یک تصوّر از وحدت این است که همه مسلمانان اعم از شیعه و سنّی دست از اعتقادات اختصاصی خود بر دارند و فقط به وجوه مشترک میان مذاهب اسلامی اعتقاد داشته و به آن عمل کنند.
به گزارش "حافظ نیوز"،وحدت میان مسلمانان یکی از وجوه مشترکی است که به اعتقاد بسیاری از علمای شیعه و سنی موجب همبستگی و پیشرفت جهان اسلام و مسلمانان میشود. یک تصوّر از وحدت این است که همه مسلمانان اعم از شیعه و سنّی دست از اعتقادات اختصاصی خود بر دارند و فقط به وجوه مشترک میان مذاهب اسلامی اعتقاد داشته و به آن عمل کنند. تصور دیگری که میتوان ارائه داد این است که دیگر مذاهب از همان مذهب پیروی کنند. شهید مطهری در کتاب شش مقاله پاسخ روشن و دقیقی به این موضوع میدهد. او در بخشی از این کتاب با تکیه بر مستندات اسلامی و شیعی وحدت اسلامی را تشریح و به بعضی شبهات در این زمینه پاسخ میدهد.
مقصود از وحدت اسلامی چیست؟ آیا مقصود این است: از میان مذاهب اسلامی یکی انتخاب شود و سایر مذاهب کنار گذاشته شود؟ یا مقصود این است که مشترکات همه مذاهب گرفته شود و مفترقات همه آنها کنار گذاشته شود و مذهب جدیدی بدین نحو اختراع شود که عین هیچ یک از مذاهب موجود نباشد؟ یا اینکه وحدت اسلامی به هیچ وجه ربطی به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از اتحاد مسلمین اتحاد پیروان مذاهب مختلف در عین اختلافات مذهبی، در برابر بیگانگان است؟
مخالفین اتحاد مسلمین برای اینکه از وحدت اسلامی مفهومی غیرمنطقی و غیرعملی بسازند، آن را به نام وحدت مذهبی توجیه میکنند تا در قدم اول با شکست مواجه گردد. بدیهی است که منظور علمای روشنفکر اسلامی از وحدت اسلامی، حصر مذاهب به یک مذهب و یا اخذ مشترکات مذاهب و طرد مفترقات آنها- که نه معقول و منطقی است و نه مطلوب و عملی- نیست. منظور این دانشمندان متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان. این دانشمندان میگویند مسلمین مایه وفاقهای بسیاری دارند که میتواند مبنای یک اتحاد محکم گردد. مسلمین همه خدای یگانه را میپرستند و همه به نبوت رسول اکرم ایمان و اذعان دارند، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است، با هم و مانند هم حج میکنند و مانند هم نماز میخوانند و مانند هم روزه میگیرند و مانند هم تشکیل خانواده میدهند و داد و ستد مینمایند و کودکان خود را تربیت میکنند و اموات خود را دفن مینمایند و جز در اموری جزئی، در این کارها با هم تفاوتی ندارند. مسلمین همه از یک نوع جهان بینی برخوردارند و یک فرهنگ مشترک دارند و در یک تمدن عظیم و باشکوه و سابقهدار شرکت دارند. وحدت در جهان بینی، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بینش و منش، در معتقَدات مذهبی، در پرستشها و نیایشها، در آداب و سنن اجتماعی خوب، میتواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتی عظیم و هایل به وجود آورد که قدرتهای عظیم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمایند، خصوصاً اینکه در متن اسلام بر این اصل تاکید شده است. مسلمانان به نصّ صریح قرآن برادر یکدیگرند و حقوق و تکالیف خاصی آنها را به یکدیگر مربوط میکند. با این وضع چرا مسلمین از این همه امکانات وسیع که از برکت اسلام نصیبشان گشته استفاده نکنند؟
از نظر این گروه از علمای اسلامی، هیچ ضرورتی ایجاب نمیکند که مسلمین به خاطر اتحاد اسلامی، صلح و مصالحه و گذشتی در مورد اصول یا فروع مذهبی خود بنمایند، همچنان که ایجاب نمیکند که مسلمین درباره اصول و فروع اختلافی فی مابین بحث و استدلال نکنند و کتاب ننویسند. تنها چیزی که وحدت اسلامی، از این نظر، ایجاب میکند، این است که مسلمین- برای اینکه احساسات کینه توزی در میانشان پیدا نشود یا شعله ور نگردد- متانت را حفظ کنند، یکدیگر را سبّ و شتم ننمایند، به یکدیگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق یکدیگر را مسخره نکنند و بالاخره عواطف یکدیگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقیقت- لااقل- حدودی را که اسلام در دعوت غیرمسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعایت کنند: ادْعُ الی سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی احْسَنُ.(1)
برای برخی این تصور پیش آمده که مذاهبی که تنها در فروع با یکدیگر اختلاف دارند، مانند شافعی و حنفی، میتوانند با هم برادر باشند و با یکدیگر در یک صف قرار گیرند، اما مذاهبی که در اصول با یکدیگر اختلاف نظر دارند به هیچ وجه نمیتوانند با یکدیگر برادر باشند. از نظر این دسته، اصول مذهبی مجموعهای به هم پیوسته است و به اصطلاح اصولیون از نوع «اقل و اکثر ارتباطى» است، آسیب دیدن یکی عین آسیب دیدن همه است. علی هذا آنجا که مثلًا اصل «امامت» آسیب میپذیرد و قربانی میشود، از نظر معتقدین به این اصل، موضوع وحدت و اخوّت منتفی است و به همین دلیل شیعه و سنی به هیچ وجه نمیتوانند دست یکدیگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در یک جبهه قرار گیرند، دشمن هر که باشد.
گروه اول به این گروه پاسخ میدهند، میگویند: دلیلی ندارد ما اصول را در حکم یک مجموعه به هم پیوسته بشماریم و از اصل «یا همه یا هیچ» در اینجا پیروی کنیم. اینجا جای قاعده «الْمَیسورُ لایسْقُطُ بِالْمَعْسور» و «ما لایدْرَک کلُّهُ لایتْرَک کلُّه» است. سیره و روش شخص امیرالمومنین علی علیه السلام برای ما بهترین و آموزندهترین درس هاست. علی علیه السلام راه و روشی بسیار منطقی و معقول که شایسته بزرگواری مانند او بود اتخاذ کرد.
او برای احقاق حق خود از هیچ کوششی خودداری نکرد، همه امکانات خود را به کار برد که اصل امامت را احیا کند، اما هرگز از شعار "یا همه یا هیچ" پیروی نکرد. برعکس، اصل «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه» را مبنای کار خویش قرار داد. علی در برابر ربایندگان حقش قیام نکرد و قیام نکردنش اضطراری نبود، بلکه کاری حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بیم نداشت، چرا قیام نکرد؟ حداکثر این بود که کشته شود. کشته شدن در راه خدا منتهای آرزوی او بود. او همواره در آرزوی شهادت بود و با آن از کودک به پستان مادر مانوستر بود. علی در حساب صحیحش بدین نکته رسیده بود که مصلحت اسلام در آن شرایط، ترک قیام و بلکه همگامی و همکاری است. خود کراراً به این مطلب تصریح میکند.
در یکی از نامههای خود به مالک اشتر (نامه 62 از نامههای نهج البلاغه) مینویسد: فَامْسَکتُ یدی حَتّی رَایتُ راجِعَهَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاسْلامِ، یدْعونَ الی مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صَلَّیالله عَلَیهِ وَ آ له، فَخَشیتُ انْ لَمْ انْصُرِ الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ اناری فیهِ ثَلْماً اوْ هَدْماً تک ون الْمُصِیبَهُ بِهِ عَلَی اعْظَمَ مِنْ فَوْتِ ولایت کم الَّتی انَّما هِی مَتاعُ ایامٍ قَلائِلَ. من اول دست خود را پس کشیدم، تا دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودی دین محمد صلیالله علیه و آ له دعوت میکنند. پس ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین برنخیزم شکاف یا انهدامی در اسلام خواهم دید که مصیبت آن از فوت خلافت چندروزه بسی بیشتر است.
در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان به وسیله عبدالرحمن بن عوف، علی علیه السلام شکایت و هم آمادگی خود را برای همکاری این چنین بیان کرد: لَقَدْ عَلِمْتُمْ انّی احَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیری، وَ وَالله لَاسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ امورُ الْمُسْلِمینَ وَ لمی کن فیها جَوْرٌ الّا عَلَی خاصَّهً.(2) شما خود میدانید من از همه برای خلافت شایسته ترم، و حال به خدا قسم مادامی که کار مسلمین روبراه باشد و رقیبان من تنها به کنار زدن من قناعت کنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد و تسلیم خواهم بود. اینها میرساند که علی اصل «یا همه یا هیچ» را در این مورد محکوم میدانسته است. نیازی نیست درباره روش و سیره علی علیه السلام در این موضوع بیشتر بحث شود، شواهد و دلایل تاریخی در این زمینه فراوان است.
انتهای خبر/111
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
(1). نحل/ 125.
(1). نهج البلاغه، خطبه 72.
منبع:– HYPERLINK "http://lib.motahari.ir/DocView2/ShowAdobe.aspx?AttId=1242&EntityId=2&EntityTypeId=8&DefinedtableId=111&RowId=884&both=278&pdf=true&mobile=&sound=&DocType=book" شش مقاله، صفحه 213 – مبحث وحدت اسلامی