کتاب بیخویش، به سرگذشت آموزگار شهید مصطفی دیانتینسب، را از کودکی تا شهادت با ویژگی برجستۀ آشنایی با مردم کازرون در سالهای 1345 تا 1365 با نوشتاری داستانی، میپردازد.
شهید اسحاق تیزابی و دیگر شهدای میهن، سینهشان را سپر کردند تا گلولههای دشمن به مردم ایران نخورد و با جان خودشان که بزرگترین سرمایه زندگیشان بود، زمینهساز زندگی در امان و آسوده را برای ما ساختند.
با شنیدن این سخنان، نگاهی به خود انداختم و با آگاهی از تندرستیم، به سوی سنگر فرمانده گردان دویدم تا آمبولانس را پیدا کنم... نزدیک به ۸۰۰ متری امده بودم که احساس کردم دیگر پایم مرا یاری نمیکند... نگاهی به پاهایم ...
بهسمت اهواز راه افتادیم. از جاده کازرون به سمت گناوه حرکت کردیم. میدانستیم فردا باید به منطقه عملیاتی برویم. کنار من حَمَد خورشیدی نشسته بود. حمد فرمانده یکی از گروهانهای گردان فجر بود.