اگر چه شاخه به شاخه شکسته اند پرت را نخواستم که ببینند بچه هات،سرت را نخواستم که سراسیمه خواهر تو ببیند -شبیه عمه ی من- آن گلوی سرخ و ترت را هزار شکر که در زیر سمِّ اسب،غروبی ندیده دختر تو پاره پاره ی جگرت را به روز واقعه گفتم خدا کند برساند کسی به دختر تو با ملایمت خبرت را بر آستان حسین آرمیدی و به تبرّک به دست های دعا میبرند مختصرت را به فصلـهای گل افشان سپرده ام که پس از این به دست لاله،چراغان کنند دور و برت را مشخص است نرفته ز سر، هوای جنونت که جا گذاشته ای نیمِ باشکوه ترت را کسی زنانه به پای تو ایستاده همه عمر ز ما سلام رسان آن رفیق همسفرت را زنی که وسعت درد تو را به دوش کشیده صبور زیسته داغ همیشه شعله ورت را به رغم آنچه تبر خواست سبز می کند آخر بهار جمعه ی موعود،باز برگ و برت را شعری از اعظم حسینی .............. معادلات غرب را تو ناگهان به هم زدی تو سرنوشت شیعه را به خون خود رقم زدی مدافع حرم شدی حریم شیعه جان گرفت شجاعت تو در حلب، نشان از آسمان گرفت جهان شگفت آمد از جسارت تو در خطر چو آذرخش می رسی میان شعله های شَر ستوه آمد از تو فتنه های کفر و صهیونیست کجای خاورِ میانه خطّ قرمز تو نیست؟! سر بریده ی تو شد نمادِ افتخار من تو تا همیشه زنده ای! شهید دور از وطن بیا که خوب آمدی! محرم است و باز هم خروش یا حسین ما و عالم است باز هم شهناز باصری