محمد عبداللهی طی یادداشتی که در سایت برهان منتشر شد نوشت؛ تحلیل پیش رو به ارزیابی راهبرد طرف خارجی، به ویژه آمریکا و بازوهای داخلی آن دربارهی انتخابات ریاست جمهوری در ایران، با توجه به مجموعه دادههای موجود، میپردازد. در این تحلیل به وضوح مشاهده میشود برای غرب بسیار حیاتی است که بتواند با استفاده از فرصت انتخابات ریاست جمهوری مجدداً گزارههای کلیدی فتنهی 88 را در ذهن مردم احیا و تثبیت نماید.
در این زمینه شاید جدیترین نشانهها را باید در انتشار سرمقالهای دانست که در ارگان وابسته به ناتو منتشر شد. در23دسامبر 2012(3 دیماه سال جاری) «آلونبن» در سرمقالهی «المانیتور»، در اعترافی زودهنگام، «هدف نهایی غرب» از فشارهای گوناگون بر نظام ایران را زمینهسازی برای «آغاز ناآرامی خیابانی» در ایران ذکر کرده و نوشته است: «مشاهدهی پیشرفتهای ایران موجب شد برخی در نیروهای دفاعی، پارادایم جدیدی را مطرح کنند که به جای تواناییهای فیزیکی، بر انگیزههای ایران تمرکز میکند. در واقع این پارادایم تصدیق میکند که توسل به نیروی نظامی به تنهایی حاوی پاسخی راضیکننده برای چالش ایران نیست. این پارادایم، با اذعان به اینکه اعمال تحریمهای جامعهی بینالمللی علیه ایران نقطهی شروع فشار بر حکومت این کشور است، خواستار تشدید فشار بینالمللی از طریق تحریمهای بیشتر در کنار فعالیتهای مخفی علیه برنامهی پرسنل، تأسیسات هستهای و نیز حکومت آیتاللهها در ایران است. با توجه به احتمال روزافزون وقوع بهار عربی در خیابانهای تهران، ترکیب فشار اقتصادی و سیاسی میتواند آیتاللهها را به بازنگری در برنامهی هستهای متقاعد کند.»
همهی اسناد موجود نشان از آن دارد که غربیها نوعی «مدیریت هوشمند» را برای این دور از انتخابات در ایران به کار بستهاند و مترصد تعیین شرایط لازم برای رسیدن به جمعبندی آخر خود در این بارهاند. بیشک مدیریت هوشمند در این راهبرد کاملاً اقتضائی بوده و بر اساس شرایط داخلیِ محیط هدف، کنشگر را به تصمیم میرساند. غربیها فضای داخلی ایران را در ماههای منتهی به انتخابات بسیار پُرالتهاب و تحولات آن را غیرقابل پیشبینی ارزیابی میکنند. در عین حال این نکته قطعی است که هدف کلان غرب سوق دادن کشور به سمت فضایی است که هر چه بیشتر به فضای سال 88 شبیه باشد. با این تفاوت که آسیبهای فتنهی 88 در راهبرد اخیر غرب ترمیم شده است؛ به شکلی که حاصل همهی پروژههای علیه ایران در نقطهی انتخابات به پیروزی سناریوی غرب منتهی شود؛ سناریویی که باید آن را ترکیبی از انواع گزینهها و مدلهای موجود دانست که شاهکلید آن «بستر انتخابات» است.
این اما همهی ماجرا نیست. تصویر واضحتری از سناریوی غرب برای انتخابات 92 ایران را باید در مصاحبهی «نوام چامسکی» با شبکهی سلطنتی بیبیسی فارسی جستوجو کرد. با تدقیق در گفتههای این استراتژیست آمریکایی میتوان از برنامهی سازمانهای جاسوسی غرب برای فتنهانگیزی در انتخابات ریاست جمهوری 92 پرده برداشت.سؤالات جهتدار بیبیسی از چامسکی دربارهی جریان فتنه، آن هم چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری در سال 92، به خوبی از برنامهی بازوی جنگ روانی MI6 علیه نظام اسلامی خبر میدهد.
نوام چامسکی ـکه به فیلسوف آنارشیست (هرجومرجطلب) معروف استـ در جواب خبرنگار بیبیسی، ضمن فاش ساختن برنامهی سازمان جاسوسی سیا برای تنفس مصنوعی به پیکر بیجان فتنه، میگوید:«دربارهی ایران من از جزئیات اطلاع ندارم، اما شک دارم که جنبش سبز کاملاً خاموش شده باشد. فکر میکنم اگر عمیقتر نگاه کنیم، میبینیم که مردم هنوز دارند تلاش میکنند. فکر میکنم که بتوانند راههای جدیدی برای ادامهی این جنبش پیدا کنند.»[1]
روزنامهی انگلیسی «فایننشال تایمز» نیز در سرمقالهی منتشرشده در 28 دسامبر (8 دی1391 ) به صراحت اعلام میدارد که امید غرب به انتخابات ریاست جمهوری در ایران است. این روزنامه مینویسد: «یک موضوع حائز اهمیت برای ایران و هم از جهاتی حائز اهمیت برای آمریکا، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران در ماه ژوئن سال آینده است که نتیجهی آن کاملاً غیرقابل پیشبینی است، به خصوص اگر اپوزیسیون بتواند سازماندهی مؤثری برای انتخابات داشته باشد. نتیجه هر چه باشد، احتمال بروز اعتراضات و خیزشهای مردمی، نظیر اتفاقی که در انتخابات سال 2009 روی داد، میرود.»
دیوید کوهن، معاون امور مبارزه با جرایم مالی و تروریسم وزارت خزانهداری آمریکا، هم هدف غرب از تحریمها را «تغییر محاسبات سیاسی ایران» عنوان کرده و گفته است: «هدف ما این نیست که تولید ناخالص داخلی آنها [ایران] را تحت تأثیر قرار دهیم، بلکه هدف، تحت تأثیر قرار دادن محاسبات سیاسی آنهاست.»[2]
غرب به این جمعبندی رسیده که برای وادار کردن ایران به عقبنشینی، تحریمها بسیار مؤثرتر از جنگ سخت است. در این راستا، کوهن میگوید اعمال تحریم علیه ایران یک استراتژی «خیلی بهتر از جنگ است.»[3]
پال هیرشسان، سخنگوی وزارت خارجهی اسرائیل، نیز علیرغم تمایل بسیار این رژیم جعلی برای حملهی نظامی، از جمعبندی این رژیم در ناکارآمدی برخورد نظامی با ایران پرده برداشته و اذعان کرده است: «اگر بخواهیم از جنگ و درگیری نظامی پرهیز کنیم، تحریمهای اقتصادی سنگینتری باید اعمال شود.»[4]
در این زمینه شاید گفتوگوی تخصصی «مارک کاتز»، استاد علوم سیاسی و نظامی دانشگاه «جورج ماسان» آمریکا، با شبکهی CNN در زمرهی اسناد کلیدی باشد که ناظر بر سناریونویسی غرب برای انتخابات آتی ایران قابل ارزیابی است. وی در این گفتوگو به تحلیل «سه بحران» در سال 2013 میپردازد که به زعم وی، جمهوری اسلامی درگیر آنها خواهد شد. وی مدعی است این بحرانها به حدی جدی هستند که ایران را تحت تأثیر قرار خواهند داد. او سپس بحرانها را این گونه بیان میدارد:
1. اغتشاش عمومی بعد از انتخابات.
2. مسائلی که در خصوص جایگاه رهبری رخ میدهد.
3. مسائل هستهای ایران و احتمال حملهی نظامی آمریکا و اسرائیل.
پیشگوییهای کاتز به همین جا ختم نمیشود. وی با ارائهی الگویی از اعتراضات کشورهای منطقه، پیادهسازی همان سبک از اعتراضات را در ایران پیشبینی میکند: «سقوط رهبران طولانیمدت در مصر، تونس، لیبی، یمن و احتمالاً سوریه در اواسط سال 2013 الگوهایی جهت دستیابی به آنچه آشوبهای عمومی میخواستند فراهم کرد. مردم ایران تلاشهای محسوستری را در واکنش بر نتیجهی غیرقانونی بودن انتخابات ریاست جمهوری در سال 2013 شروع خواهند کرد، درست مانند اتفاقی که در سال 2009 رخ داد.»
ایجاد بحران «مشروعیت» در ایران مسئلهای است که استاد علوم سیاسی دانشگاه ماسان آمریکا، در زمرهی اهداف راهبردی غرب در سال 92، به آن اشاره کرده و به صراحت از دولتهای غربی خواسته است که این فرصت را جدی تلقی کنند:
«مسئلهی اصلی در خصوص این بحرانها تأثیری است که هر کدام از آنها میتواند بر روی قدرت و ثبات رژیم جمهوری اسلامی بگذارد. آشوبهای سیاسی داخلی، که در نتیجهی واکنش منفی مردم به نتیجهی انتخابات قریبالوقوع ریاست جمهوری ایجاد میشود، میتواند به طور جدی مشروعیت رژیم انقلاب اسلامی را مشخص کند و حتی منجر به سقوط این رژیم شود؛ البته اگر روندی شبیه به آشوبهای موفق بهار عربی پدیدار شود. همچنین واکنش منفی مردم به رهبری میتواند مشروعیت این رژیم را مشخص کند... دولتهای غربی و به خصوص ایالات متحدهی آمریکا، که نگرانی اصلیاش ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای است، با دقت بررسی میکنند که چگونه سیاستهایشان روی بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی، که در سال 2013 با آن روبهرو میشود، تأثیر خواهد گذاشت.»
چرا انتخابات آتی ریاست جمهوری ایران برای غرب اهمیت دارد؟
با نگاهی کوتاه به بخشی از مطالب و گفتههای مقامهای غربی در خصوص انتخابات ایران، حال این پرسش مطرح میشود که چرا انتخابات آتی ایران تا این حد برای غربیها مهم است و چرا آنها تلاش وسیعی را برای تأثیرگذاری بر انتخابات صورت دادهاند. براساس ارزیابی های اندیشکده برهان، پاسخ این پرسش را در 5 محور میتوان بیان کرد:
1. ورود ایران به فاز مصونیت
عبور از مرحلهی حساس کنونی، ایران را در منطقهی مصونیت قرار میدهد و ایران را آسیبناپذیر خواهد کرد. این مسئله در افول سریعتر هژمونی آمریکا و بر هم زدن ساخت هندسهی قدرت جهانی، تقویت محور مقاومت و فزایندگی امواج بیداری اسلامی در منطقه تأثیری گسترده و برگشتناپذیر خواهد داشت. این مهم حتی در آخرین سند شورای امنیت ملی آمریکا نیز با اشاراتی مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین «توماس پیکرینگ»، معاون سابق وزارت امور خارجهی آمریکا در امور سیاسی، در بخشی از مصاحبه خود با اندیشکدهی صهیونیستی «بگین سادات» اعتراف کرده که ایران در حال تبدیل شدن به یکی از قدرتهای جهانی است: «اگرچه آمریکا به مدت چندین دهه قدرتی مهم در دنیا تلقی میشد، اما اکنون ایران در حال ظهور به عنوان بازیگر منطقه و جهان است.»
نفوذ ایران به قدری برای آمریکا گران تمام شده است که اخیراً اوباما قانون مقابله با نفوذ ایران در آمریکای لاتین را تصویب کرد. طبق این مصوبه، وزارت امور خارجهی ایالات متحده، بر اساس قانونی که قانونگذاران آمریکا چند ماه قبل با عنوان «قانون مقابله با ایران در نیمکرهی غربی» تدوین کردند، موظف است ظرف 180 روز طرحی راهبردی را برای «حل مسئلهی حضور و گسترش فعالیت خصمانهی ایران» در منطقهی آمریکای لاتین تدوین کند.
2. انتخابات به مثابهی بلندگوی رایگان
انتخابات در ایران حاشیهی امنیتی به نسبت بالایی را برای سلایق گوناگون سیاسی پدید میآورد. از این منظر، فرصت بیبدیلی برای طرح بسیاری از گزارهها با افکار عمومی مهیاست.
3. بازی ترکیبی انحراف، فتنه و اصلاحطلبان برای تغییر ساختار
تجربهی «بازی با یک دست» از سوی غرب، طرف خارجی را به این راهبرد رهنمون ساخته است که علاوه بر بهرهگیری از ساختارشکنی جریان انحراف، مجدداً توجه به اصلاحطلبان را در دستور کار خود قرار دهد و انتخابات را فرصتی گرانسنگ برای خروج این جریان از انزوا و ورود مجدد به فاز جدیدی از «عملیات نفوذ در حاکمیت» ارزیابی کند.
در این ارتباط، «رابرت ساتلوف»، مدیرعامل اندیشکدهی آمریکایی «واشنگتن»، حین سخنرانی در یک مجمع سیاسی، به اوباما پیشنهاد داده است که در دور دوم ریاست جمهوری خود، توجه بیشتری به گروههای معترض ایرانی از جمله جنبش سبز کند. وی یکی از شش تغییر موقعیتی که میتواند منطقهی خاورمیانه را دگرگون کند بدین شرح توضیح میدهد:
«حرکت دوبارهی موج سبز: یکی دیگر از فرصتهای مناسب برای آمریکا، شروع دوبارهی اعتراضات سیاسی به خاطر انتخابات در ایران است. این بار واشنگتن باید راههایی برای تشویق، برقراری ارتباط و حمایت از معترضان پیدا کند. این اقدام دست کم بر افزایش فشار بر حاکمان ایران برای دستیابی به راهحلی دیپلماتیک در خصوص بحران اتمی کمک میکند، حتی میتواند باعث حرکت خودجوش داخلی برای تغییر سیاسی حکومت باشد.»
4. زمینههای آنومی اقتصادی و آشفتگی اجتماعی
اجرای سناریوی هوشمند و چندمرحلهای بیثباتسازی از درون، با گذار از مرحلهی آنومی اقتصادی به آشفتگی اجتماعی و پس از آن، اعتراضات سیاسی در فضای پرهیجان انتخابات محتملتر است.
«آویگدور لیبرمن»، وزیر امور خارجهی رژیم جعلی اسرائیل، همزمان با شروع اعتراضات موقتی بازار تهران، در گفتوگو با بیبیسی، از کشورهای غربی خواست که «از ایرانیان معترض حمایت همهجانبهی مالی و دیپلماتیک کنند.»[5]
در این میان اما تعبیر قابل تأمل در این باره بدین شرح مطرح شده است: »مهندسی معکوس شورش، تئوری جدید براندازی از درون است که نقشهی راه آن اتصال شبهشورشهای بورژوازی در مرکز به شورشهای حاشیه است و تمرکز اصلی، عملیات غیرمرگبار اقتصادی برای ایجاد نارضایتی در حاشیهها و طبقات فرودست اقتصادی است. جریان فتنه و حلقهی انحرافی دو نیروی مکمل این پازل ضدامنیتی هستند.»[6]
حسین باستانی نیز پیرامون دورنمای اعتراضات خیابانی در ایران مینویسد: «افزایش فشارهای اقتصادی باعث تغییر در الگوی حرکتهای اعتراضی در ایران میشود. ممکن است به جای معترضان سیاسی بعد از انتخابات، که از قشر متوسط بودند، معترضان اقتصادی از طبقات پایین به میدان بیایند.»[7]
«شرمن»، نمایندهی دمکرات کنگرهی آمریکا، از سوی دیگر میگوید: «ما مایل به سقوط رژیم ایران به شکل سقوط شاه با حضور میلیونی مردم در خیابانهای تهران هستیم و این سناریویی است که تحریمها قصد به وجود آوردنش را دارد.»[8]
در این میان، عمق این ماجرا زمانی روشن میشود که بدانیم چندی پیش «جیلیان برنز» به عنوان مسئول امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریکا تعیین شد که نقش وی در عملی کردن این بخش از خواستهی غرب بسیار حائز اهمیت است. پس از این انتصاب بود که وزارت اطلاعات، با انتشار گزارشی، به بررسی رویکردها و برنامهی کاری برنز و برخی اقدامات وی، از جمله توصیه دربارهی فعال شدن زیرساختهای جریان فتنه در جهت گسترش نارضایتی اقتصادی در ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری پرداخت.[9]
یکی دیگر از بازیگران آمریکا برای به ثمر نشاندن این خواسته، بدون شک، سازمان منافقین است. «ریچارد سیلورستین»، روزنامهنگار مشهور یهودی، چندی پیش در مقالهای که در روزنامهی انگلیسی «گاردین» منتشر شد، دربارهی نقش منافقین در ایران نوشت: «یکی از منابع اسرائیلی که یکی از وزرای سابق اسرائیل و افسر IDF (نیروهای دفاعی اسرائیل) بوده به وی گفته است که موساد سالها از این سازمان استفاده میکرده تا هم اسنادی منتسب به دولت ایران را منتشر کنند و هم اقدامات خرابکارانهای علیه شخصیتهای مهم ایرانی انجام دهد.»
5. برجستهسازی ناکارآمدی کلیدی برای بحرانی خواندن مشروعیت
با توجه به موارد مطروحهی قبلی، چنانچه مراحل قبل با موفقیت به انجام برسند، سطحی از «بحران ناکارآمدی» در نظام پدید میآید و مرحلهی تکمیلی آن «بحران مشروعیت» خواهد بود.
پُر واضح است که غرب تلاش دارد در این هنگامه، با بهرهگیری از فشار تحریمها در این بخش، به عملیاتی ساختن بخش نهایی راهبرد خود بپردازد. چندی قبل روزنامهی «واشنگتنپست» به نقل از یک مقام رسمی ارشد آمریکا، این بخش از راهبرد غرب را بدین شرح افشا کرد که هدف دولت اوباما در اعمال تحریمها بر ضد ایران، تضعیف نظام این کشور از راه تحریک و برانگیختن نارضایتی عمومی در ایران است. وی در ادامه تأکید کرده است که «هدف این تحریمها ایجاد نفرت و نارضایتی در خیابانهای ایران» است.
بیگمان همهی این موارد مبتنی بر بازنگری استراتژی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی است که توسط تیم امنیتی اوباما، پس از وقوع فتنه در ایران، انجام گرفت. مواد اصلی این سناریو عبارتاند از:
الف) تأکید بر بهکارگیری تهدیدات پیوسته و هوشمند (تهدیدات ترکیبی و همافزا)
ب) تأکید مقامات کاخ سفید بر بهرهگیری از تحولات داخلی (خصوصاً جریان فتنه) در کنار تحریمها و تهدیدات نظامی
اصلاحات؛ بازیگر نقش اول تئاترِ «براندازی»
بیشک جامعیت تحلیل پیش رو زمانی میسر است که نیمنگاهی به پروژهی احیای جریان اصلاحات در یک سال اخیر داشته باشیم. ضمن بررسیهای صورت گرفته در اندیشکده برهان در طول این مدت، خاتمی و حلقهی مشورتیاش در بنیاد باران، در راستای بهرهگیری از فرصت تحریمها و تهدیدهای دیگر، بر این اعتقاد بودند که نظام در شرایطی بغرنج قرار گرفته و ناگزیر است تا حدودی فضای داخلی را باز نماید؛ خصوصاً آنکه اصلاحطلبان دو رانت جدی «شرایط اقتصادی» و«اشتباهات دولت مستقر» را در اختیار دارند.
در تحلیل این جریان، نیاز به رأی در نظام به قدری است که در دقیقهی نود منجر به گشایش فضا و دعوت از سلایق مختلف در انتخابات خواهد شد و در این بین، اصلاحطلبان اصلیترین گزینهی امداد و نجات برای نظام خواهند بود. بر اساس این تحلیل ـکه در ادامهی مقاله به تفصیل واکاوی میشودـ راهبردهای زیر توسط جریان اصلاحات در دستور کار قرار گرفته است:
1. ایجاد اجماع نخبگانی و تلاش برای تلفیق تجربیات مشترک سیاسی و تاریخی
یکی از تلاشهای جدی جریان اصلاحات، در شرایط کنونی، گوشزد کردن یک فرصت به اصلاحطلبان است که با ایجاد اجماع میان خود و کسر کاستیهای تاریخی خود طی سالیان گذشته، به وحدتی برای حضور بالادستی در ساحت سیاسیـاجتماعی بپردازند.
اصلاحطلبان در این زمینه تلاش دارند تا ضمن احیای دوبارهی اندیشهی اصلاحطلبی، به اجماع برای رفتار اجتماعیـسیاسی بپردازند.
«نجفقلی حبیبی» در گفتوگویی با هفتهنامهی آسمان (شمارهی 41) در این زمینه میگوید: «اصل کار اصلاحطلبان این است که فضای سیاسی و اخلاقی لازم و همچنین تربیت سیاسی در اندیشه و گفتمان را ترویج و زمینهی مناسب را برای انتقال افکار و بروز رفتار اجتماعی و سیاسی بر مبنای اصلاحطلبی فراهم کنند. اصل اساسی به نظر من این است که در مجموعهی جریان اصلاحطلبی کوشش کنیم زمینهی رشد و شکوفایی اندیشهی اصلاحطلبی را که نیاز جامعه است مهیا کنیم و برای این منظور فکر نو، تدبیر و تجربهی نو از ضروریات است تا به پیشرفت و عدالت اجتماعی منتهی شود.»
2. تلاش برای بازتولید اقتدار و پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات از رهگذر بهره جستن از قدرت موجود و تقاضاها
توجه به پایگاه اجتماعی و نیز احیای دوبارهی آن با برانگیختگی برای اخذ کنش یکی دیگر از نکات مورد تأکید اصلاحطلبان است.
در این راستا، عباس عبدی میگوید: «بهترین راهبرد برای اصلاحطلبان مشارکت با هدف بازسازی خود و کمک به حضور مردم در انتخابات با معرفی نامزدی معمولی و از بدنهی مدیران معتبر آنان است... برای آنکه انتخابات طریقت داشته باشد، زمینههای زیادی لازم است، هرچند در واقع میباید بتوان اهداف اجتماعی و سیاسی را از راههای دیگر تأمین کرد و انتخابات فقط برای وزنکشی است، اما وقتی که چنین نیست، به ناچار باید به انتخابات به عنوان یک امکان برای تحول اجتماعی و بروز کنش سیاسی و بسیج و سازماندهی نیروها نگاه کرد.»[10]
3. پیگیری خط اعتمادسازی و بازگشت به حاکمیت
جریان اصلاحات تلاش دارد تا ضمن سادهسازی فتنهی 88، کدهایی غیرشفاف را نیز به حاکمیت مخابره کند و از دیگر سو، خود را نیروهای داخل نظام تفسیر و بیان کند. برخی از سران این جریان در این زمینه کدهایی را مخابره کردهاند که بر اساس «یک گام به عقب و دو گام به پیش» قابل تفسیر است.
در این زمینه، سید محمد خاتمی طی اظهاراتی در جمع تعدادی از جوانان عضو کانون فرهنگی یاران امام موسی صدر، مشکلات کشور را حاصل سیاستهای غلط نظام عنوان کرده و تصریح نموده است: «ما اعلام کردهایم و نمیخواهیم نظام از بین برود، زیرا به آن دلبستهایم، حتی بیش از کسانی که امروز ادعای دفاع از نظام را دارند. دلمان میخواهد نظاممان الگو باشد، انسان در آن آزاد باشد و وضع پیشرفت هم مناسب باشد. ما برایمان قابل تحمل نیست که نظام به دلیل سیاستهای غلط هم در دنیا منزوی شود، هم اینکه وضع معیشت مردم خراب شود.»
4. تدوین منشور اصلاحات مبتنی بر رفع آسیبهای قبلی و رفع نارساییهای هدایتگران آن
تأکید اصلاحطلبان برای داشتن مانیفست برنامهی عملی به منظور حضور در ساحت سیاسیـاجتماعی یکی از نکات مهمی است که اخیراً مطرح شده است. عباس عبدی در این باره میگوید: «نامزد اصلاحات باید بتواند کف انتظارات اصلاحطلبان را نمایندگی کند، ضمن آنکه از موقعیتی برخوردار باشد که اکثریت اصلاحطلبان توافق نسبی درباره وی داشته باشند. او باید نسبت به گذشتهی اصلاحات تحلیل روشن ارائه و علل شکستهای آن را برای درسآموزی در آینده بیان کند.»[11]
5. انتقال مقرّ تشکیلاتی اصلاحطلبان از احزاب به بنیاد باران
اصلاحطلبان، که مدتی است به دلیل کارکرد ساختارشکنانهی خود احزابشان را در محاق تعطیلی میبینند، تلاش دارند تا ادامه فعالیتهای خود را در آستر و پوششی از محملی که برایشان هزینهی کمی تولید میکند پیگیری نمایند. لذا بنیاد باران، که صبغهای فرهنگیـعلمی دارد، به عنوان مقرّ فرماندهی برای ایجاد انسجام تشکیلاتی اصلاحطلبان به ایفای نقش میپردازد.
6. برجستهسازی خاتمی با بهرهگیری حداکثری از ظرفیت رسانههای داخلی و خارجی
جریان اصلاحات برای برجستهسازی فعالیتهای خود و نیز بهرهبرداری از کاریزمای خاتمی در محیط داخلی و خارجی در تلاش است که وی و فعالیتهایش را برجسته کند تا از این طریق بتواند شور تشکیلاتیـسیاسی را ذیل اجماع بر شخصیت وی پیگیری نماید.
در این رابطه چندان بیمناسبت نبود که جبههی اصلاحطلبان با صدور اطلاعیهای تأکید کرد که «در صورت کاندیداتوری جناب حجتالاسلام آقای سید محمد خاتمی، از ایشان حمایت خواهد کرد.»[12]
«قدرتالله علیخانی»، مشاور پارلمانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیز خاتمی را چهرهی مقبول در جریان اصلاحات میداند و در این باره میگوید: «شانس و موقعیت خاتمی خیلی بالاست و اگر وارد انتخابات شود، انتخابات پُرشور و باشکوه خواهد شد و اگر وارد صحنه شود، اصلاحطلبان سروسامان پیدا میکنند.»[13]
با این همه، ورود کاندیداهای دقیقهی نودی دیگری نظیر عارف، که حساسیتبرانگیزیشان به نسبت خاتمی کمتر است، جزء مفروضاتی است که به راحتی قابل اغماض نیست.
برنامهی بخش بالادستی فتنه چیست؟
درست همزمان با عملیات مجدد اصلاحطلبان، بخش بالادستی جریان فتنه، که توسط تکنوکراتها هدایت میشود، خط سنگین روانی تبلیغاتی خود را با هدف «بحراننمایی»، «تهدیدنمایی» و القای «ناکارآمدی دولت» پیگیری نمود. هدف از چنین رویکردی در کوتاهمدت حول محور ایجاد اجماعی از نخبگان برای مدیریت بحران و در بلندمدت، بازسازی سازمان از هم گسیختهی فتنه و ایجاد همگرایی میان مخالفین بود. هرچند میان خاتمی و هاشمی در این برهه توافقاتی برقرار بود، اما این مسئله هرگز جای خود را به اعتماد حداکثری اصلاحطلبان به هاشمی نداد. با این وجود تمرکز بر انتخابات آتی از سوی همهی اجزای فتنه مهم و حیاتی تلقی میشود.
اندیشکده برهان عمده دلایل چنین برداشتی را به قرار زیر میداند:
1. انتخابات راهکاری است مسالمتآمیز، کمهزینه و کارآمد که میتواند «تحرک سیاسی» یا به بیان دیگر «کنش سیاسی مطلوب» را به وجود آورد.
2. ایجاد تحرک سیاسی برای «طرح بهتر مطالبات»، «رسیدن به زبان مشترک سیاسی»، «همراهی و همگامی افراد نزدیک به هم (شبکهسازی)»، «امکان ارائهی طرح و برنامه» و «امکان بسط سازماندهی به اقصی نقاط کشور» ضروری است.
3. بیش از آنکه نفس شرکت در انتخابات مهم باشد، استفاده از «فرصت انتخابات» مهم است. در این راستا، استفاده از استراتژی سهبخشیِ «خلق موقعیتهای مطلوب»، «بهرهبرداری از موقعیتهای موجود» و «تغییر موقعیتهای نامطلوب» بهرهوری فرصت انتخابات را بسیار بیشتر خواهد کرد.
علیرضا علویتبار در همین ارتباط میگوید: «در این انتخابات من اعتقاد ندارم و به نظر نمیرسد که شرایط به گونهای باشد که بتوان بهبودخواهی حکومت (اصلاحطلبی) ایجاد کنیم. بیشتر باید به انتخابات به عنوان یک فرصت نگاه کنیم که در آن یک کنش سیاسی جمعی انجام دهیم؛ یعنی از این حالت انفعالی تجزیهشدهی محفلی به یک جریان جمعی تبدیل شویم. به بیان دیگر، از فرصت انتخابات استفاده کنیم.»[14]
گفتمانشناسی فتنهی 92 (جریان فتنه)
با تمرکز بر مجموعهی گزارههای تولیدی جریان فتنه چند نکتهی کلیدی به عنوان دالهای مرکزی این گفتمان در شرایط حاضر قابل استخراج است. گزارههایی همچون «بحرانی بودن وضعیت کشور»، «مسئول بودن مقامات عالی نظام در این بحران»، «تشکیل دولت وحدت ملی به عنوان تنها راهحل بحران»، «سازش با آمریکا و بازگشت به مسیر تنشزدایی و اعتمادسازی» در این گفتمان نقشی کلیدی را بر عهده دارند.
در این راستا، سیاهنماییهای بسیاری توسط افراد مختلف به خصوص اصلاحطلبان در خصوص وضعیت کشور صورت گرفت. هاشمی رفسنجانی در دیدار با جمعی از زنان اصلاحطلب میگوید: «این وضع که تمام فرهیختگان و دلسوزان کشور ناراضی باشند قابل دوام نیست.»[15]
بیبیسی فارسی نیز به نقل از عبدالله نوری مینویسد: «عبدالله نوری در مورد عواقب پافشاری حکومت بر ادامهی برنامهی هستهای هشدار داده و پیشنهاد کرده است که در این مورد رفراندوم برگزار شود.»[16]
بسیاری از افراد در این مدت کوشیدهاند تنها راهحل برونرفت ایران از بحران ساختگی موجود را سازش با آمریکا معرفی کنند. عباس عبدی در این باره مینویسد: «هر گونه تفاهمی باید همراه با ضمانت اجرای کافی و روشن باشد. در اختلافات فیمابین موجود ایران و غرب، ایران ابزار کافی برای تأمین این ضمانتها را دارد؛ همچنان که 7 سال پیش هم بر توقف موقت غنیسازی توافق کرده بود، ولی هنگامی که اراده کردند، آن توافق را نادیده گرفتند و راه خود را رفتند. این ابزار مهمی به عنوان ضمانت اجرای قوی در دست ایران است و میتواند قوامدهندهی هر گونه توافقی باشد. بنابراین نیازی نیست که جامعه و مردم را از تفاهم و توافق بترسانیم و آن را مترادف عقبنشینی و ذلت معرفی کنیم. کافی است که شرایط انجام یک تفاهم معتبر و واجد ضمانت اجرایی کافی و نیز تأمینکنندهی منافع دو طرف را شرح دهیم. اینکه شب و روز و با تمسک به هر ذهنیت درست یا غلطی میکوشیم راه را مسدود اعلام کنیم، نه خدمتی به کشور میشود و نه به سیاست خارجی کشور.»[17]
این در حالی است که اکنون جریان فتنه با مشکلات حاد سازمانی دست به گریبان است؛ مشکلاتی که اجازهی کنشگری فعال را از این جریان سلب میکند و تداوم آنها مخاطراتی جدی را به دنبال خواهد داشت. نبود احزاب قانونی قدرتمند، دربند بودن استراتژیستهای فتنه، محدودیتهای رسانهای، فقدان شورای راهبردی بالادستی، تشتّت روشی و عدم انسجام سازمانی، شکاف راهبردی با بخش تندروی فتنه و فرسایش ناشی از مشی غیرمعتدل آنها، عدم بازسازی سازمان رأی و سرمایهی اجتماعی لطمهدیده بعد از فتنهی 88، عدم موفقیت پروژهی اعتمادسازی مجدد از نظام و عدم همراهی برخی چهرههای معتدل تنها بخشی از این مشکلات هستند.
با این همه، فرصتهای جریان فتنه و عوامل انگیزشی برای امیدوار کردن آنها کم نیستند. اصلیترین این عوامل «اختلاف درونی اصولگرایان» و خصوصاً شکاف قابل توجه میان احمدینژاد و اصولگرایان است.
عباس عبدی در این باره مینویسد: «تجربهی چند سال گذشته نشان داده است که یکدست شدن قدرت، نه مفید است و نه ممکن و هر گونه کوششی برای رفتن به سوی یکدست کردن قدرت برای قوام و کارایی بیشتر آن، کوششی بیهوده و بیثمر است. از آنجا که پروژهی یکدست کردن برای حذف رقبای دیگر است، هنگامی که به هدف حذف دیگران نائل شدند، اتحاد ساختگی خودشان نیز از بین میرود و اصطلاحاً تقسیم بر دو و حتی سه و چهار میشوند. این شکاف و نقار بعضاً چنان سریع و با خشونت و نفرت انجام میشود که هر کدام آنان خواهند گفت صد رحمت به رقبای قبلی!»[18]
آنچه در این میان اهمیتی فوق تصور دارد فرصتی است که جریان فتنه برای هجمه به ساختار نظام و مشخصاً رهبری در پیش رو میبیند. این فرصت با ضریبی غیرقابل تشابه با دوران اصلاحات، اکنون هدیهی رفتار بخشی از دولت با جریان فتنه است. سرمایهگذاری طرف غربی بر شکاف موجود مسئلهای است که مشخصاً پس از جریان خانهنشینی در شعف رسانههای غربی دیده شد و دقیقاً همان مسئله، نقطهی کانونی سرمایهگذاری غرب بر «فرصت جدید» بود.
علویتبار به صراحت بخشی از این پروژه را این گونه فاش میسازد: «بخشی از مشکلات، ریشهی سیستماتیک دارد؛ یعنی ریشه در ساختارهای توزیع قدرت و تصمیمگیری در کشور دارد و حتی با تغییر کارگزاران سیاسی نیز تکرار خواهد شد.»[19]
بر همین اساس، پیشبینی اینکه سناریوی انتخابات 92 از ناحیهی غربیها با چه سرفصلهایی همراه باشد کار دشواری نیست. پُر واضح است که طراحی جدید، کاملاً عالمانه و ناظر بر رفع اشکالات فتنهی 88 خواهد بود. جریان فتنه در این طراحی کاملاً هماهنگ و مبتنی بر تقسیم کار عمل خواهد نمود و در صدد رسیدن به اهداف زیر است:
اولاً ضمن احیای مشروعیت فتنهی 88، نسخهی جدیدی از آن رونمایی گردد. در حقیقت در این مدل «انتخابات» مترداف فتنه تفسیر و بیان خواهد شد.
ثانیاً با تبدیل گفتمان فتنه (سازش، نجات ملی و وحدت ملی) به عنوان تنها راه نجات کشور، به حیات گفتمان اصولگرایی به عنوان اصلیترین فرصت پیش روی نظام پایان داده شود و به دلیل کمرنگ شدن مرزبندی میان جریان فتنه و بخشهایی از اصولگرایان، عملیات کمرنگ کردن مرزها در سال 92 جای خود را به پروژهی جذب دهد و مرگ گفتمان اصولگرایی را سرعت بخشد.
عباس عبدی میگوید: «هیچ یک از نیروهای اصولگرا قادر نیستند که به مطالبات اقشار جامعهی متوسط و جدید پاسخ مثبت و جامعی دهند. اگرچه منشعبین اخیر از اصولگرایان، یعنی جریان دولت، تا حدی سعی کرده است که این خلأ را پر کند، ولی به دلیل آنکه در ارائهی این شعارها صادق نیست، اعتماد مردم را هم جلب نمیکند، ضمن آنکه این شعارها را ناقص و مخدوش و حتی وارونه عنوان میکند. از این رو، مطالبات بهزمینماندهای که اصلاحطلبان عهدهدار نمایندگی آن شوند به وفور وجود دارد.»[20]
علویتبار نیز در این ارتباط میگوید: «بخشهایی از حاکمیت وضعیت بحرانی کنونی را درک میکنند. به علاوه میدانند که جریانهای حاکمیت حداکثر ظرفیت خود را برای حل مشکلات کشور به نمایش گذاشتهاند. باید به عنوان جایگزینی مطمئن و پیشبینیپذیر و برخوردار از تکیهگاه اجتماعی قدرتمند و دربرگیرندهی کارشناسان و صاحبنظران قدرتمند، خود را آمادهی چانهزنی، مذاکره، مبادله و در صورت لزوم، سازش کنیم.»[21]
مجید محتشمی، سخنگوی جبههی اصلاحطلبان هم در این باره میگوید: «در شرایط کنونی که اصولگرایان به نفس افتادهاند، اصلاحطلبان شانس خوبی برای پیروزی دارند.»[22]
ثالثاً با استفاده از فرصت فشار اقتصادی غرب و با معرفی گفتمان سازش به عنوان شاهکلید حل مشکلات اقتصادی، حملهای یکپارچه به رهبری به عنوان پرچمدار گفتمان مقاومت سازماندهی شود.
در واکنش به شلوغیهای 12 مه