نقد و بررسی «مکتب حافظ»؛ متعالی ترین دیدگاه جهت حافظ پژوهان
تاریخ انتشارسه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۳۵
اگر بخواهیم جمعبندی کلی و جامعی دربارة شعر حافظ انجام دهیم، باید گفت که چهارجریان در حافظ پژوهی وجود دارد که عبارتند از: تصحیح نسخه: در سال 1306، عبدالرحیم خلخالی و در سال 1315، پژمان بختیاری اقدام به تصحیح دیوان حافظ کردند و راه را برای آغاز کار تصحیح علمی و انتقادی گشودند؛ اما مهمترین و علمیترین تصحیح نسخة حافظ در سال 1320، به وسیلة علامه قزوینی با همکاری دکتر قاسم غنی صورت گرفت که نقطة آغاز و یا مرحلة شکوفایی اینجریان است. پس از آن باید از تصحیح استاد ناتل خانلری یاد کرد که در سال 1359، به چاپ رسید. جــــریان دوم برداشتهای سیاسی ـ اجتماعی ـ تاریخی از دورة حافظ است. شروع جدّی این جریان نیز با کتاب «تاریخ عصر حافظ»، دکتر قاسم غنی است. پس از آن باید از کتاب «حافظ شیرینسخن»، دکتر محمد معین و «یادداشتهای مقدمة دیوان حافظ»، استاد ابوالقاسم انجوی شیرازی یاد کرد. جریان سوم تحلیل و شرح دیوان حافظ است. «یادداشتهای» علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی نقطة آغاز این جریان است. «بانگ جرس»، پرتو علوی؛ «شرح غزلهای حافظ»، حسینعلی هروی؛ «در جستجوی حافظ»، رحیم ذوالنور؛ «گلگشت» (در شعر و اندیشة حافظ)، دکتر محمد امینریاحی؛ «حافظنامه»، بهاءالدین خرمشاهی و ... و جریان چهارم زیبایی شناسی شعر حافظ است. اولین کتاب علمی و خارج از ذوق و اندیشه های شخصی که در اینجریان به چاپ رسید کتاب «جام جم»، استاد منوچهر مرتضوی است که در سال 1334 به چاپ رسید بعدها صورت تکامل یافتة آن با عنوان «مکتب حافظ» در سال 1344 چـــاپ شد. «مکتب حافظ»، از مهمترین کتابهایی است که در حوزه های مختلف مانند نقد ادبی؛ تحلیل و تفسیر متن؛ درک زیبایی شناسانة شعر؛ اِشراف در حوزة فرم و محتوا؛ و مواردی از این قبیل ـ با توجه به تاریخ چاپ کتاب ـ انقلابی در زمینة حافظ پژوهی محسوب میشود. بــرای اینکه در این مقال مختصر و مجال اندک، بتوان رگه هایی از امتیازهای مکتب حافظ را برشمرد، لازم است اول به تعریفهایی دربارة شعر و اجزای آن پرداخت، سپس مؤلفه های موجود در کتاب را طرح کرد. شعر، رستاخیز واژه هاست. به تعبیر جان موکاروسکی، نهایت برجسته سازی برعهدة زبان شعر است. (,1964: 44 Mukarovsky)؛ زمانی که شاعر دست به برجستهسازی میزند، در شکلهای متعارف شعر که خواننده از آن انتظار دارد و از جنبة اتوماتیک زبان انحراف ایجاد میکند. به نظر جفری لیچ، «خواننده از برجستهسازیها و شیوههای شورانگیز آن درکی شهودی خواهد داشت نه منطقی و علمی.» (Leech, 1969: 57) شعر دو مبنای اساسی دارد: لفظ و معنی. این دوعنصر جایگاه خاصی دارند و برای تشکیل قطــعه ای هنری وجود هردو الزامی است. در هریک از مکتب ها و سبک های خاص ادبی، این دوعنصر فعلیّت و رسالت مخصوصی دارند، یعنی در برخی از آنها رسالت اصلی پیام شعر به عهدة معنی و در برخی دیگر به عهدة لفظ است. با تأمل در مفهوم «لفظ» شعر، ملاحظه میشود که ارتباط مستقیمی با «فرم» پیدا میکند. فرم در معنی عام خود شکل بیرونی و ظاهری هرچیزی است. با اندکی تأمل در نظریه های ادبی مکتب فرمالیست ها ملاحظه می کنیم که به این معنی سادة آن قناعت نشده و مفهوم و دایرة شمول جدید و گسترده ای برای آن قایل شده اند. رمانتیک ها به فرم های معنی دار معتقد بودند؛ اما در نظر فرمالیست ها، فرم، دیگر شکل بیرونی نیست؛ بلکه چیزی است که ارتباط مستقیمی با محتوا پیدا می کند و مفاهیم گسترده و متناقض می یابد. (رک: احمدی، 1378: 267)؛ بنا به نظر گراهام هوف، در تبیین فرم از صفاتی مانند هماهنگی، هارمونی، نظم، انسجام و جز اینها استفاده می شود. (رک: هوف، 1365: 29- 30) محتوا دارای معانی، اندیشه ها و مضامین بی پایان در تمام فرهنگ ها و تمدن ها است؛ اما دوحالت دارد: یا در میان تمام ملل مشترک است و محتوای بنیادین به شمار می رود. مانند مرگ، عقل، عشق و یا محدود به فرهنگ مردمی خاص و یا کشورهای خاصی است. مانند سیب و گندم. این محتواها محدود هستند. با توجه به تعریفهایی که دربارة شعر و ماهیت آن وجــود دارد و هنگامی که شعری از جنبههای گوناگون تجزیه و تحلیل میشود، اینتعریفها و تبیینهای معادل آن مورد توجه پژوهشگر قرار میگیرد، همة اینموارد هنگام تجزیه و تحلیل اشعار حافظ، مــــدّ نظر استاد مرتضوی بوده و هیچیک از نکات باریک را رها نکرده و به جزءجزء آنها عنایت کرده است. استاد مرتضوی در مقدمهای که بر مکتب حافظ نوشتهاند، ابتدا درخصوص فرم شعر حافظ که ارتباط معنیداری با مقولة «سبکشناسی» نیز دارد، بحث کردهاند. مطالبی مانند: «رموز و اصطلاحات خاص»؛ «گوشنوازی کلمات و موسیقی کلام»؛ «اعجاز در انتخاب و ترکیب کلمات»؛ «استفاده از کلمات غیر فصیح برای خلق کلام فصیح»؛ «ایجاد و استعمال وصفها و ترکیبهای تازه و بدیع» و ... ملاحظه میشود، صفت هایی که هنگام تبیین فرم برشمردیم از موسیقی نشأت می گیرد و در اظهار نظرهای استاد مرتضوی در فرم شعر حافظ به وجود عامل موسیقی اشاره شده است. یکمسئلهای که با فرم ارتباط تنگاتنگی پیدا میکند، فن «ایهام» در شعر حافظ است. استاد مرتضوی ابتدا آنها را در سلسلهمقالاتی که در نشریة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز چاپ میکردند و پس از جمعبندی، در مؤخرة اینکتاب با عنوان «ایهام: خصیصة اصلی سبک حافظ»، آوردهاند. ممکن است در بادی امر اینگونه متصور شود که اینمطالب همان مبحث «بدیع» و فنون ادبی شعر فارسی است؛ اما همانگونه که از «فرم» و حدّ و رسم آن ملاحظه کردیم در نقد ادبی جدید این مطالب در دامنة مفهوم «فرم» و فرایند و جایگاه آن در بیت یا پیکرة شعر (غزل، قصیده، رباعی، شعر نو، سپید و ...) قرار میگیرد. قطعاً استاد مرتضوی به اینمسئله اِشعار داشتهاند و با علم و آگاهی اینمطالب را به اینصورت ذکر کردهاند. به عنوان نمونه به اینمطلب توجه کنید: «شاید بتوان از «ایهام»، و «تناسب لفظی و معنوی» و «رمزپردازی یا سمبولیسم» و «لحن طنز و عناد» به عنوان مهمترین عوامل و عناصر شیوة خاص حافظ یاد کرد؛ ولی باید در نظر داشت که مفهوم اینعوامل در دیوان حافظ با مفهوم عادی آنها متفاوت است و مثلاً ایهام که یکی از اساسیترین مایههای شعری حافظ به شمار میرود در دست توانای خواجه به وسیلهای رساتر و شایستهتر از آنچه در کتاب های بدیع و صنایع شعری زیر عنوان «ایهام و توریه و تخییل» آمده است، تبدیل میگردد.» (مرتضوی، 1365: 443) پس از فرم، عمدة تلاش استاد مرتضوی و در اصل پایه و مبنای کار ایشان به «محتوا»ی شعر حافظ مربوط میشود. بحث دربارة تصوف؛ تصوف عابدانه و عرفان عاشقانه؛ مشرب ملامتی و قلندری؛ جام جم، پیر عشق؛ تأثر حافظ از داستان شیخ صنعان و اصول مکتب رندی و ... آنچه در این میان از اهمیت زیادی برخوردار است، اصول مکتب رندی در دیوان حافظ است. اینکه «رند» چیست، در مشرب حافظ چه مفهومی دارد، چه ارتباط میان معنی اصطلاحی آن و مفهومش در شعر حافظ دارد، مشرب رندی حافظ چه ارتباطی با خیّام دارد و مواردی از اینقبیل. مطالب مربوط به مشرب رندی حافظ هرچند به صورت مختـــصر بیان شده؛ اما به مبانی و پایه های اصیل شخصیت رند حافظ اشاره دارد و طرح اینمطالب خود تازگی کامل دارد: «حافظ در سیر فکری و تشخیص ارزیابی فلسفی، خود را مکلف و موظف نمیبیند پایههای از پیش طرحشدهای را به عنوان الفبای «کتاب تشخیص خود» بپذیرد؛ بلکه خود واضع این الفباست. او خود تصمیم میگیرد که چه الفبایی را برگزیند و اصولاً معلوم نیست که الفبایی برای اینکتاب در نظر گرفت یا نه، و از اینلحاظ شباهت زیادی به خیام دارد. آثار و شواهد عقاید انکارآمیز یا آمیخته به ابهام، چون عقاید خیام در دیوان او کم نیست و دربارة اصول مسایل آفرینش و دنیا و مبدأ و معاد و جز آن، گاهی بارقة انکار و تردید و استهزاء معتقدات مکتبی (عقاید کلاسیک) به چشم میخورد.» (همان: 98) وقتی استاد این مطالب را بیان میکند در بسیاری از کتابهای موجود که در شرح غزلهای حافظ و ترسیم ابعاد شخصیت او نگارش یافته بود، او را «عارف» قلمداد میکردند و به بسیاری از ابیاتی که ـ اصلاً هیچارتباطی با مسلک عرفان ندارد ـ استناد میکردند. استاد مرتضوی ضمن آنکه به تمام نوشتارهای موجود دربارة حافظ و تبیین مشرب و فلسفة او اشاره میکند، در بسیاری از موارد آنها را ردّ، جرح و تعدیل میکند. اینکه ـ خود او و ـ پرفسور شبلی نعمانی ـ و برخی دیگر ـ فلسفه و مشرب حافظ را همان فلسفة خیام دانستهاند، میگوید: «مسلماً اندیشة حافظ به چهاردیواری اندیشة خیام محدود نمیشود، یعنی همچنانکه ایمان حافظ محدود به چهاردیواری افکار و اصول متصوفه نیست، افکار او نیز محــدود به چهاردیواری فکر خیامی نیست و از همیننکته برمیآید که در مشرب خواجه شومی و خشونت و سیاهی افکار انکارآمیز خیامی را چاشنی تصوف و عرفان لطف و صفایی امیدآمیز میبخشد و از طرف دیگر سطحی و تعبدیبودن افکار قشریون و متصوفه را فکری عمیق و بلندپرواز و اندیشهای متموج با امکان جولان نامتناهی مثل فکر خیام تعدیل مینماید.» (همان: 99) نکتة دیگری که دربارة ارزش جایگاه «مکتب حافظ»، باید گفت این است که تمام اظهار نظرهای استاد مرتضوی برپایه و اساس تفکر و استدلال عقلانی و منطقی است که با تحلیل ساختاری تکتک ابیات صورت گرفته و درونمایة شعری و لُبّ دیدگاه حافظ حاصل آمده است. به عنوان مثال استاد مرتضوی در ابتدای بررسی نظریة فلسفی حـــافظ درخصوص آفرینش و مؤلفههای آن گفته است که حافظ نظیر خیام است و در پاورقی متن نظر علامه شبلی نعمانی را ذکر کرده است که او به چه سبب حافظ و خیام را یکسو انگاشته است. قطعاً تصویری از خیام و بدبینی او به جهان در ذهن بیشتر افراد نقش دارد؛ اما در تحلیل افکار فلسفی حافظ به نقطة تعارض میان این دو شاعر پرداخته است و در آخر کلام معتقد است: «با وجود آنچه دربارة جهانبینی خیاموار حافظ گفته شد، تردید نباید داشت که جلوههای بدبینانه و احیاناً انکارآمیز افکار خواجه متوجه قالب قشری و ظاهری عقاید سنتی است مثلاً خدا و معاد و گناه و ثواب و غیره به کیفیتی که اهل ظاهر معتقدند با اندیشة او چندان سازگار نیست و از خلال نیشها و لحن استهزاءآمیزش انکارگونهای در این مورد به نظر میرسد ... بدبینی و انکار خیام یکرویة قطعی فلسفی است. خیام میگوید: امروز هستیم و از دیروز و فردا کسی خبر ندارد و هرچه گفتهاند افسانهای موهوم بیش نیست. پس تنها چاره این است که نیندیشی و خوش و بیخبر زندگی کنی؛ ولی بدبینی حافظ محدود و متوقف در این حدّ نیست؛ بلکه میگوید: اگرچه دربارة دهر همه کورند و هیچکس را کمترین آگاهی و اطلاعی از آن نیست و آنچه فلاسفه و اهل ظاهر گفتهاند نامعلوم و مــولود ظنّ خودشان و افسانهای بیاساس میباشد؛ ولی آنچه مسلم است این است که خــدایی هست، مهربانتر و داناتر و تواناتر و باگذشتتر از خدای ظاهرپرستان ...» (همان: 101- 103) تحلیل «طعن» حافظ از دیگر امتیازات اینکتاب است. آیرونی نوع خاصی از طنز و بیان دوپهلوست. آیرونی با ایهام و ابهام کاملاً متفاوت است. آیرونی در حقیقت نوعی شگرد بیانی است که برای انتقال معنایی متفاوت با معنی ظاهر و غالباً عکس آنچه گفته شده است، به کار می رود. واضح است که تشخیص طعن یا به قول فرنگی، آیرونی بر عهدة نقد ادبی است. نگاه منتقدانة مؤلف به طعنهای موجود در شعر حـــافظ و بیان دیدگاههای شاعر، فنّ نقد ادبی را نیز در اینکتاب نشان میدهد. یادآوری میشود که در سالهای 1322- 1338 نقد ادبی هنوز به شکل علمی و گسترده در ادبیات فارسی راه نیافته بود. در واقع کوششهای نویسندگان و ناقدان در این دوره باعث تکامل نقد در دوره های بعد شد و زرین کوب با تألیف کتاب نقد ادبی و ده ها مقاله در زمینة نقد، جایگاهی ثابت و مخصوص به عنوان پایه گذار نقد ادبی در ایران دارد. درخصوص لحن عنادی و طـعنهای حافظ و بررسی آنها به اینمطالب توجه شود: «در بررسی مفاهیم واقعی مضامین و مصطلحات حافظ باید بهخصوص دو عامل همیشه منظور باشد و بدون توجه بدانها، همچنانکه بدون در نظرداشتن «ایهام» درک مفاهیم ظاهری خواجه ممکن نیست، درک منظور واقعی و دریافتن مفهوم مقصود از اصطلاحات و کلمات مخصوصة دیوان حافظ امکان ندارد و آن دو عامل عبارت است از: اولاً لحن عنادی و استهزاءآمیز خواجه که غالباً مفهوم کلمات و مصطلحات را معکوس میسازد و بدون در نظر گرفتن اینموضوع بههیچوجه معانی بسیاری از اشعار خواجه را حتی به تقریب دور نمیتوان یافت؛ ثانیاً، تأثیر مشرب ملامتی که عکسالعمل طبیعی روح آزاده و طبع لطیف و خاطر رنجیده و حساس و دلآزرده از زمانة حافظ است در برابر تزویرها و دروغگوییها و خودفروشیهای زاهدان و شیخان و صوفیان و محتسبان ریاکار نه مربوط به ارتباط رسمی خواجه با مکتب ملامتی ... روش حافظ این است که به عنوان عکسالعمل و عناد، معکوس و مخالف آنمصطلحات و کلمات و مفاهیم را در اشعار خود استعمال کند.» (همان: 427) بخشهای نخستین کتاب دربارة تصوف و عرفان است و مؤلف در بخشهای ممتدی دربارة اینمسایل بحث کرده است. با اندکی تأمل در بخشهای مربوط به عرفان و تصوف، قلندریه و ملامتیگری ملاحظه میشود که جمعبندی مطالب از منابع مختلف نیست؛ بلکه جمعبندی وآنگهی نقد و تحلیل آنها در ارتباط با خط مشی حافظ است. هرچند عنوان مطالب ممکن است در بـــــادی امر اینمسئله را به ذهن متبادر کند. به عنوان مثال به اینمطالب توجه شود: «... حافظ روش و مشرب قلندری دارد؛ حتی اطلاق قلندری هم در اینمورد رسا و کافی نیست. شاید «رند» ... بهترین نام و عنوان برای او و مشربش باشد. به طور کلی حافظ قلندر را در مفهومی خاص و ممتاز از تعاریف مذکور در مدارک تصوف استعمال میکند و گویی تا آنجا که مربوط به تخریب عادات و ترک قیود و و است با روش قلندری موافقت دارد؛ ولی در اینحدّ متوقف نیست و از قلندر انتظاری بالاتر و بیشتر از سرتراشیدن و جامة غریبپوشیدن و تظاهر به خلاف ظاهر شریعت دارد و کمالات روحی و معنوی خاصی برای او تصور میکند ... فرق عمدة بین قلندر و درویش و صوفی واقعی، مطابق تعریف مدارک صوفیه و قلندر حافظ در ایننکات است که قلندر در مدارک صوفیه، تجریدش ظاهراً برای وارستن از قیود و رهایی از خلق و قطع علقة اجتماعی است برای تهذیب خود و اشتغال به حق؛ ولی قلندر و رند حافظ که هم تجرید و تفرید بهکمال دارد و هم در تخریب عادات و مخالفت با سنن میکوشد و هم گاهی به شیوة ملامتیه اظهار خلاف عقیدة عامه میکند. با وجود اینکه خود درواقع آنچنان نیست در عین حال وارستگی کامل از خلق و جامعه نبریده است و به مردم مهر میورزد و به خلق خدمت میکند و دلسوز آنان است و همچنین تخریب عادات و مخالفتش با سنن و آرا مقبولة مردم، فقط برای از بین بردن رعونت نفس خود دراثر جلب ملامت خلق و تهذیب باطن خود و تحصیل فراغ کامل برای مشغولی به حق بدون مزاحمت خلق نیست؛ بلکه بیشتر برای مبارزه با ریاکاریها و به عنوان عکسالعمل است و مثل قلندری و ملامتی با مردم عادی و ردّ قبول آنان کاری ندارد و نمیخواهد از چشم خلق بیفتد ...» (همان: 147) به صورت بسیار موجز دربارة «مکتب حافظ» باید گفت که فقط مربوط به حافظ است و بس، نه کتابی دربارة حافظ و اینکه در مواردی مشابه فلان عارف است و در مواردی متضاد فلان شاعر و جز اینها. اگر مشابهت و تضادی درخصوص شعر و اندیشة حافظ با عارفان، صوفیان و شاعران وجود دارد، مؤلف با نقد و تحلیل آرا و اشعار حافظ به صورت کاملاً علمی آنها را تبیین کرده و در صورت وجود تضاد به همینشیوه آنها را بیان و علت اختلاف و یا تشابه آرا حافظ را با صوفیان و شاعران مطرح کرده است. تحلیل ساختاری اشعار حافظ به اینصورت سبب شد که بسیاری کتابهایی که امروزه دربارة حافظ و شعر و اندیشة او چاپ میشود، ادامة کار استاد مرتضوی باشد. مانند کتاب «گمشدة لب دریا» از دکتر تقی پورنامداریان و ...
بحث و گفت و گو درباره ادبیات-یوسف عالی عباس آباد
کتابنامه احمدی، بابک. (1378). ساختار و تأویل متن، تهران، مرکز. مرتضوی، منوچهر. (1365). مکتب حافظ، تهران، توس. هوف، گراهام گولدن. (1365). گفتاری دربارة نقد، ترجمة نسرین پروینی، تهران، امیرکبیر. Leech, Geoffry. N. (1969). A Linguistic quide to English Poetry, Longman group, Ltd. Mukarovsky, jan. (1964). standard language and poetic language, Washington d. c