به گزارش
حافظ خبر، تولد «سینما» را میتوان یکی از مهمترین تجربههای بشری برای ثبت ارزشهای اخلاقی خود دانست، هر چند که این تجربه، بعدها ماهیتی دیگر به خود گرفت و به یک تیغ دولبه تبدیل شد. بی شک پوشیدگی و آنچه «عفاف» خوانده میشود به صورت نسبی در ابتدای تاریخ سینما نمود پیدا کرده بود.
در سال 1896 برادران لومیر اولین دستگاه فیلمبرداری موسوم به «سینماتوگراف» را اختراع کردند و اولین فیلمهای ضبط شده از پوشش متداول مردمان آن روزگار غرب را برای ما به ارث گذاشتند. در آن سالها نوع پوشش زنان و مردان به گونهای بود که افزون بر رعایت ارزشهای اخلاق مسیحی، تضاد کاملی با فرهنگ برهنگی داشت.
به عنوان مثال اولین فیلمی که لومیرها ثبت کردند لحظاتی از ورود مردم به ایستگاه قطار بوده است. در طول این فیلم صامت ما با زنانی روبهرو هستیم که دامن و پیراهنهای بلند بر تن دارند. حتی بسیاری از زنانی که حرکت آنها در این تصاویر متحرک ثبت و ضبط شده است، با کلاه موهای خود را پوشاندهاند. بنابراین میتوان گفت که آنچه در سالهای بعد ماهیت سینما را تغییر داد با تجربه زیستی مردم در غرب اختلاف داشت.
این که چه چیزی باعث شد تا سنت «پوشیدگی» در سینمای غرب رنگ ببازد به عوامل متعددی باز میگردد که در مجال این یادداشت نیست اما آنچه را که میتوان به جرأت گفت، این است که سوق پیدا کردن «سینما» به تجاریسازی و ظهور کمپانیهای بزرگ فیلمسازی نقش مهمی در این امر داشت.
چندین دهه پس از تجربه برادران لومیر، سینما آنقدر قدرتمند شده بود که علاوه بر ساحت هنر به یک صنعت تبدیل شد. در این دوران کمپانیهایی نظیر «کلمبیا»، «پارامونت پیکچرز»، «برادران وارنر» و دیگر کارخانههای پول ساز به این فکر افتادند که برای جذب مخاطب هر چه بیشتر باید «ستاره» ساخت و برای ستارهسازی در سینما چه کسانی بهتر از شخصیتهای زیبا و جذاب؟!
تسلط این کمپانیها که عموما توسط یهودیان اداره میشدند، نقطه عطفی در تاریخ سینما بود چرا که زیباترین زنان را آنگونه بر پرده نقرهای میبردند که مخاطب را بیشتر از داستان فیلم جذب زیبایی هنرپیشههای فیلم میکرد. از اواخر دهه 1930 به این سو سیطره ستارگان هالیوود، دیگر تجربههای سینمایی زمان خود را از میدان به در کرد و تهیهکنندگان شرکتهای فیلمسازی را به پارو کردن پول واداشت!
همین امر زمینهای بود، برای ظهور آنچه بعدها «سکسیزم در سینما» خوانده شد. بسیاری از روحانیون و الهیدانان مسیحی و حتی یهودی از آنچه سرگرمی جوانان را در سینماها تشکیل میداد دل خوشی نداشتند، اما گلایههای نهاد کلیسا راه به جایی نمیبرد چرا که «سکولاریسم خودبنیان» وکیلمدافع قدرتمندی برای سرمایه داران نوکیسه شده بود.
البته در این جا لازم به ذکر است که منظور از «برهنگی» در این نوشتار کوتاه عدم رعایت اخلاق مسیحی در مورد عفت و پاکدامنی است چرا که اگر در متن کتاب مقدس- عهد عتیق نیز نظری بیافکنیم به کرات با آیههایی برمیخوریم که بر پوشیدگی تاکید شده است.
نکته دیگری که در بحث سینما و نسبت آن با عفاف بسیار اهمیت دارد این است که حتی فرهنگ برهنگی در بسیاری از فیلمهای غیرتجاری یا به اصطلاح «سینمای مستقل» نیز رسوخ کرد. به عنوان مثال «پیر پائولو پازولینی» به عنوان یکی از مطرحترین فیلمسازان اروپای دهه 1960 فیلمهایی را به دنیای سینما اهدا کرد که گر چه در لایه اول نقدی به ساختار اخلاق ستیز غرب داشت اما در لایههای بعدی آثار او تایید فرهنگ «آزادی جنسی» نمایان بود.
این مثال نشان میدهد که حتی فیلمسازان روشنفکری که منتقد سینمای غرب بودند نیز به شدت تحت سلطه اخلاقزدایی در ساحت رسانه قرار میگرفتند.
«سینمای نئورئالیسم» در ایتالیا که «ویتوریو دسیکا» مهمترین چهره آن است، «سینمای موج نو فرانسه» مانند فیلمهای «ژان لوک گدار» و «فرانسوا تروفو» و حتی سینمای مستقل آمریکا تلاش داشتند که در بطن خود نقدی هم به نسبت سرمایهداری و اخلاقزدایی داشته باشند، هر چند که همان طور که گفته شد این نقد آنها نه موفقیت آمیز بود و نه ادامه دار.
آنچه تا این جا گفته شد بدین معنا نیست که سینما بازتاب ناخودآگاه جمعی و گرایشهای مردم غرب به نوع خاصی از پوشاک نبوده است، چرا که اگر نوع و شکل لباس زنان را در آن دوره بررسی کنیم درخواهیم یافت که پوشش ستارگان سینمای تجاری و حتی برخی از کارکترهای سینمای مستقل تاییدی بوده است بر ساختارشکنی مردم آن روزگار در بحث پوشش. با این وجود جالب این جاست که اساس فرهنگ آوانگارد غرب و بازتابهای آن در سینما به ویژه در فیلمهای هالیوودی بر پایه «مشروعیت دادن به برهنگی» برای جذب مخاطب بوده است.
این بیت شعر از زندهیاد نادر ابراهیمی که میگوید:« در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد- طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد!)، مصداق بارزی است برای سینمای غرب و نسبت آن با مخاطب. فحوای تقلیل یافته شعر او را میتوان این گونه در ساحت هنر تفسیر کرد که: مخاطب را حفظ کن، به هر قیمتی!
لمپنیسم سازمان یافته
این تفکر «مخاطبفریبی» که یک نوع خاصی از پوپولیسم فرهنگی محسوب میشود در کشورهای شرقی از جمله در ایران هم جلوه پرنفوذی داشته است. در اواخر دهه 40 شمسی، کشور ایران تحولات سیاسی و اقتصادی بزرگی را پشت سر گذاشته بود که بر فرهنگ عامه شهرنشینان تاثیر چشمگیری داشت. افزایش فروش بشکههای نفت و ورود حجم عظیمی از سرمایه به داخل کشور سبب شد که سینهسوختگان سینما به این فکر بیافتند که اشتیاق قشر حاشیهنشین شهرها و روستاییان به رفاه اجتماعی را به تصویر بکشند. اکثریت مردم در حاشیه شهرها حسرت زندگی لوکس اقلیت را داشتند که نوع پوشش را نیز شامل میشد.
کافی است ساختههای مطرحترین فیلمسازان آن دوره مانند «سیامک یاسمی» و یا فیلمهای «رضا صفایی» را دیده باشید و با پوشش اکثریت زنان جامعه در آن سالها مقایسه کنید. آنگاه است که درخواهید یافت که یکی از دلایل فروش عظیم آنچه «فیلمفارسی» خوانده میشود، تحریک مردم به ویژه قشر جوان برای دیدن زنان جذاب و نیمهبرهنه بوده است.
البته این نکته هم باید یاداوری شود که همین فیلمها مایه عصیان بسیاری از روشنفکران ایرانی حتی غیرمذهبیها شده بود تا جایی که دکتر «هوشنگ کاووسی» در مجله فردوسی انتقادات شدیدی را به تمایلات مردم به دیدن این گونه فیلم ها مطرح کرد. گفتنی است کلمه «فیلمفارسی» نیز ازجمله اصطلاحاتی بود که وی برای تقبیح این آثار سینمایی وارد دایره واژگان مطبوعاتی کرد.
قهرمانهای پوشالی روی نگاتیو سوختند!
رقص زنان نیمه عریان در کابارهها بخش لاینفکی از آنچه مردم دوست داشتند در فیلمها ببینند شده بود تا این که قهرمانهایی از دل جامعه برخواستند و وانمایی خود را بر روی پرده سینما به مردم نشان دادند. در میانه دهه 50 شمسی دیگر مرد خوشتیپی که برای به دست آوردن دل یک دختر پولدار و آرایش شده حاضر بود کافههای شهر را به هم بریزد برای مردم جذابیتی نداشت. در عوض مردم از شخصیتی مثل «قیصر» استقبال کردند که نامزدی چادری داشت و برای انتقام از افرادی که عفتشکنی کرده بودند پاشنه کفش را بالا کشید!
در اواسط دهه 50 منتقدین سینما این موضوع را مطرح کردند که سینمای ایران به سمت مشروعیت دادن به حجاب برای همه شده است.
در حقیقت میتوان گفت که گرایش فیلمسازان ایرانی به نمایش «حجاب» به عنوان یک امر متعالی در فیلمهایشان چندین سال پیش از انقلاب سال 1357 جرقه خورد. اما با انقلاب اسلامی که یک تحول بزرگ در ساختار فرهنگی جامعه به وجود آورد تایید و سپس در عرصه عمومی نهادینه شد.
این رشته سر درازی دارد، ولی به عنوان سخن پایانی مایل هستم که یک پرسش را با شما در میان بگذارم و آن این است که آیا در سینمای کنونی ایران؛ حداقل در سینمای بدنه؛ بی حجابی و در خوشبینانه ترین حالتی بدحجابی، یک پز روشنفکری است یا صرفا یک عقب افتادگی فرهنگی و فکری و رجعت به 60 سال پیش!؟
شیرازه