«سعید دهقانی»، خبرنگار و پژوهشگر ادبیات عرب در این یادداشت به بررسی ریشههای کماستقبالی به زبان عربی در میان بیشتر جوانان پرداخته است.
حافظ خبر - عربی، الفبایی عاشق است که آن را بیستوهشت اسب افسارگسیخته میکِشند. راهش را به سمت تو باز میکند، نه از روی عداوت بلکه میخواهد برایت زمزمه کند: «دوستت دارم.»
این را «احلام مستغانمی»، شاعر و نویسنده نامدار الجزایری گفته. ادیبی که به رغم جهانی بودنش، کمتر در ایران شناخته شده است. او اما تنها کسی نیست که آفریدههای هنریاش، قربانی حساسیتها و شاید بتوان گفت عداوتهای ناآگاهانه برخی از ایرانیان شده است.
احساسات ملیگرایانه در سطحی افراطی و نامعقولانه میتواند در هر سرزمینی به وجود بیاید؛ به ویژه آنکه، سرزمینی کهن با تاریخی پرفراز و نشیب باشد. ایران نیز به موجب غنای فرهنگی خود، همواره طیف عظیمی را در خود جای داده که از دیرباز تا کنون گرایش به پالودن زبان عربی از فارسی داشتهاند.
با این حال باید این واقعیت را پذیرفت که گر چه فارسی را باید پاس داشت، اما پالودن زبان فارسی از واژههای بیگانه از جمله عربی، نباید به معنای کینه و دشمنی پنهان نسبت به این زبان قلمداد شود.
به عبارت دیگر برای بهتر فارسی نوشتن و سخن گفتن چه بهتر است که نخست عربی را بشناسیم تا در مقام قیاس، زبان فارسی را از آن متمایز کرده و حفظ کنیم. این کار را بزرگان شعر و ادب پارسی نیزکردهاند؛ تا جایی که از حافظ و مولوی و سعدی و خیام، تا بیهقی و سهروردی همه عربی را به سان زبان مادری خود یعنی فارسی آموخته بودند.
ایرانیان از دیرباز جزو نامدارترین عربیدانان جهان بودهاند. با اینکه پس از صدر اسلام، این دین به گستره وسیعی از دنیا صادر شد و زبان کتاب آسمانی مسلمانان، یعنی عربی زبان مشترک نومسلمانان به حساب آمد، اما هیچ جامعهای به اندازه ایران برای قاعدهمند کردن و توسعه این زبان نکوشید.
سیبویه و «عبدالله بن خفیف» دو دانشمند ایرانی و برخاسته از خطه فارس بودند که اکتشافات زبانشناسانه آنها در زمینه صرف و نحو، هنوز که هنوز بزرگترین مرجع مکتوب برای عربزبانان سراسر دنیاست. در حقیقت آثار این دو دانشمند ایرانی بود که قواعد زبان عربی را نظاممند کرد. ادبیات عرب و پیشرفت آن، مدیون این دو است. شاعران و منجمان و فلاسفه ما نیز از عربی بیبهره نبودهاند. نگاهی به زندگی این دو نشان میدهد که ایرانیها از خود عربها هم بهتر زبانشان را میدانستند.
با همه اینها شاید وقتش رسیده باشد که از خود بپرسیم دلیل بیرغبتی کنونی ایرانیان نسبت به آموختن زبان عربی چیست؟ با اندکی پیشینهشناسی و تأمل میتوان دریافت که سیاستگذاریهای نادرست فرهنگی، چه در سالهای قبل از انقلاب و چه در چهار دهه اخیر اصلیترین عامل این کمرغبتی بوده است. اگر چه عربی زبان کتاب مسلمانان است، اما واقعیت این است که زیبایی و شکوه این زبان تنها منحصر به جهان اسلام نیست. بسیاری از بزرگترین شاعران معاصر عرب اتفاقا مسلمان نبودهاند؛ نزار قبانی و جبران خلیل جبران فقط دو نمونه از این ادیبانند که آثارشان بزرگترین انقلابهای ادبی دنیا را به راه انداختند.
این دو به جهان اسلام تعلقی نداشتند. آنها و برخی از دیگر شاعران نامدار عرب مسیحی بودند اما دیدگاهشان را صرفا در بستر فرهنگ عربی پیاده کرده بودند؛ چرا که زبان مادریشان بود. شاید در کشور ما به این دلیل ذوق و شوق کمتری برای آموختن این زبان در میان مردم وجود دارد که در سیستم آموزشیمان، برای آموختن عربی بر جنبههای تاریخی آن در سیر تاریخ اسلام تاکید میشود. بسیاری از جوانان و نوجوانانی که کمتر حوصله آموختن دشواریهای صرف و نحو را دارند، زیر بار یاد گرفتن قواعد عربی شانه خالی میکنند. چرا؟ به این دلیل که متون دینی را خستهکننده و تکراری میدانند.
به همین دلیل زبان این متون را نیز خستهکننده قلمداد میکنند. حال آنکه اگر نگاهی متفاوت به شیوههای آموزشی نوین زبان عربی داشته باشیم، درمییابیم که بهترین رهیافت این است که بیاییم و نکات صرف و نحوی را در خلال مکالمات روزمره جای دهیم تا زبانآموز بتواند درگیر جذابیتها شده و ذوق آموختن و غرق شدن در پیچیدگیهای اعجابآور این زبان را به خود دهد.
یکی از بهترین آثاری که در طول این سالهها برای ایرانیان نوشته شده، یک مجموعه دوجلدی آموزش عربی به قلم «آذرتاش آذرنوش» است. استاد آذرنوش این دو جلد را به سیاقی نوشته که بر ساختار زبان فارسی منطبق باشد و به همین ترتیب زبانآموز ایرانی بتواند با ذهنیت ایرانی خودش به عربی مسلط شود و با گویشوران این زبان ارتباط برقرار کند. من از زمانی که در دوران کودکی این دو کتاب را خواندم، غرق در شگفتیهای لغهالضاد شدم.
زبان عربی یکی از کهنترین زبانهای دنیاست؛ ریشه در شاخه زبانهای سامی دارد و قدمت آن به هزارهها پیش از میلاد باز میگردد. شاعران و کاهنان عرب در دوران قبل از ظهور اسلام، آثاری را از خود به جای گذاشتهاند که مایه شگفتی و حیرت بسیاری از زبانشناسان امروزی را فراهم آورده.
همه آنها بارها شگفتزده شدهاند و از خود پرسیدهاند که آیا زبان عربی برای خلق شعر آفریده شده یا این شعر است که نمود بخش کوچکی از اعجاز این زبان را به خود گرفته؟
احساسات ملیگرایانه که گاهی با نابخردی همراه بوده است و رنگی از عربستیزی نیز به خود گرفته، نمیگذارد همچنان که کلاسهای زبان فرنگی در ایران رواج دارند، به عربی نیز پرداخته شود. علاوه بر مشکلات فرهنگی و نقصان سیستم آموزشی، صرف و نحو در میان طلبهها نیز به شدت ضعیف شده و روحانیونی که در حوزههای علمیه درس میخوانند یا خواندهاند، عربی را آنگونه که میبایست یاد نگرفتهاند. از سوی دیگر تعصب برخی از ایرانیان برای دوری از این زبان، به گوش و چشم عربزبانها نیز رسیده است. تجربه شخصیام از گفتوگو با برخی از فرهیختگان مصر و لبنان و عراق و سوریه نشان داده که آنها نیز از بیعلاقگی بسیاری از ایرانیان نسبت به شناخت فرهنگ جهان عرب باخبرند.
با همه اینها پرسش اصلی را باید بار دیگر از خودمان بپرسیدم: اگر بزرگترین شاعران و ادیبان پارسیگوی، عربی را مانند زبان مادری خودشان آموخته بودند، چرا اکنون برای پالودن زبان فارسی از واژههای بیگانه از جمله واژههای عربی همت به آموختن زبان عربی نگماریم؟
«این یادداشت از سعید دهقانی، پیشتر نیز در برخی از رسانهها منتشر شده است؛ هدف از بازنشر آن در این روزها غافل نماندن از بازاندیشی درباره دستاوردهای غیرپارسی بزرگان ادب ایران است»