به گزارش حافظ نیوز اسماعیلی عسلی در سرمقاله عصر مردم نوشت:
کمتر کسی است که در مقام توجیه بسیاری از مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، از کاستیهای فرهنگی سخن به میان نیاورد، زیرا فرهنگ شالوده همه چیز است و اگر چیزی سر جای خود نباشد قبل از هر چیز باید ببینیم در جامعه ما جایگاه فرهنگ کجاست. گاهی ما یک فرمول اقتصادی یا سیاسی مبتنی بر تفکری خاص را به عنوان قالبی ثابت و غیرقابل تغییر، محور قرار میدهیم و سپس ارادهی خود را جزم میکنیم که هنر و فرهنگ و مناسبات اجتماعی و تمامی امکانات ریز و درشت را در خدمت آن به کار گیریم. طبیعی است که در چنین شرایطی همهی مؤلفههایی که موجودیت خود را در گرو تداوم چنین دیدگاهی میبینند، وظیفهی خود میدانند که کار فرهنگی کنند و چه بسا به بهانه لزوم کار فرهنگی دکانداری کنند! نتیجهی چنین روندی موازیکاریهای متعدد در عرصهی فرهنگی است که امواج آن متولیان رسمی فرهنگ را نیز به حاشیه میبرد و به صخرههای سخت میکوبد. از سوی دیگر گرهخوردگی کارهای اجرایی به تبلیغات که معمولاً فراتر از ظرفیتها صورت میگیرد نیز مزید بر علت شده و ملغمهای از رویکردهای گوناگون و گاه متناقض را به عنوان کار فرهنگی به ثبت میرساند به طوری که اگر نگاهی حسابگرانه از بعد کمی و کیفی به این موضوع داشته باشیم متوجه میشویم که با یک دهم کل هزینههای پراکنده که اغلب هم به هرز میرود و آثار خداپسندانهای هم بر آن مترتب نیست، میتوان کارهای زیادی را با برنامهای جامع و هدفمند دنبال کرد.
متأسفانه به دلیل این که بازخورد کار فرهنگی را در کوتاهمدت نمیتوان ارزیابی کرد، بیفایده بودن بسیاری از فعالیتهای بلااثر فرهنگی زمانی مشخص میشود که پولهای زیادی به هدر رفته و افراد و گروهها نیز کار خودشان را کردهاند و رفتهاند و اگر هم نرفتهاند آنچنان زیر سایه قوانین استخدامی به بدنهی دولت و نهادها چسبیدهاند که در صورت کنار گذاشته شدن نیز کماکان سربار دولت خواهند بود.
در حال حاضر به غیر از متولیان اصلی فرهنگ تمامی روابط عمومیها، نهادها و سازمانهای پردرآمد و ادارات و حتی برخی از زیرمجموعههای اداری بدون این که حداقل از وحدت رویه ای که لازمهی کار فرهنگی است برخوردار باشند هر کدام در حد بضاعت خود به اصطلاح کار فرهنگی میکنند و گزارش عملکرد خود را صرفاً از بعد کمّی ارائه مینمایند و هر وقت هم که بحث بیتأثیری بسیاری از هزینهکردها مطرح میشود پای ماهوارهها و تبلیغات سوء متخاصمان فرهنگی را به میان میکشند تا آنجا که برخی عنوان میکنند تأثیر کار فرهنگی از چند ساعت فراتر نمیرود زیرا کارهای فرهنگی خارج از چارچوبهای مد نظر (مثلاً ماهوارهها) اثر کار ما را خنثی میکنند! بگذریم از این که خیلیها علاقهای به بررسی دلایل تأثیرگذاری و مخاطبپروری تبلیغات فراسویی ندارند. هر چند گاهی بدون این که به روی خود بیاورند تلاش میکنند برخی جذابیتهای مخاطبپرور لحاظ شده در تبلیغات فراسویی را در برنامههای خود بگنجانند که البته هر زمان چنین رویکردی داشتهاند بازخورد آن را نیز مشاهده کردهاند. بگذریم.
به راستی چرا بخش اعظم کارهای هزینهبر فرهنگی هم کم مخاطب هستند و هم کم اثر؟ آیا علتش این نیست که بخشی از کارهای فرهنگی نقش القایی دارد و در راستای باورمند کردن شیوههای ناکارآمد اداره امور هزینه میشود؟ در حالی که کارآمدی یک شیوه و تفکر برای باورپذیر شدن و تبعیت از آن کافی است و دیگر نیازی به تبلیغات القایی نداریم زیرا اصولاً مردم در برخورد با کارهای اجرایی نگاهی غایتاندیش دارند بدین معنا که به نتیجهی عمل کار دارند نه به انگیزهی مجریان، زیرا در عرصهی سیاسی و اقتصادی مهمترین معیار برای ارزیابی یک کار، نتیجهبخشی آن است. برخی زمین را به آسمان میدوزند که ثابت کنند بینتیجه بودن برخی شیوههای اداره امور هیچ ربطی به ناکارآمدی ذاتی آن ندارد بلکه دلیل آن را باید در همکاری نکردنها، تبلیغات سوء و احیاناً مداخلات خصمانه خارجی جستجو کرد!
طبیعتاً وقتی قرار باشد انسانها که به نیات یکدیگر علم غیب ندارند، در باره ارزش کار یکدیگر قضاوت کنند، الزاماً باید نگاهی نتیجهمحور داشته باشند، چرا که غیر از این راهی وجود ندارد. از این رو ارزش و اهمیت هر کار و اقدامی را باید در نتایج آن جستجو کرد. ما در بسیاری اوقات گزارش کارهای انجام شده را میدهیم اما خبری از گزارش نتایج کار که بیانگر میزان دوراندیشی قانونگذاران، آمران و مجریان است و معمولاً در گرو تحلیل کارشناسانه است، نیست. اگر در آیین تودیع و معارفه که گاهی شباهت زیادی به مراسم ترحیم و جشن تولد پیدا میکند به جای گزارش کارهای انجام شده به گزارش نتایج کارها پرداخته شود خیلی بهتر است و بهتر از آن این که چنین گزارشی توسط کارشناسان بیغرض و غیروابسته به اشخاص صورت گیرد نه استاندار و فرماندار و بخشدار و مدیرکل و رئیس ادارهای که وظیفهای جز دفاع از عملکرد خود ندارد!
کارشناسان و صاحبنظران باید در چنین مراسمی به نقد و تحلیل کارهای صورت گرفته بپردازند و آنگاه در صورت لزوم شخصی که مورد انتقاد قرار گرفته بیاید و دلایل کوتاهیهایش را ذکر کند. چنین روندی ضمن این که موجب انتقال تجربه به مدیر جدید میشود دستاورد دیگری هم دارد و آن این که همه خواهند فهمید که بالاخره روزی پنبهی آنها زده خواهد شد و اگر در لابلای پنبهها خار و خاشاکی و احیاناً پشم و پتی باشد، آشکار میشود.
رواج فرهنگ همراهی با قدرت یکی از دلایل تراکم انتقادها از اشخاصی است که در آستانهی خداحافظی هستند که متأسفانه ریشهی تاریخی دارد و ضربالمثل معروف چوب به مرده زدن نیز بیانگر رواج چنین فرهنگی است.
اصولاً یکی از راههای به نابودی کشانیدن افراد این است که ایرادهای آنها را بازگو نکنند و رهایشان سازند تا در حصاری که پیرامون خود کشیدهاند محبوس گردند. شیوهای که مصداق بسیاری از کارهای فرهنگی و تبلیغاتی است در حالی که کار فرهنگی و تبلیغات باید در خدمت آرمانها باشد نه توجیهکننده واقعیتها، اگر کسی کاری را به درستی انجام دهد، به وظیفهاش عمل کرده و جایزهاش تداوم خدمت است و نیکنامی و ملاک درستکاری یک شخص نیز عبور سرفرازانه از گذر اهل نظر است. در واقع اگر کسی توانست مهر تأیید اصحاب تجربه و کارشناسان را پای کارنامه خود داشته باشد، موفق عمل کرده است.
وقتی بخشی از کارنامهی اقتصادی دولت نهم و دهم در برخی رسانهها بازتاب پیدا میکند آدم متحیر میشود که آن همه بزرگنماییها، خودشیفتگیها، بر طبل منم کوبیدنها و پدیده قرن توصیف شدنها کجا و این همه افتضاحات و به قول اخوان ثالث و بردنها و بردنها و بردنها و کشتیها و کشتیها و کشتیها و… کجا.
آنچه موجب میشد ما آن کاستیها را نبینیم، تبلیغات بیهوده و کر کننده بود که سر در آبشخوری دیگر داشت! چه دلیلی دارد یک شخص را آنقدر بزرگ جلوه دهیم و سایهی بزرگیاش را بگسترانیم، جز این که بخواهیم جایی هم زیر چنین سایهای برای رفع خستگی خودمان درست کنیم؟ در واقع تنها دستاورد خود الزامی برای همراهی با قدرت همین است و گرنه کسی که دستش کوتاه باشد، زبانش دراز است. اینجاست که باید گفت: روابط عمومیها و رسانهها باید سپری در دست مردم باشند نه تیغ دیگری در دست مدیران و صاحبان قدرت. آنها که تیغ اختیارات و امکانات و نیروی انسانی و حمایتهای قانونی را دارند.
روابط عمومیها باید عملکردی مشابه ذیحسابیها داشته باشند تا دستشان برای بازتاب دادن دیدگاههای مردمی در نشستهای اداری باز باشد و نه تنها از گفتن حق ابایی نداشته باشند بلکه به خاطر حقگویی و حمایت از مردم تشویق شوند. رسانهها که میدان وسیعتری نسبت به روابط عمومیها در اختیار دارند نیز رسالتی جز تنویر افکار عمومی و روشن کردن افق پیش روی مردم ندارند.
اصولاً یکی از راههای اثبات مفید بودن تبلیغات این است که بود و نبود آن را با یکدیگر مقایسه کنیم؛ در این راستا تصور کنید که تحلیل و ارزیابی و نظارت جای گزارش عملکرد را بگیرد و تبلیغات یکسویه کنار گذاشته شود طبیعتاً تفاوت از زمین تا آسمان خواهد بود و همه حساب کار خودشان را میکنند. تبلیغات اغوا کننده مانند چاه بی آبی است که با زحمت فراوان حفر میکنند که البته اگر چه برای ملت و نهایتاً نظام و دولت آبی ندارد ولی برای برخیها نان دارد آن هم چه نانی!! و آن هم به اسم کار فرهنگی!