به گزارش
حافظ خبر؛ عمران صالحی، از نوجوانان پویای باشگاه های کتابخوانی بوسار و خاول گلار بود که به تسهیلگری پروین صالحی فعالیتهای خود را با همکاری خانوادها در این روستای بدون کتابخانه داشت. روستایی که مادران هم نقش بسیار خوبی در این راستا داشتند.
حضور عمران و دیگر همراهانش در برنامههای اوز و نشستهای کتابخوانی دلگرمی ما را هم بیشتر میکرد.
اما خبر ناگوار تصادف او، شوک زیادی به خانواده، دوستان، همراهان و آنهایی که عمران را میشناختند، وارد کرد.
در برنامه روز هوای پاک انجمن تاگاره که عمران همراهمان بود، شورا وعده داد تا زمینی را برای ساخت کتابخانه روستای گلار در نظر گیرد؛ هرچند گمان نمیکردیم که عمران برود...
از دست دادن میتواند بدترین رخداد زندگی هر کسی باشد؛ اما مشیت و تقدیر الهی بر این بود.
داغ، تلخ است؛ اما تصمیم ماندگار خانواده و اهالی گلار برای زنده نگهداشتن نام و یاد نوجوان از دسترفته و تسکینِ نبودِ «عمران»، انتخاب ساخت کتابخانهای به یادگار نامش بود تا مادرش به سهم مادرانه خود و خیرین روستا، زمینه را برای خواندن و دانایی «عمرانها»ی دیگر را آماده کنند. کاری که نه تنها تحسینبرانگیز، که فرهنگسازی برای نیکاندیشان و خیرینی است که یادگار ماندن خیر و نامها را به نیازهای منطقه رقم بزنند.
عمران رفت... اما با ساخت این کتابخانه و حضور و اشتیاق کودکان، نوجوانان، بزرگسالان، فعالیتهای فرهنگی و هنری در جایی که برای خودشان است... و دیگر نیازی به پهن کردن فرش بر روی کوچه و خیابان برای کتابخوانی نیست.
لبخند همیشگی عمران، همراه دوستانش است و یادگار دیوار کتابخانه روستا خواهد ماند.
روز سهشنبه ٧ بهمن ماه، آنگاه که انصاری، رییس شورای اسلامی روستای گلار، تصویر را فرستاد و خبر از ادامه ساخت این کتابخانه داد (که به دلیل همهگیری بیماری کرونا وقفهای در آن ایجاد شده بود)، برای شادی روح عمران دعا کردم و یاد این شعر عزتالله الوندی افتادم... از کتاب بچهها دلم برایتان تنگ میشود... که بچههای روستا پیشتر هم خوانده بودند:
آفتاب، ساکت و خجول
روی شاخههای خیس پشت پنجر
سرخ میشود...
روی تخته سیاه جملهای نوشته است
با گچ سفید و سرخ: بچهها! تسلیت!
اشک توی چشمهای بچهها
حلقه بسته است!
میدانم بچهها دلشان برای عمران تنگ میشود؛ اما عمران با مجموعهاش زنده و میزبان مردم روستا و دوستانش است..
سپاس از این کار نیک، خداپسندانه و ماندگار...
پروین اعتصامی:
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است