خرمشهر را «خدا» آزاد کرد یا «کدخدا»؟/ پایان جنگ و حکایت «جام زهر» + پوسترهای اختصاصی به مناسبت هفته دفاع مقدس
تاریخ انتشاريکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۰۹
خرمشهر در روزی بازپس گرفته شد که صحبت از تهدید نظامی و تحریم نبود، بلکه تهدید نظامی تبدیل به حمله گسترده زمینی و هوایی و دریایی شده بود تحریم هم در شدیدترین شکل خود در جریان بود،
حافظ نیوز/سرویس فرهنگی بازهم هفته دفاع مقدس از راه رسید تا در این روزگار غفلت و فراموشی، یاد و خاطره مجاهدت های صدها هزار کودک و پیر و جوان ایرانی و غیر ایرانی در دفاع از انقلاب و نظام اسلامی زنده شود.
بیش از دویست و بیست هزار شهید و ششصد و هفتاد هزار جانباز؛ هزینه ای است که جوانان وطن در سالهای نه چندان دور برای حفظ جمهوریت، اسلامیت و تمامیت ارضی این کشور پرداخت کردند؛ جوانانی گمنام از جنس بهنام محمدی ها که نه قلم و نه تصویر، حماسه هایشان را به جوانان این روزها معرفی نکرده است.
«همهاش ۱۳ سال داشت. اصرار داشت که وارد درگیری بشود. آب میآورد، اسلحه میآورد، مهمات میآورد گاهی حتی اطلاعات میآورد. یک بار عراقیها اسیرش کردند که با زیرکی گریخته و مقرشان را لو داده بود.» اینها گوشه ای از خاطراتی است که از بهنام محمدی ۱۳ ساله بر جای مانده است. شهید نوجوانی که لباس سربازی بر تنش زار می زد و هیچ کلاهی پیدا نمی شد که سر کوچک اما پرشور او در آن جای شود.
داستان بهنام محمدی ها در کوران سالهای دفاع و از شب محاصره شروع می شود؛ خرمشهر محاصره شده بود، از حمایت های لجستیکی دولت وقت خبری نبود، نیمه شب سوم آبان که فرا رسید نیروهای لشکر بعثی عراق با سازماندهی و تجهیز لشکرهای مستقر در جبهه خرمشهر و همچنین فراخوانی نیروهای تازهنفس، هجومی وسیع و گسترده را به خونین شهر آغاز کردند تا به خیال خود در یک هفته جشن پیروزی خود را در تهران بگیرند! ولی مقاومت بهنام محمدی ها آن ها را در خرمشهر زمینگیر کرد و چه بسا اگر رئیس جمهور وقت، بنی صدر خائن نیروهای ارتش را برای حفاظت از شهرهای جنوب غربی به منطقه گسیل می داشت شاید هیچگاه خرمشهر رنگ خون نمی گرفت.
خرمشهر گرچه بعدها علیرغم میل ابرقدرت ها مجددا بازپس گرفته شد، اما اشغال و بازپس گیری آن به قیمت خون هزاران جوان همچون بهنام محمدی بود که خون پاکشان خاک های این سرزمین را سیراب کرد.
آری! آن روزها که شمارش به بیش از هشت سال رسید و حماسه خرمشهر تنها گوشه ای از حوادث آن روزهاست، روزهایی بود که ابرقدرت ها و کدخداهای جهان نه در پشت میز مذاکره بلکه رو در روی ایران در جبهه نبرد قرار داشتند و آمده بودند تا صدای انقلاب اسلامی در خاستگاهش خاموش شود.
اما اراده خدا بر خلاف اراده کدخداها بود! خدا اراده کرد خرمشهر مجددا به دست بندگان صالحش فتح شود و امام روحالله بر اراده خدا واقف شد و پیامی شاید برای این روزهای ما صادر کرد: خرمشهر را خدا آزاد کرد [و نه کدخدا!]
پایان جنگ و حکایت جام زهر
هر جنگی سرانجام باید یک روز پایان یابد! این طبیعت هر جنگ و کارزاری است که میان دو کشور به راه می افتد اما پایان جنگ ایران و عراق میتوانست به گونه دیگری رقم بخورد! طی سالهای گذشته، مقامات سیاسی کشور از جمله آیت الله هاشمی رفسنجانی بارها از رضایت حضرت امام از پذیرش قطعنامه سخن گفته اند، این در حالی است که هرچه که از جانب مسئولان و سیاسیون مطرح شود، باز هم جام زهر حکایتی سر به مهر است که با هیچ منطق و استدلالی توجیه نمی شود! اگر پذیرش قطعنامه 598 با رضایت امام روح الله همراه بود پس چرا جام زهر؟!
آری! حکایت جام زهر حکایت مسئولانی است که از جنگ خسته شده بودند و با محاسبات غلط خویش، تصور می کردند ایران به زودی در جنگ شکست خواهد خورد و مردم نیز دیگر میل و رغبتی برای دفاع از سرزمین خود ندارند. مسئولانی که خود از دفاع مقدس بریده بودند، تلاش کردند تصور خود را به امام خمینی سرایت دهند و اینچنین خمینی در میان یارانش تنها ماند و جام زهر را سرکشید و جنگ را بی هیچ دستاورد راهبردی که ضامن بازپس گیری خسارات مادی و معنوی برای ایران باشد خاتمه شده اعلام کرد.
آری! قطعنامه 598 همان است که امام روح الله کلیدواژه ای برای توصیف آن به کار بست که حتی اگر یاران دیروزش آن را احلی من العسل نیز بخوانند، باز هم جام زهر است!
گرچه تقدیر الهی بر این رقم خورد که بعدها عراق و بلکه بسیاری از دیگر کشورهای منطقه در جبهه مقاومت اسلامی قرار گیرند، اما پایان قصه پر غصه جنگ همچنان رازهای سربه مهر فراوانی دارد که با روایت مسئولان در این سالها و کلیدواژه «جام زهر» از سوی امام راحل نمی خواند!
برای مشاهده تصاویر در ابعاد واقعی، بر روی گزینه عکس بزرگ کلیک کنید