۰
plusresetminus
یادداشت؛

شرمنده چشم‌بادامی‌ها شدیم

تاریخ انتشاريکشنبه ۸ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۰۰
سعید دهقانی در یادداشتی کوتاه، تقابل افکار عمومی برخی از ایرانیان در برابر قرارداد 25 ساله با چین را مصداق بارز سطحی‌نگری جمعی برشمرده است.
شرمنده چشم‌بادامی‌ها شدیم
 حافظ خبر - بیایید با خودمان منصفانه‌تر رفتار کنیم. منظورم از «خودمان»، همین من و شما هستیم. چندتای دیگر هم که به جمعمان اضافه کنیم، روی هم رفته می‌شویم مردم. قبول دارم که مفهوم «مردم» خیلی گسترده‌تر از «خودمان» است؛ اما اگر دقیق‌تر رفتارهای روزانه «خودمان» را مرور کنیم، متوجه می‌شویم که ما هم خودمان را مردم می‌دانیم. نظرات شخصی «خودمان» را قاب می‌کنیم، توی صفحه شبکه‌های مجازی می‌ریزیم و می‌گوییم نظر «مردم» چنین است و چنان است. البته این خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن است اگر ما هم خودمان را از مردم بدانیم و مصائب شخصی و گروهی را تعمیم دهیم به همه؛ گاهی دروغ می‌بافیم و توی خلق کاربران مجازی می‌کنیم، حرف‌های مفت و کذبی که ذره‌ای بوی صدق و درستی نمی‌دهند. درد فضای مجازی نیست. شبکه‌های اجتماعی یکی، دو دهه است که باب شده‌اند. اگر به تاریخ مناسبات قدرت در کشورمان نگاهی اندازیم، برایمان روشن می‌شود که چه کلاه گشادی با «مردم، مردم» کردن‌هایمان سر خودمان گذاشته‌ایم. به باور بنده زمان آن فرا رسیده که کمی با خودمان صادق باشیم و منظورمان از «مردم» را - برای محض رضای خدا هم که شده- واضح‌تر به سمع و نظر آدم‌های دور و برمان برسانیم. من در طول بیش از ربع قرنی که از عمرم گذشته، متوجه شده‌ام که همیشه نباید زیر بار حرف گروه‌هایی از اجتماع رفت که این عنوان به آنها اطلاق شده. آنها نهایتا می‌توانند طبقاتی از جامعه باشند، یا به قول این رفقای چپی توده‌هایی در میان جامعه هستند. راستش را بخواهید اصل قضیه «مردم» هم نیستند. حرفم چیز دیگری‌ست. راستش را بخواهید می‌خواستیم چیز دیگری عرض کنم، سر از جای دیگری درآوردم. نمی‌دانم در موردم چه فکر می‌کنید، اما باور بفرمایید که این سرگردانی قلم بنده و آشفتگی ذهنم، در بیشتر موارد به همین «مردم» برمی‌گردد که حرفشان را زدیم. نمی‌دانم کدام شیرپاک‌خورده‌ای بود که برای بار اول، تقدس رأی مردم را به پای مصلحتشان دانست. شاید فکر کنید بنده که این حرف‌ها را به عرضتان می‌رسانم، طرفدار دموکراسی و مردم‌سالاری نیستم؛ اما باور بفرمایید چنین نیست و به نهایت تلاش خودم را می‌کنم که به خرد جمعی مردم مملکتم نهایت حرمت را بگذارم، اما نمی‌دانم چه می‌شود گاهی از کوره درمی‌روم. تقصیر خودم نیست. اگر شما هم جای بنده بودید، ای بسا زبانتان تندتر می‌شد. مثلا همین امروز، گاه و بی‌گاه، شوفر و بقال و کارمند فلان اداره، را می‌دیدم که درباره مناسبات سیاسی ایران و چین و قراردادی که بین این دو کشور به امضا رسیده، در ساحت و اقع و مجاز حرف می‌زدند؛ حرف‌های لاطائلات و مفت! یکی توی مغازه‌اش، پا روی پا انداخته بود، (به نظر می‌آمد صد، صد و ده کیلویی هم وزن دارد)، چای فرد اعلا و باغلاوا جلویش گذاشته بود و همین طور به هم می‌بافت و می‌ساخت که چین در آینده چه بلاها که بر سر ما نخواهد آورد. آشنا بود؛ کنارش نشسته بودم و دیدم همین حرف‌های بدون سند و منطق را هم می‌ریزد توی جایگاه متن وضعیت موبایلش. خوب می‌شناختمش. تا جایی خبر دارم، آخرین باری کتاب دست گرفته بود «حسنک کجایی» را خوانده بود. حرف دوران گذشته است. آن سال‌ها که ابتدایی بودیم. عرضم این بود که همین بنده خدا وقتی صفحه اینستاگرامش را می‌بینی، پر است از شایعه و دروغ‌هایی که به باور خودش تأثیر مستقیمی بر زندگی‌اش دارد. والله ندارد. این که یک بقال بیش نیست. درس‌خوانده‌هاشان هم بدون ذره‌ای معرفت سیاسی اظهار نظر می‌کنند. بدون اینکه یک جلد کتاب درباره فلسفه سیاسی بخوانند، منسابات ایران و آمریکا را برایتان می‌برند در رأس هرم کرامت و ارزش می‌گذارند که گویی اینها همه یک مشت آمریکاشناس هستند و من و شما این وسط بیکاره. در مورد چین هم که می‌نویسند و می‌گویند، وضع بهتر نیست؛ بدون اندکی شناخت استعمارگرش می‌خوانند و همه چیز به گردن این چشم‌بادامی‌ها می‌بندند. بگذریم از اینکه دنیای سیاست چه می‌گوید. ما که سیاستمدار نیستیم. عرضم این بود که باورهای «مردم» را نباید لزوما برتافت؛ لااقل در بیشتر موارد. ارزشمند بود یک خواست سیاسی یا اجتماعی زمانی است که آن مطالبه، برآیند باورهای جمعی باشد.
یکی از کنشگران سیاسی آن وقت‌ها و فی‌الحال، بگذارید اسم را بیاورم: «محسن امین‌زاده» که در دولت اصلاحات معاون وزارت خارجه بود، همین چند ماه پیش گفته بود: «روابط خارجی ایران و تأثیر آن در توسعه اقتصادی کشور، ابعادی خیلی جدی‌تر از یک سند همکاری با چین دارد. سندی که اگر امضا هم بشود، اعتبارش در حد یادداشت تفاهم است و اجرای مفاد آن برای طرفین الزام‌آور نیست.»
باور بفرمایید این حرف از آسمان نیامده و یک شخصیت مهم اصلاح‌طلب بهانه دست عده‌ای نمی‌دهد که آبروی کارنامه سیاسی‌اش را ببرند. آنچه گفته مبنایی دارد که شما می‌توانید با دو، دوتا چهارتا کردن و اندکی مطالعه به صدق و کذبش پی ببرید. معلوم است که اگر انصاف داشته باشیم بین گفته او و «مردم» کدام را انتخاب می‌کنیم. بحث سیاست و گرایش‌های سیاسی و تاریخ قدرت در مملکت نیست، حرف از عقلانیت است. عقلانیتی که از نگاه و ضمیر مردم رنگ باخته. سال‌هاست که گوش و چشمشان را سپرده‌اند به کسانی که در پاریس و پراگ نشسته‌اند و گویا دارند یک چیزهایی را تحلیل می‌کنند. این به اصطلاح تحلیل‌ها را توی حلق ملّت می‌کنند بلکه منافع بیشتری بهشان برسد. تحلیل‌هایی بی‌چارچوب، بدون زمان‌بندی و به قول معروف «آبکی». البته الحق و الانصاف آنها یک چیز را خوب فهمیده‌اند و آن رگ خواب این جماعت است؛ عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی در بازی سیاستمداران.
زمانی احمد شاملو گفته بود: توده‌های اجتماعی، نه شعر بلکه رِنگ باباکرم و عشرت روحوضی را می‌پسندند. اعتراض او به ابتذال سلیقه همین‌هایی است که می‌گویند مردم هستند. بد نمی‌گفت. در مناسبات سیاسی هم که نگاه کنیم می‌بینیم ابتذال نگاه سیاسی دارند. اعتراض‌های مبتذلشان به قرارداد با چین تازه‌ترین مصداق این ادعاست. ممکن است با باورهای بنده مخالف باشید، نظرتان محترم. اما اگر چنین است نیم‌نظری به ورود مفهوم «استبداد شرقی» در کشورمان بیاندازید. در بسیاری از دوره‌های تاریخ معاصر، این قدرت‌های خارجی بودند که شاهان و قدرتمداران ما را با ابزار «مردم» از صحنه خیر و صلاح ایران به در می‌کردند. جان کلامم این است که تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم: «مردم ایران» باشیم یا «آدم‌های فرهیخته ایرانی».
والسلام.
کد مطلب : ۲۳۳۱۷
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما