به گزارش
حافظ خبر؛ گاهی انسان گمان میبرد اینها همه یک سریال است؛ سریالی طنز با درونمایهای تراژدی. دیگرگونگی این سریال، در نداشتن هیچ پایانی یا شاید پایان خوش است. از همه بدتر اینکه درازای آن از یک سریال 90 قسمتی بیشتر شده است و فصل یک، دو، سوم و... دارد.
سریالی که در هر فصل به موضوعی میپردازد و بازیگران آن به غیرباورترین شکل ممکن به اجرای نقش میپردازند. تنها کافیست به تماشای فصل مسکن و نقش بازیگران بنشینیم. در یک سوی سریال بازیگرانی به نام مستأجر را در فصل جابهجایی خانه میبینیم و در سوی دیگر بازیگرانی در نقش بنگاهدار و املاک که میخواهند قهرمانانی برای گرفتاری مستاجران باشند؛ تا مستأجر را از چنگ رابطه ارباب - رعیتی برهانند، بنگاههایی که خود گاه نقش عوامل استعمار را دارند.
تلخترین جای این فصل و اوج تراژدی بخش مسکن و خانه، آنجاست که یک روزنامهنگار با افزایش اجارهخانهاش سکته می کند اما چون هیچ بدلکاری نقش او را بازی نکرد به طور واقعی با دنیا فانی وداع کرد تا به مسکن ابدی خود برود. در این میان قهرمان سریال نه تنها کاری انجام نمیدهد بلکه با ایدههای شگفتانگیزی برای برونرفت از این گرفتاری پیشنهادهای عجیبتری را برای قربانیان روی میز میریزد.
برخی گرفتاریهای مردم در چند سال گذشته تا آن اندازه شگفتانگیز شدهاند که واژگان در برابر آن بارشان را از دست دادهاند.
خرید خانه برای بسیاری از مردم چون خوابی میماند و اجاره آن برای 4 میلیون مستاجر، مکافات شده است. در این میان ایدهها و راهکارهای گشایش این گرفتاری نیز آن اندازه خام است که چونان رفتن از چاه به چاله خواهد بود.
باید دانست که این راهکارها با درآمدهای بیشتر مردم، همخوانی ندارد و برآیند آن تنها به جا ماندن اقساط برای فرزندان و آیندگان خواهد بود؛ شاید اگر به نام عدالت بسیاری از خانههای خالی و سازمانی به درستی واگذار شود، راهی برای برونرفت از گرفتاری خانه بشود.