آیا رونق بورس به معنی رشد ثروت عمومی است؟ (علیرضا عسگری مارانی)
چرا بورس رونق گرفت، آن هم درست پس از تورمی که در بازار سکه و ارز پیش آمد؟ آیا این رونق واقعی است؟ ورود نقدینگی جدید به بورس چگونه قابل توجیه است؛ ماجرای پولی که گفته میشود از مسیری نامشخص به تالار شیشهای وارد شده است چیست؟ اینها و دهها سؤال دیگر ابهاماتی است که با قوت گرفتن رشد شاخص بورس تهران مطرح شدهاند.
چرا بورس رونق گرفت، آن هم درست پس از تورمی که در بازار سکه و ارز پیش آمد؟ آیا این رونق واقعی است یا حبابی که از آن صحبت میکنند درست است؟ ورود نقدینگی جدید به بورس چگونه قابل توجیه است؛ ماجرای پولی که گفته میشود از مسیری نامشخص به تالار شیشهای وارد شده است چیست؟ اینها و دهها سؤال دیگر ابهاماتی است که با قوت گرفتن رشد شاخص بورس تهران مطرح شدهاند. به زعم برخی فعالان بورس، در شرایطی که سرمایهگذاران غیرحرفهای به بورس وارد شدهاند، احتمال شکلگیری حباب و در نتیجهی بروز تقاضای کاذب در صفهای خرید سهام وجود دارد.
با این فرض و ثبت رکوردهای پیدرپی شاخص بورس در روزهای پایانی آذر و هفتهی ابتدایی زمستان، در زیر تحلیلی از چرایی رونق بورس ارائه میشود تا با جزئیات عوامل تأثیرگذار در این روند را بررسی کنیم.
اولین نکتهای که در بررسی عوامل مؤثر در رونق بورس تهران مورد تأکید قرار میگیرد ورود نقدینگی تازهوارد به بازار سرمایه است؛ پولی که سرمایهگذاران جدید به بورس آوردهاند. اما سؤال اینجاست که چرا این بورس به گزینهی نخست سرمایهگذاری تبدیل شده است و آیا بازار مسکن یا بخشهای تولیدی نمیتواند سود بیشتری را در سرمایهگذاری به همراه داشته باشند؟ در پاسخ به این پرسش یک نکتهی اساسی مطرح میشود و آن اینکه نگاه سرمایهگذاران برای ورود به بورس با گذشته کمی متفاوت شده است؛ به این معنی که پیش از این سهامداران با نگاه افزایش سود شرکتها پولشان را به بورس میآوردند، اما امروز دلیل اصلی از ورود به بازار سرمایه افزایش ارزش جایگزینی شرکتهاست.
در توضیح بهتر، میتوان گفت با توصیههایی که از سوی برخی کارشناسان مبنی بر لزوم رشد قیمت ارز مطرح شد، علاوه بر افزایش هزینه در شرکتها، ارزش داراییهای آنها هم بالا رفت. به این ترتیب، آثار تورمی ناشی از رشد قیمت دلار در شرکتهای بورسی به صورت رشد ارزش جایگزینی مشهود شد. همین اتفاق موجب شد تا سرمایهگذاران نگاه خود را برای خرید سهام شرکتها تغییر دهند و به جای اینکه با فکر افزایش سودآوری سهمی را بخرند، با نگاه افزایش ارزش داراییهای ثابت و فیزیکیشان برای خرید سهام شرکتها اقدام کنند؛ همان نگاهی که باعث شد بازار سکه و ارز با اقبال سرمایهداران مواجه شود.
به تعبیر بهتر میتوان گفت تکیه بر داراییهای فیزیکی و رشد ارزش اموال شرکتها، که در قالب زمین، ملک و... تبلور مییابد، خرید سهم را برای سرمایهگذاران جذاب میکند و درست به همین دلیل است که سهام شرکتهایی همچون سیمانیها، که به چندین دلیل منطقی از جمله افزایش هزینه با زیاندهی مواجه میشوند، به یکی از سهمهای جذاب بورس برای سرمایهگذاریهای بلندمدت تبدیل شده است.
بر این اساس، با رشد قیمت مازوت، یعنی سوخت مورد استفاده در کارخانههای سیمانی، از 70 تومان به 200 تومان و همچنین افزایش هزینهی این کارخانهها، که یک قلم آن رشد قیمت پاکت به 2 برابر قیمت پیشین است، به طور قطع میتوان گفت شرکتهای سیمانی نه تنها توان افزایش سودشان را ندارند، بلکه اگر هزینهی تسعیر ارز را هم به هزینههای کارخانههای سیمانی اضافه کنیم، متوجه میشویم که تمام کارخانههای سیمانی زیانده خواهند بود و سود دندانگیری به سهامدارانشان تعلق نخواهد گرفت.
اما در چنین شرایطی، سیمانیها با وجود پیشبینی قطعی نسبت به کاهش سهامشان، در لیست یکی از سهمهای مورد اقبال سهامداران قرار دارند. دلیل این امر همان موضوعی است که پیش از این به آن اشاره شد؛ یعنی اینکه نوع نگاه سرمایهگذاری در شرکتهای بورسی متفاوت شده و از میزان سودآوری شرکتها به سمت ارزش داراییهایشان تغییر کرده است.
به این ترتیب، یک سرمایهگذار فرض را بر این قرار میدهد که تأسیس و راهاندازی یک کارخانهی سیمانی هزینهای بالغ بر 500 میلیارد تومان نیاز دارد، اما همین سرمایهگذار با صرف نیمی از این هزینه میتواند سهام یک کارخانهی سیمانی را خریداری کند و صاحب آن شود. این سرمایهگذار فرض خود را بر این قرار میدهد که مشکل چنین کارخانههایی در آینده حل میشود و با دید سرمایهگذاری بلندمدت به این صنعت وارد میشود. در عین حال، او سرمایهاش را راکد و به صورت پول رایج کشور نگه نداشته است.
چنین نگاهی برای سرمایهگذاری در بورس بر این نکته تأکید میکند که قیمت ارز و سکه رشد بالایی را شاهد بوده است؛ اما بازار سرمایه با ارزش 200 هزار میلیارد تومان، در مجموع بورس و فرابورس، که برابر با نیمی از تولید ناخالص داخلی است، هنوز هم جای رشد دارد و در مقایسه با این بازارها هنوز رشد بالایی را تجربه نکرده است. از این رو، بخش عمدهای از نقدینگی که روزی وارد بازار طلا و ارز میشد، امروز به بورس آمده و همین موضوع دلیلی بر افزایش نقدینگی در بورس و حل مشکل کمبود پول در بازار سرمایه شده است.
البته همزمان سؤالی پیش میآید مبنی بر اینکه چرا همین نقدینگی به بازار مسکن نرفته است؛ بازاری که رشد بسیار بالایی را شاهد بوده است. در اینجا به 2 دلیل عمده میتوان اشاره کرد؛ اول اینکه قدرت نقدشوندگی ملک پایین است و از سوی دیگر، به دلیل افزایش قیمت ملک، امکان کسب سود در آن تقریباً نصف بازار سرمایه برآورد میشود.
در توضیح چرایی موضوع بهتر است نگاهی به جمع ارزش داراییهای سهام شرکتهای سرمایهگذاری بخش مسکن در بورس داشته باشیم. در این صورت، متوجه میشویم ارزش داراییهای این گروه از قیمت سهامشان در بورس تهران بسیار پایینتر است. از این رو، اگر سرمایهگذاری در بورس سهم این شرکتها را خریداری کند، با یک تیر دو نشان زده است؛ از یک سو موفق به سرمایهگذاری در بازار مسکن شده و از سوی دیگر سهی را خریداری کرده که قیمتش پایینتر از قیمت واقعی آن است و این به معنی کسب سود در زمان خرید سهام است.
به تعبیر بهتر، با در نظر گرفتن این نکته که ارزش داراییهای گروه مسکن بالاتر از قیمت سهامشان است، اگر فرض را بر این قرار دهیم که زمین در یک منطقه متری یک میلیون تومان باشد، یک سهامدار با خرید سهم این گروه همان زمین را به قیمت 400 هزار تومان خریداری کرده است. بنابراین با چنین نگاهی رونق معاملات بورس تهران توجیه پیدا میکند، زیرا هماکنون خرید سهم گزینهی بهتری نسبت به خرید داراییهای فیزیکی است.
یکی از مهمترین نکاتی که در بررسی دلایل رونق بورس باید آن را مورد توجه قرار داد سهم صنایع مختلف در این رشد است؛ چرا که علیرغم اقبال سهامداران به برخی سهمها، از جمله سیمانیها و مسکنیها، که دلایل آن ارائه شد، 3 صنعت بزرگ در بورس وجود دارند که بار رشد شاخص را به دوش میکشند و سهم عمدهای در رونق معاملات بورس تهران دارند. این 3 گروه معدنیها، پتروشیمیها و پالایشگاهها و شرکتهای سرمایهگذاری هستند .
دلایل مختلفی بر رشد قیمتها در این 3 صنعت بزرگ بورسی مترتب است که از آن جمله میتوان به افزایش قیمت ارز، رشد قیمتهای جهانی و پیشبینی افزایش سودآوری همزمان با رشد قیمت ارز اشاره کرد. البته نباید فراموش کنیم همین صنایع با ریسکهایی روبهرو هستند که هر کدام از آنها میتواند سودآوری را هم در صنایع مذکور زیر سؤال ببرد.
در این میان میتوان به 4 ریسک عمده که بازار سرمایه با آن روبهروست اشاره کرد:
اول اینکه شرکتها، در کنار درآمدهای ارزی، دارای بدهی ارزی هم هستند که با تسعیر نرخ ارز این بدهیها را باید در حساب خود ثبت کنند.
دومین ریسک بازار سرمایه قیمتگذاری غیرمنصفانهی دولت در صنعت خودرو و سیمان است که تولیدکنندگان را در این بخش با مشکل مواجه کرده است.
سومین ریسک افزایش نرخ مواد اولیه و پولی است که دولت تحت عنوان بهرهی مالکانه و حقوق دولتی از معادن دریافت میکند.
علاوه بر اینها، قانون مالیات و تکلیف نامشخص آن چهارمین ریسکی است که در بازار سرمایه وجود دارد.
از این رو، با چشماندازی که برای بازار سرمایه قائل هستیم مبنی بر اینکه بورس آیینهی تمامنمای اقتصاد است و شرایط مناسب آن نشان از شرایط اقتصادی مناسب دارد، باید این ریسکها مرتفع شوند. البته ذکر یک نکته حائز اهمیت است و آن اینکه صرف رشد شاخص بورس و افزایش قیمت سهام در بازار سرمایه نشاندهندهی رشد ثروت و درآمد همهی مردم نیست، چرا که تعداد سهامداران حقیقی بورس که همان سهامداران خُرد هستند، در مقایسه با کل جمیعت، رقم زیادی نیست. از این رو، نمیتوان گفت با رشد شاخص بورس ثروت عمومی مردم هم افزایش یافته است، چون همان طور که گفته شد، تکیهگاه اصلی رشد شاخص بورس بر عهدهی 3 صنعت بزرگ بورسی است و سهامداران حقیقی این 3 صنعت هم برآیند تمام مردم نیستند.
با تمام این شرایط و تلاشی که در راستای فرهنگسازی در بازار سرمایه انجام میشود، دولت باید سیاستی را اتخاذ کند تا سهامدارانی که پس از ناامید شدن از بازارهای سکه و ارز وارد بازار سرمایه شدهاند دوباره از سرمایهگذاری در بورس ناامید نشوند، زیرا این یک اصل اقتصادی است که نقدینگی به دنبال محلی برای ورود است و امروز که نقدینگی موجود در جامعه مسیر اصلی خود را پیدا کرده و به سمت بازار سرمایه رفته است، باید با رفع موانع و ریسکهای موجود در بازار سرمایه، مقدماتی فراهم کرد تا این مسیر ادامه پیدا کند.
*علیرضا عسگری مارانی، کارشناس بازار سرمایه و مدیرعامل شرکت سرمایهگذاری ملی ایران