ویژه نامه رحلت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی (علیها سلام)
در سوگ سنگین ترین اندوه عالم / روزی که جان جهان ز پیکر هستی جدا شد / ناله ای که امام حسین (ع) در فراق برادر سر داد چه بود؟
تاریخ انتشاريکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۱:۳۴
اي رسول خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه
در مرگ ديگران اينگونه قطع نشد، با مرگ تو رشتهي پيامبري گسست ونزول وحي
واخبارآسماني قطع شد
حافظ نیوز/
فصل اول:: هنوز چند ماهی از حجه الوداع نگذشته که آثار بیماری بر سیمای
پیامبر می نشیند. در یكی از روزهای بیماری پیامبر، در حالی كه پیامبر سرش
را با پارچهای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را
گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده میشد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار
گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما
غائب گردم، اگر به كسی وعده دادهام، آمادهام انجام دهم و هر كس طلبی از
من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل
به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به
فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به
خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و
شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد
برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسانتر از قصاص در روز
رستاخیز است. در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از
نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه
بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده
گرفتن قصاصم. درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود
حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمیگیرد جبران نماید.
گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق
قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیهای جبران میگردید. مع الوصف پیامبر،
خواست، نظر وی را تامین كند. پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را
از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران
رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردنهای كشیده و نالههایی
جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه میپذیرد؛ آیا سواده واقعا از در
قصاص وارد میشود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را
میبوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر،
همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.
فصل دوم:: و
روزی که نباید فرا رسید. در روزی همانند امروز آخرین رسول حق مهر سکوت بر
لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند چرا که اینک خاک
پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا
گشته است. از این پس درهای آسمان بسته است، از این پس جز به مدد نور
ستارگان امامت درشب تاریکی که با غروب خونرنگ دهم محرم سال 61 هجری آغاز
شده است نمی توان راه جست و یافت. تا کی باشد که شمشیر آخته دوازدهمین
پیشوا و رهبر، همنام آخرین رسول حق این تیرگی را بشکافد و خورشید راستی و
عدالت را بر دیدگانمان بنشاند. چگونه می توان از این روح پاک و جان رسیده
به افلاک سخن گفت؟ آنچه ما مسلمین، پیروان این آخرین پیامبر الهی می گوئیم و
می نویسیم با عشقی بزرگ و شناختی اندک همراه است و آنچه اسلام شناسان غربی
و غیرمسلمان می گویند و می نویسند با شناختی سترگ و برگرفته از برگه های
تاریخ و بی عشقی هر چند اندک توام است. کجا می توان وصف این بزرگ مرد را
یافت که عشقی سترگ و شناختی بزرگ با آن همراهی کند. کجا می توان آینه تمام
نمای حبیب خدا را یافت و در چهره درخشان آن پاک اهورایی نگریست.
فصل
سوم:: «اي رسول خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران اينگونه
قطع نشد، با مرگ تو رشتهي پيامبري گسست ونزول وحي واخبارآسماني قطع شد.
مصيبت تو، ديگر مصيبت ديدگان را به شكيبايي واداشت و همه را در غم تو يكسان
عزادار نمود. اگر امر به شكيبايي و نهي از بي تابي نميفرمودي، آنقدر اشك
ميريختم تاچشمه اشكم بخشكد و اين درد جانكاه هميشه در من ميماند واندوهم
جاودانه ميشد وهمه اينها در غم فراق تو ناچيزاست. چه بايدكرد كه زندگي را
دوباره نميتوان بازگرداند و مرگ را نميشود مانع شد. پدر و مادرم فداي تو،
ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و در خاطر خود نگه دار؛صبر و شكيبايي بر
هر مصيبتي نيكوست جز در غم فراق تو و بيتابي و ناشكيبايي زشت است
جز در اندوه مرگ تو . مصيبت تو بزرگ و هر مصيبتي پيش از تو و پس از تو
ناچيز است.» این کلامی است که علی (ع) در سوگ پیامبر می گوید، همو که
تنها او پیامبر را شناخت و بی شک جز در کلام شگفت آور امیرمومنان، نمی
توان وصف راستین و چهره بی آلایش رسول حق، پیامبرختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)
را یافت. در کلام امیرالمؤمنان هیچ وصفی بدون تفکر و هیچ ستایشی بی اساس
نمی توان یافت. در سخن ایشان هر چه هست راستی بر خواسته از آگاهی و دانش
است و کجا می توان دو جان را چون پیامبر و علی (علیهماالسلام) به یکدیگر
نزدیک یافت، نزدیک نه ! آشنا و هم خانه و هم اصل و یک ریشه یافت. چه جان
علی جدای از جان پیامبر نیست. علی در دامان پیامبر رشد کرده و بالیده و
پیامبر بر سینه علی و در آغوش آن یارترین یار جان به جان آفرین تسلیم کرده
است.
فصل چهارم:: «او سیّد جوانان اهل بهشت است» این
سخنی بود که پیامبر خدا بارها آن را در وصف امام حسن مجتبی (ع) و دیگر
برادرش امام حسین (ع) گفته بود. اهالی مدینه امام حسن (ع) را زینت دوش نبی
می نامیدند چرا که پیامبر خدا به این سبط خود علاقه وافری داشت و همواره و
همیشه با وی مهربان بود. عجیب است اما همان مردمی که حسن ابن علی (ع) را
زینت دوش نبی می نامیدند، به او پشت کردند و در خدعه معاویه گرفتار شدند تا
آنجا که سپاه بزرگ اسلام، از مردنمایان نامرد لبریز شد و چنان اسلام به
خطر افتاد که کریم اهل بیت (ع) برای نجات اسلام راه را در صلح با معاویه
دید؛ صلحی عزتمندانه که عدم پایبندی معاویه به آن، چهره از نقاب تزویر
برچید. و اما مظلومیت امام مجتبی (ع) تا آن اندازه بود که حامیان سقیفه حتی
اجازه دفن ایشان را نزد مزار پیامبر ندادند و با توسل به زور مانع شدند در
حالی که می دانستند از جمله محبوبترین خلایق نزد رسول خدا همین حسن بن علی
(ع) است!
فصل پنجم:: «چگونه در خاکت نهم، اى پاره پاره
کفن؛ وقتى مى دانم جدم رسول الله صلى الله علیه و آله ، تو و مرا سرور
جوانان بهشت خطاب کرد؟ چگونه ترکت کنم بر خاک، وقتى که همه عمر منى؛ هم
بازى کودکى ام، هم غصه جوانى ام، هم رزم صفین و همسایه مدینه ام؟ برادرم،
برادرم، برادرم! به خدا که چون تو نیکو برادرى مرا نبود و چون من، غمگین
برادرى در سوگ تو نیست. امام من بودى و برادر صدایم مى کردى؛ رعیت تو بودم و
همدم قرارم مى دادى. اُف بر این قوم که امام خویش را وادار به صلح کردند و خانه نشینى! و اُف بر دنیا که حسین علیه السلام را بى حسن علیه السلام زنده نگاه داشت! اُف بر دنیا!» و این چنین حسین بن علی (ع) در سوگ برادر ناله سرداد!