۰
plusresetminus
حاج محمد حسین روزی طلب از شهیدان روزی طلب می گوید:

شهدا وارد وادی شده بودند که برای خیلی ها قابل درک نیست/ شهید «محمدحسن روزی طلب» مژده شهادتش را از حضرت ولی عصر(عج) دریافت کرده بود

تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۰۱
محمد حسین روزیطلب گفت: شهدا از علاقه ها و وابستگی های دنیوی و ترس از مرگ رها شده بودند آنها وارد وادی شده بودند که برای خیلی ها قابل درک و پذیرش نیست.
جناب آقای روزی طلب لطفا اشاره ای گذرا به زندگی مرحوم پدرتان داشته باشید.

در سال 1308 در شیراز متولد شد.پدرش حاج ابراهیم از علاقه مندان حسین بن علی(ع)در دوران ممنوعیت عزاداری و مادرش از کتک خورده های زمان کشف حجاب در حکومت رضاقلدر بود.
تحصیلات ابتدایی خود را همزمان با کار در مغازه پدر به پایان رساند اما به دلیل نامناسب بودن شرایط علیرغم برخورداری از هوش بالا و روابط عمومی قوی از ادامه تحصیل بازماند و در بازاروکیل در کنار پدر و برادرش به کفش دوزی و کفش فروشی مشغول شد.
سی ساله بود که مغازه اش را در میدان احمدی مقابل شاهچراغ گشود و به فروشندگی لوازم کفاشی مشغول شد. در آن زمان اکثر کفاش های شیراز و اصفهان با او معامله داشتند.
از افراد معتبر و معروف بازار در این حرفه بود و درآمد خوبی هم داشت و از محل درآمدش بیشترین استفاده را برای حل مشکل دیگران به ویژه افراد فامیل و خانواده های بی سرپرست می کرد.
پس از احداث و راه اندازی کارخانه کفش ملی که موجب کم رونق شدن کفش دوزها و کارگاه های کفش دوزی شد به عنوان ناظر کیفی تولید، جذب کارخانه کفش ملی در مهرآباد تهران شد اما به دلیل ایستادگیو گردنکشی در مقابل نظام سلطه و بهره کشی حاکم، از کارخانه اخراج گردید و این گونه بود که شغل اصلی خود را که در آن تخصص داشت از دست داد و دوران سختی را برای گذران حداقل زندگی پشت سر گذاشت.
پس از اخراج از کارخانه کفش ملی، مشاغل مختلفی را تجربه کرد اما در آنها چندان موفق نبود. برخورداری از روحیه استقلال و آزادگی، راستگو بودن و تلاش برای کسب لقمه حلال که از ویژگی های شاخص او بود، همواره تلاش داشت تا آنها را حفظ نماید.
پس از انقلاب بارقه های امید در دلش جرقه زد و خانه اش به عنوان رئیس شورای محل به امید خانواده های گرفتار برای حل مشکلاتشان تبدیل شد و گروه کثیری از خانواده ها در محلات حاشیه ای شیراز مانند پودنک، شریف آباد و سهل آباد را تحت پوشش داشت.
او ذاکر اهل بیت بود و اعتقادات مذهبی قوی داشت و به آنها عمل می کرد، به نماز خواندن خود و خانواده نیز اهمیت بسیار می داد و از بدحجابی و بی بندو باری متنفر بود و اجازه رفتن خواهرانم به مدرسه در قبل از انقلاب را نمی داد و راضی شد که آنها در مکتب زهرا که مدرسه ای مذهبی در خیابان قاآنی بود بروند.
در سال های آخر عمر و بدترین شرایط بستری به مرحله رضا رسیده بود و حتی در حالت نیمه بیهوشی که حالش پرسیده می شد می گفت: الحمدلله، خدا را شکر.
و سرانجام در ساعت 7 صبح روز دوشنبه مورخ 86/7/23 جان به جان آفرین تسلیم کرد و در کنار فرزندان شهید پاک و مطهرش آرامش گرفت.
و امروز 7 سال از زمان درگذشت این پیرغلام اهل بیت،«حاج محمود روزیطلب» پدر شهیدان محمد حسن و محمد جواد روزیطلب می گذرد. او که گاهی فرزندان شهیدش را در بیداری می دید و هر روزش عاشورا بود.

به عنوان برادر سه شهید که از ابتدای حضورشان در جبهه تا شهادتشان در رتق و فتق امور خانواده و فعالیت های کاری شان حضور داشتید شهدا را چگونه دیدید، آنها با چه انگیزه هایی به جبهه رفتند، مطالباتشان چه بود و آثار شهادت آنها را برای همسایگان و دوستان چگونه دیدید؟

اجازه دهید بحث را از سالهای قبل از جبهه و جنگ آغاز کنم، من و خواهران و برادرانم در خانواده ای بسیار مذهبی و مقید به اعتقادات دینی بزرگ شدیم، پدرم نسبت به اعتقادات مذهبی ما بسیار جدی و حساس بود و البته اهل عمل.
مادرم هم فردی متدین و مومنه بود و هیچ وقت زیارت عاشورایش قطع نشد، نمازهای نوافل را هم معمولا می خواند و هفته ای یک بار روضه خوان می آورد تا حدیث کسا و روضه خوانی در منزلمان انجام دهد.
در بحبوحه پیروزی انقلاب، محمد حسن با شوق و انرژی زیاد در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد.  یادم است در کوچه مان استوار بازنشسته ای زندگی می کرد که بسیار علاقه مند به شاه بود.
برادرانم می رفتند و پیش او می گفتند در ماه نگاه کن ببین عکس امام را می بینی و تا نمی گفت بی رهایش نمی کردند.
محمد جواد شهامت زیادی داشت و در تعقیب و گریزهای خیابانی از نیروهای فعال بود. وقتی که مسئله جنگ پیش آمد، در جبهه ها حضور یافت.
محمد حسن دانشجوی رشته معماری آموزشکده فنی شهید مهاجر اصفهان بود که همزمان با انقلاب فرهنگی و تعطیلی مراکز آموزش عالی به شیراز آمده و در جهادسازندگی مشغول به کار شد.
با شروع جنگ تحمیلی رسما لباس مقدس سپاه را برتن کرد و قریب یکسال مسئولیت پذیرش سپاه استان را برعهده داشت. به دلیل اهمیت کارش کمترمی گذاشتند به جبهه برود اما در نهایت رضایت مسئولین را جلب کرده و برای عملیات فتح المبین که نقطه عطفی در جنگ بود به جبهه رفت.
محمدحسن در آن عملیات جزو گروه های خط شکن داوطلب بود و برای بازگشایی مسیرها و تله های انفجاری و مین با فرمانده اش شهید غلامرضا سلطانی، مسابقه گذاشته بود و حتی دست به یقه شده بود.
یک خاطره ای درباره محمد حسن همواره نقل می شود و آن هم این که قبل از رفتن به جبهه یک شب می بینند او در کنار پست نگهبانی در شیراز بیهوش افتاده است وقتی به هوش می آید می گوید که حضرت صاحب الزمان(عج) را در بیداری دیده و به او مژده شهادت داده است، مشهور است در ظهر عملیات هم بار دیگر محمد حسن خدمت امام عصر می رسد پس از آن همه او را می بوسیدند و التماس دعا می خواستند و بالاخره او در اول فروردین ماه سال 61 در بیست و یک سالگی در حبهه شوش به شهادت رسید.
ببینید شهدا از علاقه ها و وابستگی های دنیوی و ترس از مرگ رها شده بودند آنها وارد وادی شده بودند که برای خیلی ها قابل درک و پذیرش نیست.
ان نکته را نیز بگویم که این گونه نیست که بعد از شهادت بگوییم، شهید از نظر اخلاقی و رفتاری چگونه بوده است، اینها آدم های خاصی بودند، محمد حسن همیشه محبوب خانواده بود.
محمد حسن در واحد اطلاعات عملیات لشکر المهدی(عج)مشغول شد گاهی برای به دست آوردن اطلاعات دست اول چندین شبانه روز خود را در بین سپاهیان دشمن مخفی می کرد و چندین بار نیز مجروح شد اما همچنان اصرار به حضور در جبهه ها داشت.
وقتی از جبهه برمی گشت روی زمین می خوابید و می گفت نمی خواهم به نرمی رختخواب عادت کنم در حالی که بچه ها در جبهه روی زمین می خوابند.
و بالاخره در عملیات خیبر در منطقه طلائیه در 12/22 سال 62 در سن 17 سالگی به شهادت رسید.
پس از شهادت محمد حسن مادرم لباس پاسداری او را به محمد جواد پوشانید و گفت تو باید ادامه دهنده راه او باشی .
آن زمان محمد جواد در سال سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود او درس را رها کرد و لباس سبز شهادت را پوشید و از همان ابتدا به جای محمدحسن مسئول پذیرش سپاه فارس شد.
پس از شهادت محمد حسن پدر و مادرم در ازدواج او اصرار کردند و نهایتا در 17 سالگی با خواهر شهید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد که حاصل سه سال زندگی مشترک او با همسرش سه فرزند به نام های محمدحسن،عبدالحمید و محمد محسن بود.
در عملیات کربلای 4 شایعه شد که به شهادت رسیده است اما ناگهان به شراز آمد و همه را خوشحال کرد.
وبالاخره محمد جواد شوخ طبع شاد و مهربان در 25/10 سال 65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به ملکوت اعلی پرکشید.

چه پیامی برای جوانان امروز دارید؟

استکبار جهانی چون با حضور آگاهانه و غیرتمندانه جوانان این مرز و بوم در صحنه های هشت سال دفاع مقدس و جهاد عملی و جهاد با مظاهر فسادکه اینکه با آن روبرو هستیم در طرح های سلطه جویانه خود شکست خورده است.
لذا به شدت در تلاش است تا جوانان ما را از مسیر فطری و پاک خویش خارج کند و با آلودگی های متنوع اعم از مواد مخدر، فحشا و فساد و مهمتر از همه با سیاه نمایی هایی که نسبت به جامعه نشان می دهد، آنان را از جریان های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ناامید نموده و به مخالف نظام بی هدفی و بی خیالی در زندگی مبتلا نماید.

شرایط کنونی و وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکت را چگونه ارزیابی می کنید؟

قطعا معدل حرکت جریان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حتی معنوی مملکت حرکتی پیش رونده است و آن حاصل سه عامل مهم اندیشه مترقی اسلام ناب محمدی(ص)، بصیرت توده های مردم و رهبری هایآگاهانه نایب امام زمان(عج) است.همان سه رکنی که باعث ایجاد و پیروزی انقلاب اسلامی شد، همان هم عامل تداوم و رشد انقلاب اسلامی در فرازها و نشیب های مختلف خواهد بود.
تجربه نشان داده است، در کشورهای اسلامی هر انقلابی که از اسلام ناب محمدی(ص) الهام گرفته و با نایت امام زمان(عج) مرتبط شود می تواند روی پای خود بایستد و این نشانی آشکار بر مثبت بودن حرکت جریان سیاسی,اجتماعی,اقتصادی و معنوی مملکت است.  
 
منبع: عصر مردم
کد مطلب : ۴۳۵۲
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما