به گزارش "حافظ نیوز"، در روزهای اخیر و به موازات حمله خشونتبار جماعت معروف به دراویش گنابادی، بسیاری از ناظران از در پیجویی از ماهیت رهبر این گروه و نحوه گزینش وی به ریاست این فرقه و نیز پارهای از عقاید بحثانگیز او برآمدهاند. مقالی که پیش روی شماست، سعی کرده به مدد پارهای مستندات، به این پرسش پاسخ گوید. امید آنکه مقبول افتد.
نورعلی تابنده گنابادی معروف به مجذوبعلیشاه قطب کنونی دراویش گنابادی، پس از درگذشت علی تابنده گنابادی معروف به محبوبعلیشاه، به ریاست این فرقه دست یافت. درباره نحوه نیل او به این جایگاه و نیز پارهای از عقاید وی، تأملاتی وجود دارد که این قلم در ادامه بدان پرداخته است.
«اما» و «اگر»های یک انتخاب
ماجرای انتخاب نورعلی تابنده گنابادی از همان آغاز، با تردیدهایی همراه بود که اصالت اجازه او از اقطاب سلف را زیر سؤال میبرد. پارهای از این تردیدها به این قرار است:
1- عدهای از مقربان، از جمله سه تن از رؤسای فرقه مانند همسر سلطان حسین تابنده- که عروس و مادر به اصطلاح قطب هم بوده است- و وابستگان به دو تن از رؤسای متأخر نظیر اسداللهخان نور فرزند نورالحکما- که از جمله نزدیکان و معتمدان صالحعلیشاه به شمار میرفت و برادر همسر سلطان حسین تابنده و دایی علی تابنده نیز بودند- عقیده داشتند اجازه نورعلی تابنده با تهدید از محبوبعلیشاه گرفته شده است و به همین دلیل فاقد اعتبار است.
2- عدهای از نزدیکان و سرشناسان فرقه، مانند خانواده نورالحکما و معتمدان سلطان حسین تابنده، مانند آقایان مرتضوی، قانعی، عسکری و نظیر اینان، چون برخوردهای معترضانه نورعلی تابنده را با برادرش سلطان حسین تابنده دیده بودند یا ماجرای اعتراض او را در اولین اقامه نماز جماعتش در منزل مرحوم رحمتعلیشاه حائری شنیده بودند، به قطبیت رسیدن نورعلی را بیاعتبار میدانستند زیرا کسی که با لااقل دو قطب پدر و برادر بر سر اذن برادرش سلطان حسین تابنده مخالفت کرده باشد، صلاحیت ریاست فرقه را ندارد.
3- عدم تجدید بیعت بعضی از قدمای فرقه و زیر بار ریاست نورعلی تابنده نرفتن، دلایل زیادی مانند آشنایی کامل با زندگی قبل از به ریاست رسیدن او را دارد که با احراز پست ریاست فرقه سازگار نیست.
4- عدهای معتقد بودند محبوبعلیشاه به بعضی از دوستان خصوصی، بسیار نزدیک و محرم اسرار خود گفته است: اجازهای دیگر نوشته است و اگر تاکنون پنهان نگه داشته شده، به لحاظ امتیازاتی میباشد که به آن فرد دادهاند. این اجازه تاکنون منتشر نشده و طبعاً مورد انکار نورعلی تابنده نیز قرار گرفته است.
5- عدهای هم به استناد سندی که نزد همسر سلطان حسین تابنده، مادر علی تابنده موجود بوده و خوشبختانه رونوشتهایی از آن به خط سلطان حسین در دست دیگران میباشد، معتقدند رئیس کنونی، مراعات آداب و رسوم فرقه را نمیکرده و نسبت به سلطان حسین تابنده در مجالس فقری که حضور مییافته، ادب را مراعات نمیکرده تا جایی که حتی سلطان حسین با ورود او، مجلس را ترک میکرده است!
6- سابقه عضویت او در احزاب سیاسی بدنام و مهمتر نزدیکی او به بعضی سیاسیون بدنام، عدم آشنایی او با آداب و رسوم فرقهداری، با روش رؤسای فرقه گنابادی سازگار نیست، به همین دلیل عدهای بر این باورند که اجازه او به صورت عادی و مرسوم داده نشده و پشت صحنههایی دارد.
7- آشنایی عدهای با گرایشات حزبی نامبرده و اینکه نمیتوانسته از هویت روشن و پایدار برخوردار باشد، نشاندهنده عدم صلاحیت او قلمداد شده است، چه اینکه خاندان او، به طور کامل از جمله دعاگویان دربار پهلوی و مجری منویات نظام حکومت دیکتاتوری او در ایران و حتی منطقه بودهاند تا حدی که رجال بدنام آن دوره از جمله وابستگان به استعمار انگلیس و بعدها امریکا، در زمره به اصطلاح مشرفین به فرقه بودهاند یا برگزاری جشنهای حکومتی مانند جشن تاجگذاری در بیدخت و... را دلیل میآوردند که با به اصطلاح مخالفتهای نورعلی تابنده با نظام شاهنشاهی همخوانی ندارد. خصوصاً اینکه در همان دوره، رئیس کنونی با خاندان خود- که در خدمت پهلوی بودند- رفت و آمد داشته است تا حدی که عدهای حتی بعد از تجدید، چون متوجه میشوند فرقه در خدمت حزبی بدنام قرار گرفته، به تجدید حضور و بیعت بیاعتنا شده و مجلسها را ترک میکنند.
درباره چگونگی برگزیده شدن نورعلی تابنده به ریاست فرقه، موضوعات دیگری نیز وجود دارد که میتواند روزگاری به صورت مجموعهای تنظیم و منتشر شود.
مرام اعتقادی رئیس فرقه
نورعلی تابنده گنابادی خود را شیعه میداند و این رئیس صوفیه نیز مانند رؤسای ماقبل خود، همواره سعی در اظهار تشیع داشته و کوشیده به هر نوع ممکن شیعه بودن خود را ثابت کند. به رغم اینکه بر حسب مبانی شیعی، ما مأمور به ظاهر بوده و ناگزیر تشیع او را میپذیریم، اما نمیتوانیم نسبت به پارهای ابهامات در منش اعتقادی او بیتفاوت باشیم.
این رئیس فرقه گنابادی که از یک سو مدعی تشیع است و از سوی دیگر شخصیت او به فرقهاش بستگی دارد، کوشیده با ادعایی بدون ارائه دلیل ثابت کند «تصوف ذات تشیع و معنای آن است!» تا فرقهای را هم که در رأس آن قرار دارد، شیعه معرفی کند ولی تردیدی نیست که باید این دعاوی را با عقایدی که دارند و به آن اصرار میورزند، مطابقت نمود تا «سیهروی شود هر که در او غش باشد». ما برای روشن شدن واقعیت، ذیلاً چند نمونه از اظهارات اعتقادی او را شاهد مثال میآوریم و قضاوت را به عهده خواننده میگذاریم.
1- نورعلی تابنده در ارتباط با حسن بصری - که از مخالفان معروف امیرالمؤمنین (ع) بوده است و به لحاظ همین انحراف عقیدهای ولایت بدون امامت را طرح کرده و در عصر امویان عقاید او دستمایه مخالفت آنان در برخورد ولایت با امامت بوده است- نه فقط حسن ظن داشته، بلکه او را تبرئه کرده، مینویسد: «بصری، یعنی اهل بصره، لذا کاملاً طبیعی است که هر حسنی که در بصره بوده، اسمش حسن بصری باشد. بنابراین خیلی محتمل است اگر هم کسی بوده که آن جسارت را در برابر علی داشته، یک حسن بصری دیگری بوده باشد. اما ما آن حسن بصری را تجلیل میکنیم که به نوکری آستان علی افتخار میکرد». ما این ادعای بیمعنی را نمیپذیریم، چه اینکه میدانیم حسن بصری هم عصر امام علی امیرالمؤمنین(ع)، یک تن بیشتر نیست و آن هم به استناد مستندات موجود و بدون خدشه تاریخ، جز حسن بصری وابسته به تصوف نیست؛ خصوصاً اینکه نورعلی تنابنده، حسن بصری دیگری را پیدا نکرده تا او را ارائه دهد.
2- مطلب دیگری که بسیار حساس و مهم میباشد، این ادعا است: او صوفیه را مأمور اخذ بیعت در زمان غیبت از جانب حضرت امام قائم- ارواحنافداه- میداند که اگر چنین مهمی ریشه دینی داشت، بدون هیچ تردیدی، مفاخر شیعه به آن اشاره میکردند و مسلماً باید پذیرفت هیچ مقامی قادر به پنهان نگه داشتن آن نبود.
3- مسئله مهم دیگری که نورعلی تابنده مطرح میکند، مسئله استمرار نیابتی همراه با انکار ولایت خاصه و عامه است! او مدعی میشود: «امر اخذ بیعت در این زمان [غیبت صغری] از طرف امام، بر عهده شیخ جنید بغدادی بود». سپس اضافه میکند: «جنید بغدادی از طرف حضرت امام قائم، امام دوازدهم، مأمور اخذ بیعت معنوی بود و در زمان غیبت اجازه داشت جانشین هم تعیین کند و جانشین طریقتی هم تعیین کرد که شیخ ابوعلی رودباری شد». نشان مغایرت این ادعا با مبانی تشیع، همین است که مدعی میشود «جانشین طریقتی» تعیین کرد. اگر چنین مهمی از ارکان مهدویت بود، به طریقت اختصاص پیدا نمیکرد. به علاوه ادعای «جانشینان جنید، در واقع نماینده غیرمستقیم امام میباشند که اخذ بیعت میکنند» ادعایی است که اگر از جمله ضروریات دوران غیبت کبری محسوب میشد، همه به آن اشاره میکردند؛ امری که به لحاظ بطلان آن، با انکار شدید پیشوایان روحانی شیعه مواجه بوده است.
4- موضوع دیگر ادعای «تصوف فقط همان مسئله وصایت و ولایت است، نه سایر مطالب زائد» که تصوف را در مقابل تشیع قرار میدهد. این ادعا در حقیقت، ادعای تشیع نورعلی تابنده را زیر سؤال میبرد زیرا تأییدکننده همان مسئله جنجالبرانگیزی است که تصوف را وسیلهای برای تعمیم دادن ولایت و وصایت معصوم(ع) میدانستهاند. با این فشرده، نشان داده شد که رؤسای صوفیه با اینگونه عقاید و افکار، غیرشیعه هستند و داعیههای ایشان در این باره پوچ است.
5- موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد، مسئله سلسله اجازه ارشاد رؤسای صوفیه میباشد که نورعلی تابنده مدعی میشود: «یکی از مصادیق آیه انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» است. این اولین بار است که توسط یک رئیس صوفی ناآشنا با مبانی تشیع، چنین ادعایی مطرح شده و تردیدی نیست اگر قادر به اقامه دلیل و برهان بود، برای اثبات ادعای خود مطرح میکرد.
با تشرف به من شرف پیدا میکنید!
بینیاز از توضیح است که نه فقط رؤسای فرقه گنابادی بلکه تمامی فرقهداران صوفیه- که اساس مسلک خود را بر بیعت گذاشتهاند- برای مشروعیت دادن دینی به فرقهداری خویش، بیعتِ مرسوم در امامت را از جمله شرایط درویش شدن دانسته و سعی کردهاند با ارائه توجیهاتی، این بدعت را یک امر مذهبی وانمود کنند. نورعلی تابنده نیز که مدعی ریاست فرقه گنابادی شده است، در تاریخ 8/1/1392 در جلسهای که با بانوان دراویش داشت، در سخنرانیخود مطلبی را بیان کرد که بدون شک به تنهایی ناقوس رسوایی «گنابادیه» را به صدا درآورد و بار دیگر نقاب از چهره آنها برداشت. وی در آن محفل طی سخنانی اعجابآور اعلام کرد: «با تشرف به من شرف پیدا میکنید و زمانی که با من بیعت کردید، گناهانتان به گردن من است و در بیعت با شخصی که بیعت میگیرد و از طرف خدا مشخص شده [در اینجا منظور این است که من از شما بیعت میگیرم از طرف خدا مشخص شدهام] و اگر برای تشرف شوهرتان یا پدرتان هم راضی نبود که شما مشرف شوید، نیاز به اجازه ندارید. چون تشرف شخصی است و به دیگری ربط ندارد؛ حتی پسر بدون اجازه پدر میتواند مشرف شود، چون زمانی که پدر فرزند به دنیا آورد، مگر از او اجازه گرفت!»
با توجه به این ادعا که حکایت از جاهطلبی و خودبزرگبینی نورعلی تابنده میکند، باید به سه موضوع توجه داشت:
الف- در صورتی این نوع دعاوی فرقهای مشروعیت دینی دارد که همراه با اثبات حقانیت آن فرقه بوده باشد و در ارتباط تصوف نیز زمانی دعاوی رؤسای صوفیه قابل اعتنا است که اسلامیت تصوف ثابت شده باشد و میدانیم فقهای عظیمالشأن امامیه تصوف را باطل دانستهاند.
ب- در مورد بیعت فرقهای که اتباع جذب شده طی مراسمی به نام بیعت به عضویت فرقه درمیآیند، بزرگان تشیع که حکم ایشان در زمان غیبت امام غائب نافذ و لازمالاجرا میباشد، آن را بدعت در دین مبین دانستهاند.
ج- درباره لازم بودن اذن همسر و پدر در چنین مواردی باید مجتهد جامعالشرایط تشخیص بدهد و با حکم او باشد نه شخصی که خود باید در امور شرعی تقلید کند. یادم از کلام استاد شهید آیتالله مطهری آمد؛ بزرگمردی که بخشی از صوفیه و البته به گونهای تحریفآمیز سعی داشته و دارند او را مؤید تصوف فرقهای معرفی کنند. ایشان میفرمایند: «آنجا که تصوف جنبه فرقهای پیدا میکند، بدعتها و انحرافات زیادی میتوان یافت که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمیدهد» و به فرموده شهید دکتر محمد مفتح در مباحث اسلامشناسی که در مسجد الجواد داشتند: «تصوف وقتی جنبه علمی خود را از دست داد و به صورت فرقه درآمد دروغ و بدعت لازمه آن شد. در این مجال بیمناسبت نیست تا به یکی از این بدعتها و انحرافها، اشارهای داشته باشیم. یکی از همان بدعتها و انحرافها، مسئله اخذ بیعت است که اصل و اساس فرقههای صوفیه به شمار میرود و در نفی آن سخن رفت اما مسئله مهم دیگر ادعایی است که رؤسای فرقه گنابادی در ارتباط با این ابداعات در دین مبین دارند. دو مورد از آنها به قرار ذیل است:
الف- سلطانحسین تابنده قطب پیشین دراویش در جواب نامهای مینویسد: «حجت ادعای کسانی که مدعی مقام هدایت میباشند به این است که عمل آنها کاملاً بر وفق دستور شرع مطهر بوده و آنچه خلاف شرع باشد از آنان سر نزند و اجازه از شخص مجاز سابق نیز داشته باشد» که این ادعا با بدعت اخذ بیعت منافات دارد.
ب- اینکه رؤسای فرقه گنابادی تأکید دارند که ما به اتباع فرقه دستور تقلید از فقهای شیعه را میدهیم، از جمله دروغهایی است که استاد شهید دکتر محمد مفتح نیز در مباحث خویش بدان اشاره کردهاند چراکه آنان از فتوای مراجع عظام در اینکه: «عشریه مکفی از خمس نیست» تبعیت نمیکنند.
آیا با توجه به اخذ عشریه، این دروغ نیست که سلطانحسین تابنده ادعا کرده: «آنچه در سلسله فقرا دستور داده شد از بزرگان دین و ائمه هدی(ع) رسیده است و فقرا از خود چیزی اضافه نکردهاند»؟
فقهای شیعه، منبع اخذ و اعلام احکام الهی
خوشبختانه اینگونه ادعاها، از آن زمره نیست که مجموعه امت اسلامی داشته باشند یا عاملان دین مبین اسلام به آن اصرار کنند بلکه تنها از زبان سران فرقه گنابادی اظهار شده است. به یاد آوریم که سلطانحسین تابنده از جمله رؤسای فرقه گنابادی، در عریضههایی که به محضر حضرت امام خمینی (قده) و آیات عظام سیدمحمود شاهرودی، سیدشهابالدین مرعشینجفی و... نوشتهاند متذکر شدهاند: اتباع فرقه گنابادی از ایشان تقلید میکنند!
علاوه بر اتباع فرقه نیز گفتهاند: «در امور شریعتی باید از مراجع تقلید بشود» و تکرار کردهاند: «تقلید به آداب شرع را لازم میدانیم» و برای اینکه به اهمیت تقلید و تقید اشاره کرده باشند، گفتهاند: «تقلید به آداب شرع مطهر عمل به احکام دیانت مقدسه لازم بلکه کمال قلبی را بدون آن میسر نمیدانند» و ما برای اینکه کار اتباع فرقه گنابادی را آسان کنیم و یادآور شویم نورعلی تابنده در امری مداخله کرده که صلاحیت آن را نداشته است فتوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای(دام ظله)- که البته ترجمانی از فتاوی تمامی فقهای معاصر است - را در زمینه اذن شوهر و پدر در بیعت و به عضویت فرقهای درآمدن را ذیلاً میآوریم.
معظمله در پاسخ به سؤال «شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها، چه صورت دارد؟» مرقوم داشتهاند: «حائز اهمیت نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآنکریم را قبول داشته و به امامت ائمه(ع) معتقدند، چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانهای را که لازم نیست بلکه مضر است، کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود حاضر باشند».
منبع: روزنامه جوان