پشت چهره بزک کرده شهری که حالا بناهای با نمای رومی چشم شهروندانش را خیره میکند، آدمهایی نفس میکشند که سالها تلاششان را بیش از مردم وطن، دیگران اجر گذاردهاند. معماران و هنرمندانی که نقشهایشان هنوز برای بسیاری چشمنواز و روحافزاست.
به گزارش حافظ خبر؛ هیاهو و ازدحام پر از خالی قلب شیراز را که کنار بزنی، گوهرهای انسانی را خواهی یافت که در سایه تمام بیاعتناییهایمان، هستند و دلشان با شهر و دیارشان است، آدمهای بزرگی که گمنام، روزهای باقیمانده عمر را در سکوت و تنهایی، با ورق زدن خاطراتشان سپری میکنند.از تاکسی پیاده میشوم و برای لحظهای نا آشناییم با این نقطه از شیراز، دلنگرانم میکند اما اولین مخاطبم، نشانی کارگاه مقرنسکاری جانعلیپور، را با اشاره به یک کوچه تنگ و باریک، نشانم میدهد. کوچهی باریکی از کوچههای پشت محله شاهداعی الله، پیرمردی پارکینگ خانه کوچکش را به کارگاه مقرنس بدل کرده و مشغول طرح زدن روی قطعه چوبی غرق در کار است.
استاد رضا جانعلی پور از انگشت شمار مقرنس کاران شیراز است که پس از سالها کار هنری در ساختمانهای مختلف شیراز و ایران، هنوز و همچنان، به کار حرفهای خود مشغول است. او که هم اکنون واپسین روزهای ۷۸ سالگی را پشت سر میگذارد، وقت رسیدنم مشغول سازه مقرنسی است که دل سفارش داده است!!
گفت و گو با پیرمرد مقرنسکار، از آن جاییکه پدر را از دست داده، از پنج سالگی و خاطراتش آغاز میشود؛ استاد میگوید: پدرم پاسبان بود، پنج ساله بودم که ناگهانی او را از دست دادم؛ بعد از آن تا کلاس ششم ابتدایی را با هر دشواری بود درس خواندم، اما باید برای کمک به خانواده کار میکردم؛ این بود که وارد شغل نازککاری یا به قول تهرانیها، گچ کاری شدم.
مدرسه پهلوی در انتهای خیابان دروازه سعدی امروزی جایی بود که او در آن دوران کوتاه تحصیل را سپری کرد. گرچه او در خط، نقاشی و ریاضی موفق بود اما زمانی که مادر در نبود پدر نتوانست فرزندان را به هنرستان و دبیرستان راهی کند؛ استاد تصمیم گرفت گچ کار شود .
آقای مقرنس کار خاطرات کودکیش را به یاد میآورد و میگوید: ۱۴ سالم بود که در ساختمان استانداری (بازسازی شده است) و بانک ملی نازک کاری میکردم؛ کارم آنقدر خوب بود که تا پیش از خدمت سربازی برای خودم کسی شده بودم .
جانعلی پور برای کسب معاش مجبور بود اقصی نقاط ایران را سیر کند چرا که گچ کاری شغلی فصلی بود و کارش در یک جا دوام نداشت؛ زاهدان، تهران و اهواز از مهمترین شهرهایی بود که او خاطرات کار در آنها را دارد؛ این کوچ مدام، فرصتی بود برای شاگردی نزد استادکاران بنام ایران.
او که ادعا دارد مهارت گچکاری و بنایش به سطحی رسید که مو لای درز استادیاش نمیرفت!
استاد از خاطرات زندگی در زاهدان نقل کرده و میگوید: در آن زمان، پیش از انقلاب، بحث قاچاق مواد مخدر در زاهدان به هیچ وجه مطرح نبود و این ذهنیت منفی نسبت به زاهدان وجود نداشت؛ تهران بودم که پیشنهاد کار در ساختمان های عموما دولتی زاهدان سبب شد برای دومین بار، این بار با خانواده، به زاهدان کوچ کنم؛ آن زمان من تنها گچ کار ماهر زاهدان شدم!
جانعلی پور مقرنس کار با شاگردی برای «حاج عوض مقرنس بند» بود که توانست علاوه بر گچ کاری در کار مقرنس نیز استاد شود. یکه تازی جانعلی پور در شاگردی «حاج عوض مقرنس بند» بین سالهای ۵۱ و ۵۲ او را تبدیل به مقرنس کار ماهری کرد .
گرچه او گچ کاری را از همان سالهای ابتدایی زندگی آموخت و به قول خودش در زاهدان تک بود؛ اما بعدها تصمیم گرفت زیر دست حاج حسین سبحان منش معروف به «حاج حسین تکیه» شاگردی کند و حرفه گچ بری را خوب بیاموزد .
جانعلی پور مقرنس کار استکان چایش را که خورد، مکثی کرده و میگوید: فراموش کردم، در اهواز هم شاگردی «حسن ناخوش» را کردم.
استاد زمانی که او در اهواز سکونت داشته با « اوستا حسن» معروف به «حسن ناخوش» آشنا میشود؛ میگوید: «حسن ناخوش» لقبی بود که رضا شاه به او داده بود و از آن پس همه با همین نام صدایش می زدند .
او ادامه میدهد: پهلوی اول وقتی که برای کار در ساخت کاخ استخدامش کرد و به خاطر قد کوتایش لقب «حسن ناخوش» را برایش انتخاب کرد؛ من فنون گچ کاری را از او یاد گرفتم؛ گچ کاری که فقط ماله کشیدن نیست .
حرم های شاهچراغ، امامزاده سید میر محمد(ع)، سید علاءالدین حسین(ع)، سید حاج غریب، گنبد سبز در شهرستان لار، پیر مراد در شهرستان استهبان و امام زاده سید محمد(ع) در شهرستان کازرون و ... از اماکن متبرکی است که جانعلیپور، در آنها مقرنسکاری با چوب را انجام داده است.
کاری که هنوز هم ادامه دارد و از ۴ محراب مقرنسی که اخیرا ساخته هر کدام را جز یکی به جایی بخشیده است؛ سال ۹۰ جانعلی پور به همراه پسر عازم سامرا میشود؛ سفری برای خلق آثار مقرنس در حرمهای تخریب شدهی امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، کارهایی که او با افتخار از آنها یاد کرده و خاطرهاش نمی به چشمهایش مینشاند و بی اختیار دستش را به سمت قلبش میکشاند!
وقتی معماری سنتی هست چه نیازی به رومیان
استاد که از شرایط فعلی معماری سنتی ناراضی و از جایگزین شدن آن با معماری رومی دلنگران است میگوید: در گذشته بهرغم گران بودن کاربرد مقرنس در ساختمان سازی گرایش و میل عموم برای استفاده از آن به مراتب بیشتر از حال بود؛ از وقتی که معماری رومی و ساخت آپارتمانها، در بین ساختمان سازان، رایج شد معماری سنتی ایران زیر سئوال رفت؛ من مخالف آپارتمان سازی نیستم چرا که در شرایط فعلی چارهای جز این نیست اما در آپارتمان سازی امروزی باید یک «نمک» از معماری سنتی را به کار برد و آن را از زوال و نابودی حفظ کرد .
در گذشته نه چندان دور هنر مقرنس کاری و گچ کاری آنچنان در ساختمان سازی رایج و البته گران بود که ۲۶۰۰ ریال برای هر متر گچ کاری هزینه می شد؛ درآمدی که استاد آن زمان و با انجام چندین متر گچکاری در ساختمان «عشایری فارس» توانست یک اتومبیل و مقداری جواهرات خریداری کند؛ اما امروز به رغم هزینه ی اندک گچ کاری، عموم مردم به ساختمان سازی با معماری رومی گرایش دارند .
در حالی که استاد از عزمش را برای سر کشیدن دومین استکان چای جزم کرده بود از حال و روز همقطارانش جویا میشوم که پاسخم به کوتاهی یک تنفس بین نوشیدن دو جرعه از استکان چای بود؛ خانه نشین و بیکار، مثل من!
رواج آپارتمان سازی به سبک رومی آنچنان آتش به جان معماری سنتی ایران میزند که استادکاران دیروز ناامیدتر از همیشه خانه نشین شدن را به کار ترجیح دادند؛ جانعلی پور مقرنس کار هم امروز تنها برای دل خودش کار میکند وگرنه مشتری ندارد.
به قاب تصویر نصب شده اشاره میکند و میگوید: می بینی؟ این کار مقرنس من با چوب بود؛ شش ماه برای ساختنش وقت گذاشتم سر آخر هم آن را به مسجد کناری (مسجد امام علی شیراز) بخشیدم .
تصویر حکایت از مهراب سه متر و نیم در یک متر و ۷۰ سانتی میدهد که با حضور خالق آن در گوشه تصویر جلوه بیشتری پیدا کرده بود .
مقرنس هنر پیچیدهای نیست
در شهرستانهای فیروزآباد و سروستان آثار گچکاری در بناهای باستانی به وضوح پیداست.
استاد به طاقهای بزرگ تعبیه شده در آن بناها اشاره کرده و میگوید: هنر کاربندی و رسمی کاری و البته مقرنس برای زیباسازی طاق های بزرگ خلق شد؛ هنر مقرنس برای ای ما ایرانیان یک الگو است و البته پیچیده .
شاگردانی که مقرنس را دنبال نکردند
استاد طی دوران کاری خود ۱۲ شاگرد اصلی داشته که بعضیهاشان از کودکی زیردست او شاگردی کرده بودند .
از شرایط امروز و کارشان سئوال کردم، میگوید: کار نیست؛ اکثرا به مشاغل دیگر روی آوردهاند؛ یکیشان کبابی باز کرده آن یکی پنچرگیری را به معماری و مقرنس ترجیح داده دیگری راننده تاکسی است و ....
کاسه صبر و بردباری جانعلیپور اما با طرح این سئوال که چرا حرفه معماری و مقرنس را کنار گذاشتند و سراغ شغلهایی که مهارت زیادی لازم ندارد میروند، کوتاه و بلند میگوید: خانم جان، کو کار؟ هنر مرد؛ تمام شد رفت پی کارش!!
چشم استاد و نیاز به جراحی
جانعلی پور دیگر امیدی به ادامه کار و همین اندک دل خوشی هم ندارد، میگوید: چشمهایم ضعیف شده، یکی را جراحی کردهام اما آن یکی هم آزارم میدهد؛ اما هزینههای عمل جراحی سرسامآور است و فعلا بماند، چارهای نیست.
دانشجویان مستعد زیادند
دریافت گواهی درجه یک هنری، طی سال گذشته، باعث شد تا او یک روز هفته را به تدریس در دانشگاه و هم صحبتی با نسل جوان اختصاص دهد .
او در این باره میگوید: بعضی از دانشجویان خوش فکرند و درس را به خوبی دنبال میکنند؛ روی پیشرفت سه نفرشان حساسم؛ البته تعدادی هم فقط برای نمره گرفتن در کلاس حاضر میشوند .
بخشیدن عطای نمایشگاه به لقای آن
جانعلی پور سالهاست که آثارش را برای ترویج هنر ایرانی در نمایشگاهها عرضه میکند، اما حالا تمایلی به ادامه این مسیر هم ندارد، چرا که تامین هزینههای کرایه غرفه و حمل و نقل از توانم خارج است و کسی هم یاری گر نیست.
پیشنهاد مهاجرت
جانعلیپور مقرنسکار سال ۱۳۵۴ به همراه گروهی از هنرمندان راهی جشنواره هنرهای جهان اسلام در انگلستان شد؛ همانجا پیشنهاد ماندن به او و بعضی از استادکاران دادند؛ چند سال قبل هم یک تاجر اسپانیایی خواستار همراه شدن استاد شده بود اما هیچ کدام را نپذیرفت.
میپرسم؛ تصمیمم برای ماندن پشیمان نیستید؟ جواب میدهد: نه، من وطنم را دوست دارم؛ با خودم میگفتم مملکت را باید آباد کرد؛ اگر قرار باشد سیر شوم همین جا سیر می شوم و اگر قرار باشد گشنه باشم باز هم اینجا میمانم.
پاسخش قانع کننده نیست، سئوالم را تکرار میکنم و اینبار درحالیکه خود را سرگرم دستگاهی میکند که تازه خریده است، میگوید: اگر میرفتم الان میلیاردر بودم نه مثل الان که... سکوت میکند و مینشیند، خیره به نقطهای دور ادامه میدهد: اگر رفته بودم خیلی تاثیر داشت؛ شاید با مهاجرت میتوانستم ایران را با هنر به دیگر ملتها معرفی کنم ولی خب این کار را نکردم؛ من وطنم را دوست داشتم .
میان حرفها از هنر مقرنس گفت و از آنچه تنها به لحاظ معنوی برایش ماندگار شده است؛ نام استاد رضا جانعلیپور سال ۹۰ زینت بخش لوح بهترین هنرمند استان فارس شده بود، لوحی که رئیس دولت وقت به او داده بود.
موقع خداحافظی، استاد لبخند میزند و با این تاکید که عکسهای با لبخند را چاپ کن که این خاطره شیرین بماند؛ میگوید: من با هنر میمیرم؛ آنچه که دارم را با خود به قبر میبرم، پس جوانان تا دیر نشده به سراغم بیاید و بیاموزید...