حافظ خبر // یادداشت به قلم دکتر مجتبي اشرافي
کلان شهر شیراز، با برخورداری از موحبت های طبیعی، تاریخی و اقلیمی، به مرکز اصلی مبادلات فرهنگی و میان فرهنگی استان و بلکه کشور تبدیل شده است. این موضوع، اگرچه در تکثیر و تثبیت جایگاه تاریخی فارس بسیار مهم و حیاتی می باشد، اما از منظر تبیین سلامت سیستمی و آمایش سرزمینی، جای تردید و ابهام دارد.
توسعه نامتوازن و بی توجهی به رشد همه جانبه، آمایش سرزمینی نامناسب، توزیع غیرعادلانه ی ثروت و خدمات در کنار عدم هماهنگی میان شهرنشینی و صنعتی شدن، باعث شده است که در استان فارس شهری با جمعیت یک میلیون و هشتصدهزار نفری و شهری با 30 هزار نفر جمعیت داشته باشیم. تفاوت فاحش نرخ جمعیتی بین شیراز و دومین شهر پرجمعیت فارس، آن هم با ضمیمه ی جمعیت روستاهای اطراف و توابع اش با جمعیتی حدود 323 هزار نفر، خود مؤید این ضعف بزرگ در آمایش سرزمینی و توزیع ناعادلانه ثروت و تمرکز خدمات است.
رشد بادکنکی جمعیت شهری در کنار عدم توجه به تداخل فرهنگی و چند فرهنگی بودن کلان شهر شیراز، مزید بر علت شده و بر مشکلات این کلان شهر افزوده است. عدم توانایی فرهنگ شهری در جذب و هضم فرهنگ های وارداتی-محلی و اصرار این خرده فرهنگ ها بر حفظ موجودیت خود، شیراز را به چهار راه فرهنگی ایران تبدیل کرده و بنا به همین موقعیت خاص و تاریخی این شهر است که پایتخت فرهنگی ایران لقب گرفته است.
برخی از صاحب نظران، چند فرهنگی بودن شهر شیراز را یک تهدید تلقی می کنند؛ اما به اعتقاد نگارنده، موزائیکی بودن ساختار فرهنگی در شهر شیراز، به معنای واقعی کلمه از آن یک کلان شهر فرهنگی ساخته است و درست مانند همان سالاد شیرازی و مخلفاتش، هم یک محصول خاص و فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی را عینیت بخشیده است و هم در عین حال، هر یک از اجزاءش شخصیت مستقل داشته و اصالت محلی خودرا حفظ نموده اند. این نمونه ی ترکیب و تجمیع فرهنگی، ازمنظر فرمی و حتی محتوایی می تواند بسیار حایز اهمیت باشد و حتی در برخورد با فرهنگ های وارداتی مهاجم از نوع بیگانه، آن را محافظت نماید.
موقعیت چند فرهنگی بودن شیراز و خاصیت موزاییکی آن، هم خوب است و هم بد. خوب ازاین منظر که می تواند یک ایران کوچک و مینیمال شده را در درون خود نگه دارد و حفظ نماید و بد از این منظر که این خورده فرهنگ ها نتوانند همنشین های خوبی برای یکدیگر باشند و به پس افتادگی فرهنگی، تنش های گروهی و چندهویتی شدن دامن بزنند.
عدم آگاهی به حقوق شهروندی و البته وظایف شهروندی مزید بر علت شده و می بینیم که شهرنشین داریم آن هم بیش از یک میلیون و هشتصد هزار نفر، اما شهروند و مطلع از وظایف شهروندی کم داریم. سطل زباله و تکنولوژی و حمل و نقل عمومی و خیابان و صنعت و رفاه نسبی داریم، اما زباله کف خیابان می اندازیم و موتور سوار توی پیاده روها و بوق ماشین ها و عدم رعایت ملزومات آپارتمان نشینی و بعضاً هم عدم توجه به حریم شخصی یکدیگر را هم داریم. حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی را داریم، نشستن روی چمن و نزاع های خیابانی را هم داریم و ... .
شهروند بودن، پیش ازآنکه ما را صاحب یک حق و مدیران شهری را ملزم به پاسخ گویی به برآورده کردن این حق نماید، وجه ی دیگری هم دارد و آن هم داشتن تکلیف و وظایف شهروندی است.
💡 فرهنگ شهرنشینی برای یک شهروند، یعنی توجه به منافع عمومی، داشتن یک رفتار متمدنانه، هم دلانه، همیارانه، اصیل، صحیح و مسئولانه و البته فرهنگساز برای رشد مشارکت همگانی و نظم و تعادل بخشیدن به زندگی اجتماعی در کنار سایر همشهریان. در صورت رسیدن به این فرهنگ است که می توانیم شهری سالم با شهروندانی با فرهنگ و بانشاط داشته باشیم.