سرانجام با معرفی رکس تیلرسون مدیر اجرایی شرکت نفتی اکسون موبیل به عنوان گزینه دونالد ترامپ برای وزارت خارجه، تا حدودی از ابهامات در سمتوسوی آینده کابینه و سیاست دولت منتخب ایالات متحده امریکا کاسته شد.
به گزارش "حافظ نیوز"،سرانجام با معرفی رکس تیلرسون مدیر اجرایی شرکت نفتی اکسون موبیل به عنوان گزینه دونالد ترامپ برای وزارت خارجه، تا حدودی از ابهامات در سمتوسوی آینده کابینه و سیاست دولت منتخب ایالات متحده امریکا کاسته شد.
گذشته از گمانهزنیها در باره رابطه نزدیک تیلرسون با ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه که این روزها شایعه دخالت سازمانهای امنیتی کشورش در انتخابات امریکا بر سر زبانهاست و ممکن است دردسرهای این پرونده به زودی دست از سر دونالد ترامپ برندارد، نوع انتخاب یک مدیر اقتصادی آن هم از یک کارتل نفتی بزرگ به تنهایی می تواند کانون بسیاری از تحلیلها قرار گیرد. همانگونه که انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری شوکی را به جامعه امریکا و جامعه جهانی وارد کرد، انتخابهای غافلگیر کننده و خارج از نرم سیاسی او نیز هر دم بر این شگفتیها میافزاید. در حالی که او تاکنون بیشتر سمتها را میان دوستان شخصی و همراهانش در کارزار انتخاباتی و ژنرالهایی که به داشتن مواضع تهاجمی شهرت داشتند انتخاب کرده بود، بسیاری پیش بینی میکردند که گزینه وزارت امور خارجه که دارای پیامی خاص به بیرون از مرزهای ایالات متحده امریکاست، نیز گرایشی رادیکال و تهاجمی در سیاست خارجی داشتهباشد ولی گویی دونالد ترامپ همچنان در نظر دارد متفاوت عمل کند و قاعدههای پیشبینیپذیر مرسوم دولتمردان و سیاستمداران را بشکند. هر چند که با نگاهی دقیقتر به منطق انتخاب رئیس جمهور منتخب امریکا میتوان به آسانی دریافت که او به عنوان فردی که از خارج از ساختار سیاسی به کاخ سفید درآمده و بیشتر عمرش را در فضای کسبوکار و مقاطعهکاری سپری کردهاست، منطقی جز این نمیشناسد و تاکنون با وجود جنجالآفرینیهای انتخاباتی بر اساس همان منطق پیشبینیپذیر اقتصادیاش عمل کردهاست.
به نظر می رسد ترامپ بر اساس همین منطق اقتصادی، کابینه امریکا و اداره سیاسی این کشور را همچون هیات مدیره شرکت بزرگی میداند که بر اساس نظریه تکاملی داروینی کسانی که توانایی پولسازی و موفقیت در کسبوکار دارند، از شایستگی بیشتری برای نشستن در جایگاه هیات مدیره این شرکت بزرگ برخوردارند. به طور کلی انتخاب خود او به عنوان رئیس جمهوری نیز بر اساس همین منطق صورت گرفت و رایدهندگان امریکایی این پروپاگاند کارزار انتخاباتی ترامپ را پذیرفتند که او به دلیل موفقیت در کارش بهتر از هر کس دیگری میتواند قدرت اقتصادی امریکا را افزایش دهد و رفاه را به ارمغان آورد. حال او تصمیم گرفتهاست ابرقدرت امریکا را به شیوه هیات مدیرهای اداره کند. دیپلماسی و مذاکره نیز در مفهوم اقتصادی آن بیشتر رنگ و بوی چانهزنی پیدا میکند که هدف آن بیشینه کردن سود و کمینه کردن زیان است. کسی که توانستهاست یک شرکت بزرگ نفتی را ادراه کندکه در زمره هفت خواهران نفتی به شمار می رود، به گمان ترامپ بهتر از دیگران میتواند قدرت اقتصادی امریکا را در جهان افزایش دهد و ترامپ افزایش قدرت سیاسی و نظامی را از راه اقتصادی جستوجو میکند. اتفاقا این انتخاب تکمیلکننده پازلی است که با ابهام سخنان اخیر او در باره کنار گذاشتن سیاست تغییر رژیم در کشورهای دیگر جور در میآید. زیرا او به جای آن که به دنبال تنشآفرینی و هرج و مرجی باشد که سیاست ایالات متحده امریکا از زمان اشغال افغانستان و عراق منطقه خاوریمانه را وارد دورانی از بی ثباتی و خشونت بیپایان کرد به دنبال سود اقتصادی است و منطق سود اقتصادی می طلبد که ایالات متحده با کشوری چون روسیه در سطح کلان راه دوستی در پیش بگیرد و حتی تهدید سیاسیاش علیه چین و به رسمیت شناختن تایوان نیز با این هدف است که جلو پیشروی اقتصادی چین را بگیرد و امریکا همچنان دست برتر را در اقتصاد جهانی داشتهباشد. این نکته در باره سیاست منطقهای امریکا در قبال بحرانهای خاورمیانه و به ویژه رابطه با ایران نیز قابل تعمیم است و دونالد ترامپ بیش از آن که به ایدئولوژی و خصومت بیندیشد به دنبال منافع اقتصادی از دریچه نفت است و کشورهای نفتی خاورمیانه زبان یک وزیر نفتی را بهتر از دیگران درک میکنند.
یاداشت
مهران کرمی
انتهای خبر/111