر بدمد و نه خونی که در رگ های آدم ها و شخصیت ها شریان پیدا کند. همه چیز تصویری دفرمه و نصفه نیمه از شخصیت های بامزه ای است که می شناختیم، از کمدین های دوست داشتنی تا شخصیت های عجیب و غریبی که می شد به آنها علاقمند شد.
این مهران مدیری با چهره ها چه کرده؟او آنی نیست که با این چهره ها چنین کاری کند، آنها را به کاریکاتوری از خودشان بدل کند و به جای دقایق بامزه و کمدی، معجونی از اتفاقات لوس را کنار هم بچیند. نه، ما او را به جا نمی آوریم...
2- اما چرا از «در حاشیه»ی اول تا فصل دوم با این تغییر شگرف رو به رو شده ایم؟ دنبال مسائل حاشیه ای نگردید، که اگر هست ربطی به بحث ما ندارد. علائم این مشکل، از خیلی وقت پیش قابل ردیابی بود؛ مثلا از سریال «قهوه تلخ» و بعدتر در «ویلای من» و کمی بعدتر در «شوخی کردم».
البته اگر دنبال نقطه اوج این ضعف می گردید سری به سوپرمارکت محل بزنید و دی وی دی «عطسه» را تهیه کنید. آن زمان اولین علائم بالینی بیماری آشکار شد. وقتی به جای شخصیت های اصلی و موقعیت های پی در پی سریال، کاراکترهای فرعی درخشیدند و تبدیل به چهره شدند (دو پیرمرد داستان یادتان می آید؟) آن زمان به نظر می رسید الگوی قدیمی مدیری دوباره دارد اجرا می شود: در آثار مدیری معمولا یک شخصیت محوری وجودداشت که در یک موقعیت ابلهانه قرار می گرفت و تعارض عقل و جهل، مجموعه ای از حوادث را رقم می زد.
نکته این جا بود که مثل بیشتر درام ها شخصیت های منفی که کمی خرده شیشه داشتند و رگه هایی از حقه بازی و دوز و کلک در آنها بود کم کم اوج می گرفتند و تبدیل به مزیت سریال می شدند (شب های برره مملو از شخصیت های حیله گر نادان بود) و البته با کمک این شخصیت پردازی بود که درام اصلی جان می گرفت و موقعیت های کمیک ساخته می شد. اما در سریال های بعد از «قهوه تلخ» نم نمک این شخصیت های منفی جذابیت شان را از دست دادند و «فقط» به شخصیت های قرینه ای بدل شدند که مقابل شخصیت اصلی قد علم می کنند.
جذابیت، به شخصیت های دیگری کوچ کرد که در دقایقی کوتاه حاضر می شدند و با کلام و حرکات و خلق موقعیت هایی متکی بر بازیگر، توجه ها را جلب می کردند. در این مواقع بود که درام چیز جالب و قابل توجهی نداشت، یعنی موقعیت های کمیک نه از دل شخصیت های اصلی که در حاشیه آن با شخصیت های فرعی و با مدت زمان کم جان می گرفت. مدیری این را متوجه شد و شاید بر این اساس بود که سراغ آیتم سازی رفت. نوعی از سریال که تایم کوتاهی دارد و شخصیت ها، در حد ایده خنده دار به نظر می رسند.
3- خب، آیتم سازی نیاز به شوخی نویسی حرفه ای دارد و بازیگرانی که توانایی فوق العاده ای در اجرای بداهه و البته میمیک و استفاده از بدن دارند. لحن، در این کارها نقش اصلی را بازی می کند چون موقعیت کوتاه است و در چند ثانیه باید کمدی به انتها برسد. الان که به «شوخی کردم» نگاه می کنیم، می بینیم که برخی آیتم ها شیرین است به لطف متن خوب و البته اجرای مناسب. اما برخی هم اصلا به سرانجام نمی رسند.
مدیری اما در فصل اول «در حاشیه»، تلاش کرد ریسک کند و دوباره سراغ تجربه های سابقش برود. برای همین درام را با شخصیت های جالب و کمی کودن نوشت. ریسک او این بود که این بار شخصیت عاقل او در یک موقعیت مضحک قرار نمی گرفت، این بار نوبت کسی بود که خودش هم قدری کودن و ساده لوح بود. خب مشکل الان قدری روشن شده... حضور یک آدم کودن در جمعی از آدم های نادان، تعارضی ایجاد نمی کند و وقتی تعارض و تضاد نباشد کمدی شکل نمی گیرد. از این جا حیات سریال در دستان کمدین هایی قرار گرفت که وجود تک تک شان برگ برنده بود. البته داستان در دل خودش تعارضی داشت که بسیار موثر بود: بیمارستان که باید جای بهبود حال افراد باشد تبدیل شده بود به محل کسب عده ای کودن!
4- اما در فصل دوم «در حاشیه» ادوات طنز حذف شد. دلیل هم معلوم است: هر موضوعی که نقد کند به عده ای بر می خورد و تلویزیون که زیادی نازک نارنجی و ترسوست ترجیح می دهد خنثی باشد تا منفور! برای همین تمام بخش های تضادآفرین اثر حذف شد، بخش های منتقدانه کنار رفت، محیط سترون شد و کمدین ها در یک موقعیت کاملا انتزاعی قرار گرفتند.
تا این جا ما فقط با کمدین هایی رو به رو هستیم که نه در درام محکمی قرار دارند (گفتیم که مدیری یک بار برای نجات به آیتم سازی پناه برده بود) و نه موقعیت ها آن قدر شوخ و طنازانه اند که خنده بسازند. کمدین ها در این شرایط مدام به خودشان رجوع می کنند و سعی می کنند به تنهایی یا در نسبت با یکدیگر طنز بسازند. اما این اتفاق هرگز نمی افتد چون یک سریال غیرآیتمی نیاز به درام و شخصیت پردازی و تضاد و درگیری و کنش و واکنش دارد، اتکا به مجموعه ای از بازیگران که می توانند شوخی کنند و خنده بگیرند، ترفند ساده ای است که خیلی زود لو می رود.
5- و حالا با مدیری تازه ای رو به روییم که گمان کرده با حذف خودش و تمرکز روی اجرا، مشکل حل می شود. مشکل سریال مهران مدیری به تصمیم های او قبل از ساخت سریال بر می گردد، به ریسک هایی که نمی کند و به حذف هایی که تن می دهد. به ساخت شرایطی که خودشان، بدون کمدین ها، جذاب نیستند و خنده ای نمی آفرینند.
مدیری تسلیم شرایط موجود شده و محافظه کارانه به دامن آدم های آشنا پناه برده. بخشی از بازیگران و نویسندگان او در برنامه خندوانه خلاقانه اجرا کردند چون توانستند «قصه پردازی» کنند. اما «در حاشیه» از حذف همین عنصر لطمه خورده است. هیچ سریالی بدون قصه دوام نمی آورد. ای کاش مهران مدیری به این موضوع فکر کند. آن وقت ما هم به آینده فکر می کنیم تا گذشته. گذشته مهران مدیری مربوط به دوران دیگری است. حالا او باید فصل تازه ای را آغاز کند.