به گزارش
حافظ خبر؛ بیش از ده سال پیش، نام مکتب تفکیک به گوشم خورد و مرا به جستجو خواند. خیلی زود با نامهایی همچون علامه محمدرضا حکیمی و آیتالله سید جعفر سیدان آشنا شدم. محمدرضا حکیمی را پیشتر با کتابهایی همچون عقل سرخ، الحیات، خورشید مغرب، منهای فقر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، بعثت-غدیر-عاشورا، حماسه غدیر، آنجا که خورشید میوزد، در فجر ساحل، ساحل خورشید و از همه برجستهتر در وصیتنامه دکتر علی شریعتی میشناختم. حکیمی که او را حکیم عدالتخواه میخواندند، قلمی خراسانی دارد تا برگهای دفتر را چونان تندبادی، ورق درنوردد.
در کنجکاویهای خویش، به گفتگوی آیتالله العظمی شیخ عبدالله جوادی آملی از برجستهترین مراجع تقلید صدرایی قم با آیتالله سید جعفر سیدان از برجستهترین علمای تفکیکی مشهد رسیدم. گفتگویی بس جنجالی در زمینههای گوناگون عقیدتی شیعه امامیه که در هنگام خود بسیار دیده شد.
ماهنامه راه، ارگان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به مدیرمسئولی وحید جلیلی نیز در بررسی اندیشگاهی انتخابات 1388 ریاست جمهوری، نه تنها مکتب تفکیک را یکی از ده اندیشه برجسته آن رخدادها دانسته بود که به بررسی مکتب تفکیک پرداخت و آن را از اندیشههایی خواند که در رخدادهای مشروطه تا کنون جایگاه ویژهای داشته است.
پیشتر که برگردیم، در آغاز دهه 1380 که جنبشهای عدالتخواهی به نامهای گوناگونی کمکم جای جنبشهای آزادیخواهی را گرفتند، نام مکتب تفکیک و به ویژه محمدرضا حکیمی خودنمایی کرد. در این هنگامه برخی از چهرههای دیگر که در جایگاه رهبری عدالتخواهان بودند، از سوی برخی برچسب سوسیالیست و از سوی برخی دیگر برچسب تفکیکی خوردند؛ از همه برجستهتر حسن رحیمپور ازغدی بود. ازغدی، که پدرش از دوستان نزدیک و همپیاله حکیمی بود و پسینگاه آدینهها سخنرانیهایش از صدا و سیما پخش میشد، گاه برچسب دیگری همچون شاگردی آیتالله شیخ محمدتقی مصباح یزدی، از فلاسفه صدرایی قم را نیز دریافت میکرد. با یک نگاه گذرا و آشنایی اندک به سوسیالیسم، تفکیک و فلسفه صدرایی، خواهیم دید که راه از کجا تا به کجاست و اینها همه را نمیتوان یک جا گرد آورد.
نزدیک به ده سال پیش از آن، محمدرضا حکیمی در کنار دوستان دیگر خود، کتاب مکتب تفکیک را برای نخستین بار پس از بارها چاپ شدن یادداشتهای پراکندهای در این باره، به بازار کتاب آورد و آشکارا از اندیشهای دیگر در اندیشگاه شیعه امامیه سخن گفت.
اگر 10 سال دیگر برگشتی داشته باشیم، در سالهای آغاز برپایی جمهوری اسلامی که ریشهگاهی بسیار روشن و آشکار در اندیشگاهِ اسلامی ایرانیِ ملاصدرای شیرازی دارد، در کنار فلاسفه بزرگی صدرایی همچون آیتالله العظمی عبدالله جوادی آملی، آیتالله حسن حسنزاده طبری آملی، شهید آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله علامه سید محمدحسین طباطبایی، دکتر حسین حاج فرجالله دباغ (عبدالکریم سروش) که در جایگاه گفتمانی جمهوری اسلامی مردم آنها را میدیدند و بارها به گفتگو و مناظره با چهرههای اندیشگاهی مارکسیستی یا لیبرالیستی مینشینند، چهره محمدرضا حکیمی نیز از اندیشگاه تفکیک، گفتمان خود را دنبال میکرد و در کنار امام و یاران امام، گفتمان تفکیکی خود را با برجستهسازی گفتمان عدالت و دادخواهی پی میگرفت.
محمدرضا حکیمی، وصی دکتر علی شریعتی بود که باید به وصیت شریعتی، کتابهایش را ویرایشی نو و دینی میکرد و با تایید شهید مطهری به زیر چاپ میبرد؛ کاری که به گفته شادروان پوران شریعت رضوی، همسر شریعتی، شهید بهشتی آن را درست ندانست و دیگران نیز چراییهای بهشتی را پذیرفتند و انجام نشد.
چرا شریعتی باید محمدرضا حکیمی را وصی خود برای ویرایش کتابهایش کند؟ پاسخ این پرسش را نه تنها در نزدیکی و دوستی شریعتی و حکیمی باید یافت که باید در ریشهگاه اندیشهای هر دو جستجو کرد؛ پیشتر در یادداشت
«شریعتی، پرچمی از پرچمهای انقلاب»، به آن اشاره کردهام.
چندی پیش که به کتابخانه ابوریحان بیرونی شیراز رفته بودم، چشمم به کتاب مکتب تفکیک از محمدرضا حکیمی خورد و هرچند عضو کتابخانه نبودم، علیرضا رحمانیان، دوست گرامی بنده که کتابدار آن کتابخانه بود، مرا به عضویت کتابخانه درآورد و توانستم همان شب کتاب را امانت گیرم.
هرچند پیشگفتار زیاده شد، به سراغ کتاب میرویم.
کتاب مکتب تفکیک، نخستین بار در آغازین سالهای دهه هفتاد یادداشتهای پراکندهای در این باره بود که محمدرضا حکیمی در نشریات آن روزگار، به چاپ میرساند و به دو چرایی شناختهشده بودن وی و آشنایی با مکتبی که تا آن روزگار نه تنها برای مردم کوچه و بازار که گاه برای دانشمندان دین، فلسفه و عرفان نیز تازگی داشت؛ پس حساسیتهایی را به وجود آورد. بالا گرفتن درگیریهای اندیشگاهی به ویژه در حوزههای علمیه و دانشکدههای الهایات معارف و... درخواستهایی برای نوشتن کتابی در این باره زیاد شد تا به چاپ کتاب مکتب تفکیک رسید. این کتاب، همچنان که نویسنده نیز در صفحه 15میگوید: این رساله، شامل اصل مقاله مکتب تفکیک (مجله کیهان فرهنگی، اسفند 1371) است، با مقدمه یاد شده (توضیحی به عنوان آغاز سخن) و چند پیوست.
هرچند این کتاب برای نخستین بار در سال 1381 به بازار آمد، آن چه من در دست داشتم چاپ دهم کتاب بود که از سوی انتشارات دلیل ما، سال 1388 در 545 صفحه چاپ شده است.
حکیمی در این کتاب تلاش دارد تا از دو سو به این مکتب بپردازد: یکی با برشمردن پیشینه این دیدگاه، آن را دیدگاه اصیل اسلامی بشناساند و دوم دلایل عقلی خود را برای اثبات آن بگوید.
سخنان حکیمی درباره این اندیشه شیعی، شاید چارچوبی نو برای شیعه باشد، پیشتر در اندیشه امام محمد بن ادریس شافعی از ائمه چهارگانه اهل تسنن که بیشتر همسویی را با شیعه دارد، میتوان رگههایی از آن را یافت.
کتاب مکتب تفکیک در 5 بخش مکتب تفکیک، مسائل تاریخی و علمی مکتب، نگرش تحقیقی و آفاق آن، عالمان تفکیکی (مشعلداران متهور) و پیوستها و فهرست اعلام به شناساندن مکتب تفکیک میپردازد.
در آغاز سخن این کتاب که پیش از بخشها آمده است، با بررسی گرفتاریها و پسماندگیهای جهان اسلام، آن را برآمده از تأویل و برگشت به اندیشههای پیش از اسلام در قالب اسلام میداند و میگوید: درگیری و فساد، انحطاط و عقبافتادگی، اختلاف و خونریزی، نفوذ و بیگانهسروری، در طول تاریخ اسلام، دلیل روشن واقعیت مورد اشاره است. اگر فردسازی قرآنی در ابعاد تربیت، و جامعهپردازی قرآنی در آفاق سیاست، ملاک حرکت امت قرار گرفته بود، و اگر میراثداران تزکیه و تعلیم محمدی، در رأس جامعه اسلام جای گرفته بودند، تدین قرآن بوجود میآمد و جامعه اعلون (و انتم الاعلون ان کنتم مومنین (سوره آل عمران آیه 139)) تحقق مییافت، یعنی جامعهای که سیمای آن –باجمال – در خطب فاطمیه و به تفصیل در نهجالبلاغه رسم گشته است.
باز در آغاز سخن میخوانیم: تفکیک یک ضرورت است. یعنی در برابر چنین گستردگی و توسعی در امر تأویل بیقین وظیفه همان تفکیک مشربها و جداسازی مکتبها از یکدیگر است تا صورت اصلی هر موضوع –در حیز و هنجار خویش- بازنموده گردد.
وی چهار امر احیای فطرت، بهرهیابی از عقل نوری، تدبر در قرآن و استفاده از تربیت و روحانیت معصوم را در کار شناخت حقایق و نیل به واقعیات و ساختن انسان روحانی و روحانیت انسانی، مربعی مهم میداند.
در بخش نخست کتاب، مکتب تفکیک را اینگونه میشناسیم که: مکتب تفکیک، مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت، و یه مکتب شناختی است در تاریخ شناختها و تأملات و تفکرات انسانی، یعنی راه و روش قرآن، و راه و روش فلسفه، و راه و روش عرفان.
شناخت علم صحیح را تنها از راه وحی به ما میشناساند و مینویسد: چون همه مردمان و متفکران در هماه جا خود را در زیر پوشش علم وحی و نظام تربیتی ویژه آن در نیاوردند و به اصل «ان مجرد العقل غیر کاف فی الهدایه الی الصراط المستقیم: خرد به تنهایی گنجایش آن را ندارد که راه راست حقیقت را نشان دهد» خستو نگشتند، و در حق عقل بشری، یا منطق یونانی یا کشف عرفانی غلو کردند، و بدین امور اعتماد کامل یافتند، تشخیصها گونهگون گشت، و راهها چندین و چند شد، و شناختها اختلاف یافت، و مکتبها و نحلهها یکی پس از دیگری پدید آمد...
وی همه نحلهها و مکتبها، جریانها و اعتقادها را برآمده از سه جریان وحی (دین-قرآن)، عقل (فلسفه- برهان) و کشف (ریاضت- عرفان) میداند؛ هرچند ریشهگاهشان یکی از این سه جریان بوده و در شاخ و برگ، از هم بهرهمند شدهاند.
حکیمی همچون دکتر علی شریعتی که در کتاب امت و امامت، تنها رهیافت برای رسیدن به جامعه متعالی را استقرار نظام امت و امامت برپایه توحید، عدالت و آزادی میداند، بر این باور است که: اگر پس از فوت پیامبر (ص)، نظام امامت استقرار یافته بود، آن انسان و آن جامعه ساخته میشد، و امروز بشریت سرنوشتی دیگر داشت... در عصر ظهور نیز همان انسان و همان جامعه ساخته میشود. و ویژگی آن جامعه، استقرار دین توحید و عدل است.
وی با پذیرفتن عرفان و فلسفه در تمدن اسلامی مینویسد: مکتب تفکیک، مکتب تفکیک است، نه مکتب تعطیل، یعنی میگوید فلسفه و عرفان – به طور کلی و نه کلاً – دو راهی است جدا از راه قرآن و تأثیرپذیرفته از قرآن (در مورد فلسفه و عرفان اسلامی)، که لازم است طالبان و استادان این دو رشته به این امر توجه داشته باشند، نه این که کسی فلسفه نخواند و هر مستعدی نیز از آن مطالب نداند.
حکیمی درباره فلسفه اسلامی مینویسد: فلسفه اسلامی دریایی است عظیم، مرکب از مشارب و مکتبهای فکری و عقلی که از امتزاج تعالیم دین مبین اسلام و تفکرات فلسفی یونان و ایران باستان و هند بوجود آمد، و خود به صورت نهضتی مستقل درآمد، و به نوبه خود اثری عمیق در فلسفه و عرفان اروپایی و هندی، به جای گذاشت.
در این کتاب ابونصر فارابی (م:339 ق)، ابوعلی سینا (م: 428ق)، ابن رشد اسپانیایی (م: 595 ق)، شهابالدین یحیی سهروردی (م: 587 ق)، خواجه نصیرالدین طوسی (م: 672ق)، میر داماد حسینی (م:1041ق) و صدرالمتألهین شیرازی (م: 1050ق) از حکمای سبعه اسلام و سرآمدان سترگ فلسفه اسلامی میشناسیم که پس از یک بررسی کلی، میخوانیم: حکمت متعالیه که به عنوان گرانسنگترین میراث فلسفی و عرفانی اسلامی مورد قبول جمع بسیاری از مطلعان و استادان است، خود دارای هفت عنصر اصلی و جزء اساسی بدین شرح است: فلسفه مشایی، فلسفه اشراقی، فلسفه نوافلاطونی، فلسفه رواقی (با توجه به وجوه افتراق این فلسفه با فلسفه اشراقی و نوافلاطونی)، فلسفه ایران باستان (فهلویون)، مطالب و تحقیقات عرفا و متصوفه و کتاب و سنت و مأثورات اهل بیت (ع).
در بخش نگرش تحقیق و آفاق آن، با یک بررسی کلی میخوانیم: تفکیکیان خراسان، با استمداد از فیوضات نشئه رضویه، و با پیروی از سلطان اقالیم حقایق آسمانی، و مدافع بزرگ معارف قرآنی، در برابر مکتبها و نحلهها و فلسفهها و کلامها و اندیشههای بشری (در مجالس مناظرات و احتجاجات)، یعنی حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع)، به جداسازی مکتبهای فکری و شناختی دخیل – یا ممتزج- میپردازند، و زلال علم قرآنی و حدیثی را از آمیخته شدن بادیگر جریانها پاس میدارند.
وی ادامه میدهد: هنگامی که میگوییم، سه مکتب مزبور، به اعتقاد تفکیکگرایان، از هم جداست، به این معنی نیست که هیچ نقطه التقایی، در هیچ مسئلهای، میان این مکتبهای سهگانه وجود ندارد، نه، بلکه پیدایش این سه مکتب یکی نیست، و دادههای خالص هر یک، بدون دخالت دادن عنصر تأویل در آن با یکدیگر وحدت ماهوی ندارد... این نظرگاه که میگوید سه مکتب یاد شده و معروف، قابل انطباق نیست، نمیخواهد بگوید که یک پیامبر بر حق و یک فیلسوف الهی و یک عارف ربانی، مردمان را به سه چیز فرامیخوانند، و در برابر حقایق عالم سه موضع کاملاً متباین دارند، نه، موضع هر سه یکی است، به این معنی که پیامبران مردم را به شناخت خدا و آخرت و تکلیف فردی و اجتماعی و سلوک تکاملی دعوت میکنند، و به تحصیل معرفت اجتهادی و عمل بر طبق آن، برای رسیدن به حیات همیشگی و سعادت جاودان، فرامیخوانند، فیلسوفان الهی و عارفان خداشناس نیز در همین راه گام میزنند، به تقریب همین مسائل را – در محدودههایی خاص- مطرح میسازند. پس موضع و مدعای این سه مکتب – به طور عمومی و کلی – نه تنها متباین نیست، که متوافق نیز هست. آنچه متفاوت است دیدگاههاست و چگونگی نگرش به حقایق و مسائل. مدعای هر سه مکتب – بتقریب – یکی است، لیکن ابعاد ماهوی مسائل مطرح شده یکی نیست، و مقدار بلوغ بسیار متفاوت است.
در بخش عالمان تفکیکی (مشعلداران متهور)، پس از آن که به سید موسی زرآبادی قزوینی (1294-1353ق) در جایگاه کسی میداند که تفکیک را برای نخستین بار کاملاً مستقل به حوزههای علمیه شیعه وارد کرد، میرزا مهدی اصفهانی (خراسانی 1303-1365ق)، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (1318-1386ق)، شیخ علیاکبر الهیان تنکابنی (1305-1380ق)، سید ابوالحسن حافظیان (1282-1360ش)، شیخ هاشم قزوینی خراسانی (1270- 1339 ش)، میرزا علیاکبر نوقانی (1300-1370ق)، شیخ غلامحسین محامی بادکوبهای (م: 1333ش)، میرزا جواد آقا تهرانی (1283- 1368 ش) و شیخ محمدباقر ملکی (1324 ق) را از عالمان بزرگ تفکیکی حوزههای علمیه شیعه در عصر معاصر میشناساند.