ای صفای دل جاری از صفای چشمانت
می توان خدا رادید لابلای چشمانت
می برد دل ما را تا سواحل امید
پا به پای دریا ها ناخدای چشمانت
تا سرای سبز دل می روی و می آید
لحظه های اندوهم پا به پای چشمانت
آن زمان که می رفتی کوله بار دل بر دوش
قصه ی شهادت داشت کربلای چشمانت
با من از خدا می گفت از صداقت دریا
در غروب دلتنگی آیه های چشما نت
من تورا که می بینم می شوم سراپا عشق
کوچه کوچه می ایم در هوای چشمانت
شعر من که چیزی نیست واژه های شرمنده
هدیه ایست ناقابل پیش پای چشمانت
حسین کیوانی
روز جانباز
« شهنشاه رضوان »
مژدگانی ساقیا سلطان مه رویان رسید
آن شهنشاه جوان جنت رضوان رسید
گل فشانید مقدمش را بر در میخانه ها
زینت افزای بساط جمع مخموران رسید
صورت حُسنش چو مصباح رَه شب ماندگان
صبح والفجر جمالش پرتو یزدان رسید
در دل گرداب و موج ظلمتِ اندیشه ها
کشتی ایمن در این دریای پُر طوفان رسید
دُرد نوش ساغر دَرد است این سر خیل مست
سرکش جام بلای بزم عُشاقان رسید
بوسه خیرالبشر چون بر گلویش نقش بست
بر طواف بوسه اش آن خنجر دونان رسید
با خلیل اله بگفت آن دم که قربانی ببرد
وعده ذبح عظیم در آیت قرآن رسید
بود بی شک یا حسین ورد زبان آن مسیح
محتضر شد زنده از انفاس او درمان رسید
تیغ فرعون در پی و نیل خروشان در مصاف
وحی آمد یا حسین بر موسی عمران رسید
تا قیامت نام او تفکیک حق و باطل است
محضر عدل الهی سنجش و میزان رسید
هست افراز شادمان از روز میلادش ولیک
یا حسین میگوید و بر دیده اش باران رسید
افراز