یادداشت//
دکترمجتبی اشرافی، مدرس دانشگاه، کارشناس رسانه و مسائل ایران، مدیر اندیشکده مطالعات راهبردی کریمه //
حافظ خبر
اقتضائات زندگی امروز ایرانیان و تنبلی فرهنگی، به تدریج شرایطی را پدید آورده است که سبک زندگی ایرانی اسلامی را دچار چالش و ایده آل های معنوی را با تهدید جدی روبرو کرده است. اصالت دین با مدرنیته و تکنولوژی تعارضی ندارد، اما فهم اشتباه و استفاده نادرست از این مفاهیم و امکانات، الگوهای نامتعارفی را به جامعه ی ایرانی معرفی کرده و سبک های خاصی از زندگی را نیز به بخشی از اجتماع تحمیل نموده است.
شرایط مبهم اقتصادی، ترویج مصرف گرایی، ضعف در رونق تولید ملی و انباشتگی کالاهای مصرفی باعث شده است تا در کلان شهری مانند شیراز یا تهران و ... بیشتر از مجموع تعداد سینماها و کتابخانه ها و موزه ها و مراکز پژوهشی، کافی شاپ داشته باشیم. البته نه این که نفس کافی شاپ و رستوران و مراکز تفریحی بد باشد، اما ظرفیت درست لذت بردن از زندگی و هنر گذران اوقات فراغت نشانهای از تحول مثبت اجتماعی و اصالت فرهنگی در یک جامعه است.
آن چه در مقوله فرهنگ ایرانی-اسلامی بیشتر ازهر چیزی مورد توجّه است، مظاهر عملی این فرهنگ در قالب نمود یافتن عملکرد و رفتارهای رایج و قابل اشاره ای است که بشود درباره آنها قضاوت کرد و یا این که خوب یا بد بودنشان را به کمک عقل انسانی خویش درک نمود. بنا به این تعبیر، فرهنگ می تواند مجموعه ی فعالیتهای منظم و طبقهبندی شده ای مانند نحوه تفریحات و شاخصه های سرگرمی، شیوههای معاشرت و بیان، سبک های مصرف و پوشش و خوراک، الگوها و ارزش های متعارف اجتماع و بسیاری رفتارهای طبیعی و معمولی دیگر درون نظام زیست اجتماعی را شامل شود که از یک طرف به نوع نگرش فرد وابسته است و از طرف دیگر، از تصمیم گیری های متولیان فرهنگ و سیاستگزاران فرهنگی تأثیر مستقیمی می پذیرد و بنابراین، برای داشتن یک فرهنگ فعال، مولد، صاحب سبک و اصیل، بایستی این تصمیم گیری ها، منطقی، به موقع، عملیاتی و دارای ضمانت اجرایی بوده و نیز دارای پتانسیل های اخلاقی یا انسانی باشد.
فرهنگ ما منبعث از ارزش های دینی و اخلاقیات انسانی است و پتانسیل ارائه الگوهای مناسب تعالی فرهنگی را دارد. هم چنین، نهادهای اثرگذار بر فرهنگ و هزینه کردهای مادی و معنوی برای رشد فرهنگی در قواره های لازم برای تثبیت ارزش های مورد نظر در کشور ما موجود است. اما اینکه چرا دروازه فرهنگ ما بدون دروازه بان مانده و این فرهنگ غنی و این ساختار عریض و طویل و نهادهای چندگانه متولی فرهنگ، نتوانسته اند در حد مطلوب ظاهر شوند، مبحثی است که بایستی برای آن راه حل پیدا نمود.
به نظر می رسد تا این حاشیه ها به متن تبدیل نشده و رفتارهای شخصی شهروندان به تعارضات محیطی و بیرونی دچار نشده اند، بایستی اولاً تردیدها را در الزام رعایت سبک زندگی ایرانی اسلامی کنار بگذاریم، دوماً تکلیف بودجه های فرهنگی و هزینه کردهای این بودجه ها را مشخص و آنها را هدف دار نماییم. سوم اینکه با تقویت امید به آینده و نشاط اجتماعی، هنر لذت بردن از زندگی را در میان آحاد جامعه نهادینه نماییم و از همه مهمتر اینکه در عرصه فرهنگ، نه آمرانه از بالا که سازنده و ریشه ای و ازپایین در جهت تعالی فرهنگی مان اقدام نماییم. ان شاءالله