به گزارش "حافظ نیوز"،پوتین کشورش را به دوران شکوفایی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی بازگرداند. این جمله آن چیزی است که در این یادداشت تلاش خواهیم کرد آن را نشان دهیم. رئیسجمهور روسیه اخیراً اظهار داشته است که هیچ مشکلی نیست که روسیه نتواند بر آن غلبه کند. آیا این جمله صحیح است؟ تا حدی پوتین صحیح میگوید. هیچ مشکلی نیست که روسیهی دوران پوتین در حل کردن آن ناتوان باشد؛ چراکه تمام مشکلاتی که روسیهی پوتین درگیر آنهاست، پیوند وثیقی با ناکارآمدی غربیها و آمریکاییها پیدا کرده است. چهچیزی سبب شده است که پوتین با این سطح از اعتمادبهنفس سخن بگوید. 1. اشتباهات غرب در مدیریت نظم بین الملل
در چند سال اخیر غربیها تا میتوانستهاند در نظام بین الملل اشتباهاتی داشتهاند و هر قسمتی از جهان را که مشاهده میکنیم، نشانهای از اشتباهات فاحش آنها در مدیریت نظم منطقهای و بین المللی وجود دارد: غرب آسیا و شمال آفریقا، منطقهی هند و پاکستان، افغانستان، چین و دریای چین، شرق آسیا و حتی اروپا. در هر جایی که غرب برای نمایش قدرت بین المللی و تمامکنندهی خود وارد شده است، رد پایی از آشوب بهجای گذارده است.
این فضا بسیار مفید طبع روسها بوده است. روسها که بعد از جنگ سرد یک دورهی سردرگمی بین المللی را تجربه کرده بودند، با این اشتباهات غربیها عرصه را برای قدرتنمایی بیشتر آماده دیدند و وارد این عرصه شدند. هم در اوکراین و هم در سوریه بهدلیل خلأ قدرت تمامکننده برای پایان دادن به بحران وارد شدند و توانستند نقش تعیینکنندهای بازی کنند. در اوکراین خلأ وجود قدرت تمامکننده برای پایان دادن به نزاع سبب شد تا پوتین همچون قهرمانی برای روسها رفتار کند و کریمه را تحت اشغال روسیه درآورد و بعد از آن برای اینکه افکار غرب و افکار بین المللی را از کریمه منحرف کند، بهسمت غرب آسیا آمد.
در خاورمیانه برخلاف اروپا، زور و قدرت نظامی، هم در سطح سیاست داخلی و هم در سطح سیاست منطقهای و بین المللی، جواب میدهد؛ بهویژه زمانی که پای قدرتهای بزرگ در میان است. بنابراین روسیه وقتی با خلأ قدرت و تصمیمگیری در خاورمیانه مواجه میشود، قدرت نظامی خود یا همان زور را به صحنه میآورد و بزرگترین قدرت حاضر در منطقه را، که البته نقش او لزوماً هم ثباتزا نیست، به چالش میکشد.
حملات هوایی روسیه علیه نیروهای مخالف اسد نتیجهی مستقیم ناتوانی آمریکا در ارزیابی صحیح از شرایط منطقه و بهتبع آن فقدان یک استراتژی متناسب است. حملهی جنگندههای روسی به نیروهای مخالف حکومت مرکزی، بهرهبرداری قاطعانه و جسورانهی پوتین از سردرگمی تصمیمگیرندگان در کاخ سفید است. روسها به این نتیجه رسیدهاند هزینهای که باید برای بسط نظامیگری در سوریه بپردازند، با توجه به سردرگمی آمریکاییها، بهشدت قابل مدیریت است.
روسیه نمایش قدرت را به منطقه آورده است تا کشورهای درگیر در بحران سوریه را مجبور به عوض شدن کند، زیرا این کشورها زبان زور را خوب میفهمند. مأموریت نظامی جنگندههای روسی برای دفاع از حکومت سوریه صورت گرفته تا آمریکا در مورد رفتار خود در قبال روسیه در گسترهی جهان و بالأخص در حوزهی پیرامونی این کشور تجدیدنظر کند و به منافع این کشور لطمه نزند و از سویی دیگر به کشورهای منطقهای متحد آمریکا، که درگیر در بحران سوریه هستند، نشان دهد ممکن است با هزینههای نظامی مواجه شوند.
از ابتدای حوادث سوریه، آمریکا در تلاش بود ابتکار عمل را به دست بگیرد و تحولات را بهگونهای که مطلوب خود و همپیمانانش است، پیش ببرد. اما حالا روسیه بهعنوان قدرتمندترین متحد دمشق را میبیند که با قدرت نظامی خود وارد سوریه شده است[1] و این حضور را نیز چیزی جز ناتوانی در ایجاد نظم توسط غربیها نمیبیند. 2. پوتین عاشق غرور روسیه نزد غربیهاست
او همان کسی است که تمام نخبگان کشورهای غربی بعد از تحریم کشورش، تصور میکردند تن به خواستههای غربیها میدهد، اما نداد. او بهدنبال عزت روسیه است؛ همان چیزی که روسها بهدنبالش میگشتند. روسها همانطور که اشاره شد، بیش از آنکه نگران موقعیت اقتصادی خود باشند، بهدنبال فردی میگشتند که جایگاه بین المللی آنها را تغییر دهد. هرچند روسها از دورهی بعد از جنگ سرد کموبیش درصدد حل بحرانهای بین المللی بودند، اما بهطور خاص از سال 2000 به بعد تلاش کردند این نقش خود را گسترش دهند.
با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در سال2000 روسیه تحولاتی اساسی به خود میبیند. او هم در دورهی نخستوزیریاش و هم در دورهی ریاستجمهوریاش به اجرای اقدامات بنیادین برای دستیابی به جایگاهی مطلوب برای روسیه در نظام بین الملل پرداخت. برای مردم روسیه روی کار آمدن پوتین در آستانهی سال 2000 شخصیتی را تداعی کرد که میتواند غرور ازدسترفتهی آنان را بهعنوان شهروندان یک ابرقدرت پیشین در عرصهی سیاست خارجی بازگرداند و رأی به او که عضو کاگب (منفورترین سازمان روس) در ده سال پیش بود، نشان از امید مردم به بازسازی عظمت ازدسترفته داشت. [2]
روسیهی پوتین عاشق به چالش کشیدن نظم بین المللی تحت هژمونی آمریکا بوده است و پوتین در شرایط فعلی در حال به چالش کشیدن این نظم است. او نهتنها نظم را به چالش میکشد، بلکه ناظمان این نظم را نیز اسیر سیاستهای خود کرده است. در عرصهی خارجی، روسیه بعد از حوادث 11 سپتامبر، نظام بین الملل را عرصهای مناسب برای دست یافتن به نظامی چندقطبی میداند. در استراتژیهایی که از سال 2000 تا 2010 در قالب اسناد ملی طرحریزی شد، بهخوبی نوع نگاه به سیاست خارجی آشکار است. زمانی که اسناد مربوط به مفهوم امنیت ملی، مفهوم سیاست خارجی و دکترین نظامی در آغاز سال 2000 منتشر شد. مفاد آنها بهخوبی بیانکنندهی یک دگرگونی اساسی در سیاست مسکو نسبتبه جهان بود. در این اسناد بر مفهوم سیاست خارجی برای دستیابی به جایگاهی محکم و آبرومندانه در جامعهی جهانی تأکید شده است؛ بهطوریکه با منافع روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی و یکی از مراکز دارای نفوذ همخوانی کامل داشته باشد. این اسناد ساختار جهان تکقطبی تحت سلطهی آمریکا را یکی از خطرات اصلی برای منافع روسیه قلمداد میکند. اولویت سیاست خارجی روسیه را تضمین امنیت قابل اتکا کشور، تقویت حاکمیت و محافظت از حاکمیت سرزمینی روسیه میداند و بر دستیابی روسیه به جایگاه یک قدرت بزرگ و یکی از مهمترین مراکز نفوذ در جهان و بر لزوم رشد سیاسی، اقتصادی، فکری و معنوی تأکید مینماید. [3]پوتین بهشدت بهدنبال احترامطلبی است. ورود او به غرب آسیا و سوریه نشاندهندهی این میل شدید به احترام گذاشتن به روسیهی تحت امر اوست. پوتین تشنهی قدرت است. همین میل به افزایش سطح قدرت ملی است که او را به اوکراین کشاند، هرچند میدانست که با تدابیر سختگیرانهی غربیها مواجه میشود. او بهخوبی میداند که قدرت در آنجایی است که او حضور غربیها را به چالش بکشد. 3. روسیه در قلب غرب، انتخابات آمریکا
دستگاههای اطلاعاتی آمریکا بیان داشتهاند که روسیه در انتخابات این کشور مداخله کرده است. برخلاف غربیها که با دید منفی به این موضوع مینگرند، پوتین بههیچوجه بهصورت منفی به این موضوع نمینگرد. سوای از اینکه روسیه در انتخابات آمریکا دخالت کرده باشد یا نه، پوتین به این موضوع میبالد و آن را نقطهی قوت خود میداند که طرف آمریکایی تا این حد او را مورد محاسبه قرار دهد. او احساس غرور میکند که آمریکایی که طبق گفتهی باراک اوباما کشورش را در بهترین حالت یک قدرت منطقهای عنوان کرده بود، اینک میگوید روسیه در انتخابات بزرگترین و قدرتمندترین کشور دنیا بهزعم مسئولینش، مداخله میکند و بر نتیجهی آن اثر نیز میگذارد.
فردی رئیسجمهور خواهد شد که ارادت ویژهای به او دارد. کابینهی مورد نظر این فرد همه افراد مورد پسند پوتین هستند. برخی از آنها از دستان پوتین نشان روسیه را دریافت کردهاند. بنابراین شفاف و واضح است که چرا پوتین باید چنین جملهای را بیان کند. پوتین خود را پیروز میدان مبارزات سیاسی در آمریکا میداند.
پوتین اوباما را تا حدی آزار داد که او مجبور شد در واکنش به اقدامات این مرد مرموز روسی بیانیه صادر کند و اقدامات او و کشور متبوعش را در مداخله در انتخابات آمریکا محکوم کند. این جملات بخشی از بیانیهی همان کسی است که روسیه را در بهترین حالت یک قدرت منطقهای تلقی کرده بود.
«امروز دستور دادهام در پاسخ به آزارهای دولت روسیه علیه مقامهای آمریکایی و عملیات سایبری علیه انتخابات آمریکا، اقداماتی صورت گیرد. این اقدامات در ادامهی هشدارهای علنی و خصوصی است که خطاب به دولت روسیه صادر کردیم و پاسخی ضروری و متناسب با اقداماتی است که ناقض هنجارهای رفتاری در عرصهی بین المللی بوده و با هدف آسیب رساندن به منافع آمریکا انجام میشوند.
فرمان اجرایی ارائهی اختیارات مضاعف برای پاسخگویی به فعالیتهای سایبری خاصی را صادر کردم که بهدنبال مداخله و خرابکاری در روند انتخاباتی و مؤسسات ما، متحدان ما و یا شرکای ما هستند. با استفاده از این اختیارات جدید، 9 نهاد و شخصیت روسی از جمله جیآریو و افاسبی، دو دستگاه اطلاعاتی عمدهی روسیه، چهار افسر شاغل در جیآریو و سه شرکت روس که از عملیات سایبری این نهاد حمایت میکنند را تحریم کردم. بهعلاوه وزیر خزانهداری نام دو شخص روس را بهدلیل استفاده از ابزار سایبری برای دستبرد به اطلاعات هویتی و مالی افراد اعلام کند. وزارت خارجه نیز دو مجتمع متعلق به دولت روسیه در ایالتهای نیویورک و مریلند را، که در آن افراد روس کارهای مرتبط با اهداف اطلاعاتی انجام میدادند، تعطیل و 35 مأمور اطلاعاتی روس را عناصر نامطلوب اعلام کرد. در نهایت وزارت امنیت کشور و پلیس افبیآی اطلاعاتی فنی و غیرمحرمانه دربارهی فعالیتهای سایبری دستگاههای اطلاعاتی نظامی و غیرنظامی روسیه را منتشر میکنند تا به شبکهی مدافعان در آمریکا و خارج که علیه کمپین جهانی فعالیتهای سایبری بدنهادانهی روسیه کار میکنند، کمک شود. »
اوباما صرفاً به بیانیه اکتفا نکرد و آن را تبدیل به واقعیت نیز کرد. او 35 دیپلمات روس را اخراج کرد و دو ساختمان روس را از حوزهی اختیارات روسیه درآورد.
این همان روسیهای نیست که اوباما آن را در عداد قدرتهای بین المللی قلمداد نمیکرد؟ چرا، این همان روسیه است، اما آنچه مشخص است اینکه همان وقت نیز اوباما از قدرت روسیه باخبر بود، ولی حاضر نبود آن را به رسمیت بشناسد. او حالا ناچار شده تا این قدرت را به رسمیت بشناسد.
بسیاری از آمریکاییها را نظر بر آن است که ترامپ را پوتین سر کار آورد. هرچند این گزاره صحیح نیست، اما چیزی از نقش بیبدیل این مرد کوتاهقد و بلندپرواز و این سیاستمدار روسی زیرک کم نمیکند. او اوباما، دموکراتها و آمریکا و شاید غرب را هم کلافه کرده است که چگونه باید با او بر خورد کنند.
ترامپ، شخصیتی که بیشتر شبیه قهرمانان کارتونهای کابوی است، همان کسی که برای مردم آمریکا قرار است نقش زورو را بازی کند و همه از او انتظار دارند سرمایهداری آمریکایی و تفوق آن طبقهی یکدرصدی از بین برود، دوست شفیق همین ولادیمیر است. فرجام سخن
ولادیمیر برندهی ناکامیهای غرب است؛ چه ناکامیهای ملی و چه ناکامیهای بین المللی. زمانی صحبت کردن درخصوص اینکه یک رئیسجمهور روسی در نتیجهِی انتخابات آمریکا تأثیر گذارد، بسیار سست بود، حتی در کوران جنگ سرد که منازعهی دو ابرقدرت در بالاترین میزان خود قرار داشت. اما اینک فردی که کشورش بهعنوان یک قدرت منطقهای معرفی میشود، میتواند انتخابات را در آمریکا تغییر دهد.
انتهای خبر/111
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
[1]. http://iran-newspaper.com/Newspaper/BlockPrint/89662
[2]. کرمی، جهانگیر (1382)، «سیاست خارجی روسیه و بحران عراق؛ گلیسم نوع روسی»، فصلنامهی مطالعات خاورمیانه، سال دهم، شمارهی 1، ص46-47.
[3]. Ivaniv, Igor (2002), The New Russia Diplomacy, Washington, DC: Brookings/ Nixon centre: