خوشا آشفتگی هایی که در سامان نمی گُنجد خوشا درماندگی هایی که در درمان نمی گُنجد بیان شوق می دانم که آتش می زند بر دل شرار عشق می دانم که خود در جان نمی گنجد عجب عطر خوشی می آید از باغاتِ لاهوتی که از آن لَخلَخه، لَختی در این کیهان نمی گنجد شمیم نامِ بانویی بهشتی در غزل دارم که وصفش جز که با ایجاز، در قرآن نمی گنجد چه جا خوش کرده روی گونه خالش! از چه می گویند- سِپند شوخ چندان هم در آتشدان نمی گنجد؟ ز روی ناگزیری خواندمش بانویِ بی مانند شکوهش گرچه می دانم در این عنوان نمی گنجد! چنان ما عاشقیم از جان وجود نازنینش را که این سودایِ سِحرانگیز در بُرهان نمی گنجد زِبَرکیش ِ محبّت، گوهر ِ نادرفروغی هست، که در اَنبان-چُروکِ حکمتِ یونان نمی گنجد به ما و من شبیهَ ش می کند خود بینیِ مُنکِر ولی ناموسِ ذات حق، در این بُهتان نمی گنجد کسانی مِنبرِ آلِ کسا را سهم خود خواندند ولیکن در عبای وحی، این و آن نمی گنجد بَلی، اِمکان ندارد جست و جوی ساحَتش در خاک وجودِ آسمان طبعی که در اِمکان نمی گنجد اگر میل اَنارش بود، یعنی که جگر خون است که شرح غُصه اش در حجم «اَلمیزان» نمی گنجد زبانزد حکمتِ « اَلجار،ثُمَّ الدّار » روشن کرد که زُهمِ نَفس در گُلخانه ی ايمان نمی گنجد دلم را وقف زهرا کردم و جمع عزیزانش که بیش از چارده گُلدان، در این ایوان نمی گنجد غلامرضا کافی بهشت زهرا دلم از دست این آتش بلاله نداره چاره ای باید بناله بهشت خانه ی زهرا و آتش؟ تصور کردنش حتی محاله! زلیخا بنی ایمان تو رفتی باغمان پاییز زرد است دل فرزندها لبریز درد است تو نور خانه بودی مادر، افسوس چراغ زندگی خاموش و سرد است! زلیخا بنی ایمان یا زهرا انگشتر عشق را نگینی زهرا معشوق خدا روی زمینی زهرا در دفتر شاهنامه ی شعر علی تنها تو حماسه آفرینی زهرا حسین کیوانی نذر حضرت مادر شهادت حضرت فاطمه ی زهرا،یاس کبود سلام الله علیها،رازدار و انیس دل مولا علی علیه السلام تعزیت و تسلیت باد داغت شده غمناکترین صفحه ی تاریخ ای وای به غدّاری دیوار و در و میخ بر قاتل تو، فاطمه جان، باد همیشه نفرین فراوان و بسی لعنت و توبیخ خدایا به جان مادر پهلو شکسته، در امر فرج منتقمش، مولا صاحب الزمان عج، تعجیل بفرما اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیکَ ألْفَرَج آمین یا رب العالمین فرح_یارمحمودی (صبا)