به گزارش
حافظ خبر؛ آن چه میخواهم بنویسم درباره جنبشهایی به ظاهر مذهبی است که شوربختانه بر مذهب میشورند و نه تنها مسئولان امر به آن هیچ نمیاندیشند، که گاه به آن دامن هم میزنند.
با پیروزی انقلاب، توصیههای چندینباره حضرت امام و رهبری، نادیده انگاشته شد؛ تا آن جا که گاه فرهنگ را از دریچه سیاست مینگرند و این خود از بزرگترین گرفتاریهایی است که گریبانگیر ما گشت؛ زیرا دشمن سیاست را رها کرد و همه هم و غم خود را بر بسترهای فرهنگ گذاشت و ما همه سرگرم بازیهای سیاسی و سیاستبازیهایی شدهایم که گاه دشمن و گاه خودمان به وجود آورده و میآوریم. اینها خود زمینه را برای دشمن فراهم آورد تا اعتقاد، باور، اندیشه و فرهنگمان را تهی کند... و ما ناآگاه از آن هستیم...
یکی از بخشهایی که گمان داشتهایم بسیار استوار است و چون ریشه در نهانگاه مردممان دارد و دست دشمن به آن نمیرسد، هیأتهای مذهبی است؛ رستنگاه و پرورشگاه کسانی که در دو سه سده گذشته، پایگاههای ایستادگی مردمی در برابر همه یورشها بوده و هست. جایگاه پرورش نسلهایی که شاهنشاهی قاجار را به زیر بار مشروطه آورد، سنگرساز رویارویی با دشمنان چپاولگر انگلیسی و روسی در جنگ جهانی یکم و دوم شد، نهضت ملی را پدید آورد، 15 خرداد 1342 را ساخت، انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند، 10 سال نبرد جهانی را با دفاع مقدسش به سرانجام رساند، در سازندگی آستینها را بالا زد و... و امروز فراتر از مرزها و گستره زمینی ایران، در لبنان، عراق، یمن، بحرین، افغانستان، پاکستان و فلسطین، یزیدیان را به شکست بکشاند...
پس چرا امروز در گستره زمینی ایران، سنگر به سنگر عقب مینشیند؟
بگذارید برای پاسخ به این چرایی، کتاب حرکت اسلامی لبنان، که سخنان امام موسی صدر در نیمه شعبانی است را با هم بخوانیم: علامه شرفالدین به من گفت که دشمن از همان جایی به ما ضربه زده است که ما به او ضربه زدیم و ما باید از همان جایی به او ضربه بزنیم که او به ما ضربه زد.
سردار رشید اسلام ،شهید دکتر مصطفی چمران نیز در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه (فیلم آن در نرمافزار چمران از بنیاد شهید چمران) میگوید: انقلاب ما فرقش با بقیه انقلابها در این است که این انقلاب از درون افراد جوشیدن گرفت و سپس به میان جامعه آمد و باعث تغییر نظام حاکم شد... یعنی این انقلابی فرهنگی بود و سپس سیاسی.
آری اسلام ابتدا از درون انقلاب میکند و سپس به بیرون میآید.
نزدیک 20 سال پیش، در دوران اصلاحات که همگی سرگرم سیاستبازیها بودیم، ناگهان جنبشی فرهنگی مذهبی با رویکردی ولایی و انقلابی آغاز شد... هیئت... آری هیئتبازی.
آری دشمن از همان جایی به ما آسیب زد که سالیان پیش ما به او آسیب زده بودیم. و اکنون....
هیئتها پا گرفتند... با این دیگرگونگی که نه به روشی انقلابی، شیعی و اسلامی همچون همین فداییان اسلام و هیأتهای مؤتلفه اسلامی و ...که تخدیری و خرافاتی...
دهه ۵۰ بود که فریادهای بیدارگرایانه علامه شهید مرتضی مطهری و معلم شهید دکتر شریعتی بر تحریفات و خرافات مذهبی و دینی به ویژه در برگزاری رویدادها و آیینها بالا گرفت و در چند سال این تحریفات و خرافات به مجاهدت پیروان راستین خط امام، از آیینهای مذهبی زدوده شد.
دو کتاب ارزشمند حماسه حسینی از شهید مطهری و تشیع علوی و تشیع صفوی از دکتر شریعتی بر این حرکت اصلاحی و انقلابی تاثیر بسزایی داشت.
مداحان پیرو خط امام در همه هیأتها دست به کار شدند و در پویشی بزرگ، پاکسازی انقلابی و حسینی آغاز شد.
برچیده شدن شَدّه (عَلَم) و نمودهای خرافی دیگر، زدودن آثار خرافه و تحریف در سرودهها، نوحهها، مرثیهها و... انجام گرفت؛ به گونهای که هم سن و سالهای ما در کشور باید به یاد داشته باشند که تا 20 سال پیش در بسیاری از شهرها آثار ارزشمند هنرهای تجسمی و نمایشی، جای نمادهای بیپایه و تخدیری و گاه مسخره را گرفتند.
با این همه از بیست سال پیش تا کنون و با بروز هیأتهای نوین، بار دیگری به نام زنده کردن سنت، بدعتهای تقبیح شدهای چون قمهزنی، خودزنی و... از یک سو و از سوی دیگر سرودههایی گاه زشت، به جای سرودهها و نوحههای اندیشهورزانه، حماسی و ارزشمند نشستند.
آری دوباره روز از نو... با این دیگرگونی که اکنون رنگ انقلابی و ولایی به خود گرفتهاند.
فریادهای مراجع و روحانیون بیدار و انقلابی همچون آیتالله مکارم شیرازی آیتالله جوادی آملی و... باز هم بلند شد. اما این بار ایستادگی در برابر علمای اسلام برای پاکسازی وجود داشت. ایستادگی که شاید از روی ناآگاهی بود با این همه...
نزدیک به یک دهه پیش، کنگره آمریکا و رژیم صهیونیستی رسماْ کارکردشان دینی و از درون هیأتها دانستند.
باید گفت که این آیینها، شعار است. آری شعار... به گفته استاد ارجمندم، نیمی از دین تظاهر و شعار است. میدانی چرا؟ زیرا مؤمنین احساس غرور میکنند و تردیدها کم میشود؛ چون جنبه روحی روانی دارد.
حال به این آیینها در ظاهر نگاه میکنیم: بزرگنمایی چهرههایی چون غلام ترک که گناهکار بود و... اشاعه این که ما در قیامت پارتی داریم... اشاعه منکری به نام قمهزنی و خودزنی برای ائمه در حالی که بر پایه برخی از آیات قرآن و قانون لاضرر و لا ضرار، حرام است.
تهی شدن سرودهها، نوحهها و موسیقی و... آیا پس از 20 سال، برای کسانی که پیشتر و اکنون را میبینند یا شنیدهاند، سخت است؟
نزدیک به 15 سال پیش، بچههای یکی از مساجد که کاری نو، همراه با استقبال بسیاری از مردم را آغاز کرده بودند، به ناگاه دچار دگرگونی شدند و گفتند این مراسم ما عوامگونه است! و خالی از مفاهیم انقلابی و حسینی! و بایستی هیئتمان بشود چون دیگران!!! و شد آن چه نباید میشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و افزایش دسترسیها، سبکها و شیوههای گوناگون برگزاری آیینها در گوشهگوشه ایران به چشم و گوش همگان رسید؛ این خود زمینه را برای تعامل فرهنگی فراهم کرد؛ تا آن جا که گاه شهری، سبک ویژه خود را رها کرد و به سوی سبک شهری دیگر رفت. در این دگرگونیهای، سه گونه را میتوان در این سالها بیش از دیگران دید.
با آغاز دفاع مقدس، با افزایش نمایش سبکهای خوزستانی در صدا و سیما، کوچ جنگزدگان به شهرهای دیگر و رهآورد رزمندگان از جبهههای جنوب، خیلی زود سبک سوگواری مردم جنوب به دیگر شهرها رسید. از ویژگیهای این سبک، کلاسیک بودن، آهنگین، همراه با گیراییهای شنوایی و بینایی بود. پس میتوان آن را سبک کلاسیک دانست. این سبک خیلی زود با موسیقی ایرانی ترکیب شد و سرودها و آهنگهای دیگری را با خود برای ایرانیها آورد. حاج صادق آهنگران، غلام کویتیپور و جهانبخش کردیزاده (بخشو) از پیشگامهای این سبک به شمار میآیند. این سبک تا آغاز دهه 1380، بسیار همهگیر بود.
با آغاز دهه 1380، به نام انقلاب، ولایت و محتوابخشی به آیینهای دینی و مذهبی، سبک نوین، قارچگونه در همه جا سبز شد. در این هیأتها، نخستین کار، جدا شدن برخی از مردم به نام ولایتمدار و انقلابی در مساجد، تکایا، حسینیهها و گاه خانهها بود. این سبک که به تندی همه جا را فراگرفت،
آنان در دومین گام، فرهنگها، آیینها، سبکها و شیوههای برگزاری رویدادهای دینی و مذهبی را دچار خدشه میکرد؛ خود گونهای تهاجم فرهنگی بود. (سبک کلاسیک، با تعامل فرهنگی و گیراییهای خود همهگیر شد)
گام سوم آنها، پیشی انداختن احساسات از عقلانیت در درونمایههای خود بود. این گام خود با چند زیرگام، همراه شد؛ نخست جابجایی ویژگیهای شخصیتی چهرههای برجستهای همچون امام حسین، حضرت عباس، حضرت علیاکبر و پوچ کردن آنها با پرداختن به زیبایی صورتی خدادادی و نه زیبایی سیرتی اکتسابی آنها. دوم، بازگردانی برخی از واژههای نابجا به بزرگان همچون شاه به امام حسین، با آن که سیدالشهدا بر پادشاهی یزید شوریده بود. سوم، وارد کردن چرندیات و یا به گفته شهید مطهری، زهرماریها و کج کردن اندیشگاه شیعه... و اینها همه، برگشت تشیع صفوی به جای تشیع علوی بود.
غیرت عباس جایش را به چشمان قشنگ میدهد... حیای عباس در بازوی کلفتش گم میشود... ولایتمداری عباس جای خود را به قوم و خویشبازی میدهد... و دیگر زینب در کربلا زیبایی نمیبیند، که سیاهی میبیند و....
آنان هرچند در آغاز آهنگها، نغمهها، نواها و آواهای تهرانی را بیشتر با خود داشتند و گاه از آواها و نواها و آهنگهای دیگر جاهای ایران نیز بهره میگرفتند، کمکم به سوی آهنگهای پاپ و سپس راک، رپ و... رفتند و در انبوه نواها و آهنگهایی که شنیده میشد، خودبخود درونمایههایی گاه زشت و زننده را با خود همراه میکردند.
اینان تا آن جا پیش رفتند که آشکارا اسلام و تشیع را مدیون خود میدانند و در برابر گفتمان علمای دینی و مراجع تقلید، خود را برتر از آنها دانستهاند.
ورود آنها به سیاست نیز خود خطی کج است؛ چراکه به جای نشانهگذاری بر اصول ثابت و پذیرفته شدن دین که عدالت و تعادل از آنهاست، نشانهگذاری را بر چهرههای سیاسی میکنند که هر آن پیشامد دگرگونی دارند.
رو شدن کجرویهای آنان، تا آنجا آشکار شد که کمکم از مساجد رانده شدند یا خود بیرون آمدند و به آن بالیندند و به اسم عشق به اهل بیت و نه حب اهل بیت، رو به ضریح امام حسین نماز خواندند و یا کفریات و شرکیات خود را به این عنوان مطرح میکنند و وقتی بعضی از مراجع با آنان برخورد میکنند، علما را بیسواد خواندند. آیا اینها از جهالت است یا...؟
اینها دوستداری اهل بیت است یا دشمنی با آنها؛ که اهل بیت را در میان جهانیان و اهل سنت با این شیوه، به تمسخر و استهزا بگیرند؟
باید گفت این مداحان عزیز در جواب علما گفتهاند که این ما بودیم که فتنه 88 را خواباندیم و این دروغی است بس بزرگ که اولاْ آنچنان که حضرت روحالله گفت صاحب این مملکت امام زمان است و ثانیاْ ماجرای عاشورای آن سال برمی گشت به تخدیر و فرونشاندن کسانی که کنشگری سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی در جامعه داشتند و در این هیأتها با اندیشه سکولاریستی کردن دین و مذهب، راه برای پاکسازی حاکمیت بسته شد و ز آن پس، فساد در بدنه جامعه و حاکمیت با تندی بیشتری گسترش یافت.
گفتنی است که همه این هیأتها هم بد نیستند و در راه ایجاد تفکرات و اندیشههای حسینی و همچنین زنده نگاه داشتن یاد، خاطره و گفتمان اهل بیت در جامعه تلاش میکنند.
همچنین این نقد بسیار تندی که نوشته شده است نه علیه هیاتها، که نقدی درونگفتمانی بود.
هنوز این نگرانی درباره هیأتهای مدرن کم نشده، هیأتهای میراث فرهنگی و گردشگری سر درآورده است. سبک، شیوه و روشهایی که هر جایی میخواهد ویژه شود تا بتواند گردشگر بیشتری را برای دیده شدن، به سوی گرد آورد. هیآتهای سبکمحور یا میراثی، از زنجان آغاز شد و به تندی در همه جای کشور ریشه دواند. ریشهای تودهوار که تنها سبک ویژه بدون اندیشه و گاه بدون چشمداشتی به داشتههای فرهنگی و آیینی، ساخته و از سوی میراث فرهنگی، ثبت میشوند. این هیأتهای مردمنهاد، بیشتر به جنبههای گردشگری، چشم و هم چشمی، دیده شدن و اقتصادی آن میاندیشند و نه هیچ چیز دیگر...
و حسین میرود تا در موزههای زنده به تماشای مردم بنشیند...
و....
می خواستم هنوز بنویسم اما دیدم تا همین جایش هم شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید. نوشتم تا تکلیفم را انجام داده باشم.