به گزارش "حافظ نیوز"،آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» با محوریت اغواگری شیطان از طریق عبادت! پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
درک بیشتر خطر وساوس در اولیاء خدا
منشأ تمام خطورات ربّانی و الهی، این است که انسان بخواهد عمل خیر انجام بدهد. هر موقع یاد خدا در وجود انسان بود و به عمل خیر، رغبت داشت، تمام افکار او، افکار الهی میشود. امّا آن زمانی که به دنیا دل بست، دنیایی که میبیند گذراست و بالا و پایین دارد، دیگر افکارش، نفسانی و شیطانی خواهد بود.
جالب است که صاحب امشب و فردا، وجود نازنین امام حسن عسگری(ع) در روایتی که در تحف العقول است، بیان میفرمایند: این بالا و پایین شدنهای انسان در دنیا، خود نشانهی این است که دنیا و مافیها برای انسان، به عنوان گذرگاه است. این مطلب به همان فرمایش نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که فرمودند: «الدّنیا مزرعة الاخرة» اشاره دارد.
لذا آن موقعی که انسان به دنیا روی آورد، طبعاً خطورات ربّانی و ملکی میرود و خطورات نفسانی و شیطانی میآید. این یک قاعده است. عرفای عظیمالشّأن میفرمایند: این یک قاعده است و از آن فراری نیست. این عالم اختیار هم که فرمودند، همین است که انسان بداند اگر خواست الهی شود، راه باز است. منتها شرطش این است که به دنیا و مافیها دل نبندد و دلخوش نباشد.
اگر انسان برای دنیایش، نه آخرتش، برنامه ریخت که چنین و چنان میشوم، بعد اینطور میشوم، بعد آنطور میشوم و ...، از آن لحظه به بعد دیگر افکارش، نفسانی و شیطانی است.
خیلی عجیب است، وجود نازنین امام حسن عسگری(ع) روایتی را از وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج(ع) نقل میفرمایند؛ یعنی در حقیقت یک نوع روایت سلسلة الذهبیّة است. این روایت، ذیل آیهی شریفهی 8 سورهی روم است که حضرت ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ»، آیا در درون خود نمیاندیشیدند که آسمانها و زمین و ما بین آنها جز به حق آفریده نشده است. حضرت ذیل این آیهی شریفه میفرمایند: این که تفکّر نمیکردند که همهی خلقت از ناحیهی خداوند تبارک و تعالی است، به واسطهی این است که «هم اهل الدنیا و لا صاحب البصیرة» آنها اهل دنیا بودند و صاحب بصیرت نبودند. «هم بدأ فی انفسهم» آنها کسانی هستند که آغاز نفسشان اینگونه است: «من الخطورات النفسانیّة» همه از خطورات نفسانی است.
آنچه که در این سلسله مباحثی که راجع به خطورات داشتیم، بیان کردم: هر عملی زادهی خطورات است. اگر خطورات انسان، نفسانی و شیطانی شد، عملش هم نفسانی و شیطانی میشود. این قاعده است. اگر خطورات انسان، ملکی و ربّانی شد، طبعاً حال او، حال کسانی است که دیگر عملشان، عمل الهی میشود.
تمام بزرگان و علمای ما، تمام عبّاد و بندگان حقیقی خدا، تمام آنهایی که در دنیا، عملشان، عمل صالح شد، برای این بود که اوّل از همه خطورات را کنترل کردند و خطوراتشان، الهی شد. امّا وقتی خطورات، نفسانی و شیطانی شد، اصلاً انسان را به سمت عمل شیطانی و نفسانی میبرد. چون نفس، وسوسهگر است و او را میبرد و حرکت میدهد.
خدا آن کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری را رحمت کند، ایشان میفرمودند: آیتالله قاضی و آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی بر خود فرض کرده بودند که در یکی از نمازهای واجب خود، سوره ناس را بخوانند.
من این مطلب را بعدها که محضر مبارک آن مرد الهی و عظیمالشّأن، سیّد بزرگوار، آیتالله شالی، رسیده بودم، از ایشان سؤال کردم که چرا این دو بزرگوار مصرّ به این بودند که در یکی از نمازهای واجبشان، سورهی ناس را بخوانند؟
ایشان فرمودند: برای این که اولیاء خدا و عرفا و اهل معنا، هر چه بالاتر میروند، خطر وساوس نفس و خطورات شیطانی را بیشتر از همه درک میکنند.
ادرکشان بالا میرود، قدرت درک و فهمشان بیشتر میشود و لذا بر خود فرض میدانستند. این که چه سورهای در نماز خوانده شود، فرض نیست، امّا آنها بر سریعترین سفینه برای رسیدن به خدا یک سفر است. باید بروی، بروی، تا به خدا متّصل شوی.
خود فرض میدانستند که حتماً در یکی از نمازهای پنجگانه سورهی ناس را بخوانند. وسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس! ایشان میفرمودند: دلالتش همین خطورات است. اگر این خطورات ورود پیدا کند، حال انسان را دنیایی میکند. البته اینها هم در دنیا بودند، امّا بر دنیا سوار بودند و به آن، سواری نمیدانند.
با ورعترین انسانها و توقّفشان در نزد شبهه
لذا این بزرگان هیچ موقع خودشان را وابستهی به دنیا نمیدانستند و میگفتند: دنیا باید به ما وابسته شود، نه ما به دنیا. دنیا برای ما خلق شده، نه ما برای دنیا. این بزرگان اینقدر کنترل میکردند که این مطالب را درک میکردند.
وجود مقدّس امام حسن عسگری(ع) میفرمایند: اینکه خداوند فرموده: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ»، دلیل این که آنها تفکّر نمیکردند برای این بود که اهل بصیرت نبودند، به دنیا وابسته بودند و خطورات نفسانی، آنها را فراگرفته بود، امّا وقتی به این حال تفکّر رسیدند و اهل بصیرت شدند، اوّلین مطلب این است که أورع النّاس میشوند.
حال، خصوصیّات باورعترین افراد چیست؟ وجود مقدّس امام حسن عسگری(ع) میفرمایند: «أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب»، اوّلین مورد برای آنها این است که تا شبهه میبینند، توقّف میکنند و مراقب و مواظب هستند.
در شبهه در اموال، مراقب هستند. ما در روایات شریفه دو نوع مطلب در مورد کاسب داریم، گاهی آمده: «الکاسب حبیب اللّه». امّا از آن طرف هم فرمودند: در بازار زیاد نمانید،«و لا تقفوا فی السوق». چون شیطان در آنجاست. یک دلیل و برهان این نوع روایات این است: آن که خطوراتش، نفسانی شد، تصوّرش هم این است که رزقش از ناحیهی خدا نیست. رزقش این است که فلان مشتری را از فلانی قاپ بزنم. من کاری به کدام شغل و مطالب ندارم، کلّ قضیّه را میگویم که دلیل این روایات این است که برخی باور ندارند که رزّاق خداست. اگر بداند کسی فلان مشتری را دارد که مدام از فلان استان یا کشور و ... به سراغ او میآید، یک طوری میخواهد او را منصرف کند که برای خودش شود، چون باور به این ندارد که رزّاق خداست. در حالی که اولیاء خدا در باب مکاسب میفرمایند: همین نوع تفکّر، شبهه است، «قف عند الشّبهه».
نیاز انسان حتّی علماء، به حکیم، تا زمان مرگ!
یا وقتی در مورد مطلبی شبهه داری، بگو: من چیزی را نمیدانم، عندالاولیاء و العرفا بروم سؤال کنم. بیهوده نیست که فرمودند: «هلک من لیس له حکیم یرشده». چون انسان گرفتار میشود. بشر نیاز به ارشاد دارد.
خدا آیتالله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیمالشّأنمان را رحمت کند. در اواخر عمر شریفشان در بیمارستان به محضرشان رسیدم. گفتم: آقا! یک نصیحتی به ما بفرمایید.
مزاح کردند و فرمودند: چون دارم میرم و میدانی کسی که دارد میرود هر چه میداند میگوید، نصیحت میخواهی؟! گفتم: خدا وجود شما را حفظ کند. فرمودند: نه دیگر، معنی این جمله، همین است و تعارف نداریم. بعد هم فرمودند: من چون دارم میروم، میگویم: من از قبل از تکلیف که با مرحوم ابویمان در نجف اشرف بودیم، تا به حال، نماز شبم قضا نشده است.
نماز شب! نه نماز یومیّه! از قبل از تکلیف! حرف خیلی سنگینی است! معلوم میشود اولیاء خدا برخی موارد را برای خود فرض میدانند. چون حال قرب است دیگر، نافله، قرب میآورد. نافله از مستحبّات است و مستحبّ از حبّ است.
یک زمانی هم میفرمودند: وقتی کمتر از هفت یا هشت سال سن داشتم، نیمه شبها با پدرم حرم میرفتم. به نظرم از همان پنج، شش سالگی است که نماز شبشان هم قضا نشده است.
ایشان میفرمودند: انسان به حکیم نیاز دارد، حتّی الموت، یعنی تا موقع مرگ.
جرأت کردم و جملهای به زبانم جاری شد و خدمت آقا عرض کردم: فرمودید حتّی الموت، امثال شما بزرگواران هم حکیم دارند؟
از سؤالم تعجّب کردند و اشک در چشمان مبارکشان حلقه زد و فرمودند: ما بدون او، نمیتوانیم حرکتی کنیم. بعد سر مبارکشان را برگرداندند؛ یعنی دیگر سؤال نکن. معلوم شد که ارتباط با حضرت دارند. «هلک من لیس له حکیم یرشده».
لذا وقتی فرمودند که در برابر کوشندهترین مردم، آن کسی که گناهان را رها کند.
شبهه، توقّف کنید، شبهه اعم از شبهه در عقاید، حرکت و ... است که حرکت کنم یا نه، اینجا اینطور باشد یا نباشد و ... .
ایشان هم فرمودند: انسان تا مرگ هم به یک حکیم نیاز دارد. دلیل این است که انسان از این خطورات نفسانی دور بماند. نفس، او را آقا نپندارد که گاهی انسان را بیچاره میکند.
عابدترین انسانها
حضرت در ادامه فرمودند: «أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ »، عابدترین انسانها کسانی هستند که فرائض را برپا بدارند. وقتی انسان باورعترین شد، اینگونه نیز خواهد شد. این بحث در ادامهی همان است که گفتیم: چطور میشود که برخی اصلاً تفکّر نمیکنند؟ تفکّر در خلقت آسمان و زمین نکردند، «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ».
«وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ»، مرحوم آیتالله شالی، نکتهای را در مورد این بینهما بیان کردند که خیلی غوغاست. میفرمودند: آیتالله قاضی میفرمودند: آن کسی که، اهل بصیرت شد، ما بینهما، آنچه را در بین آسمان و زمین است، به حقیقت ادراک میکند و دیگر راه را گم نمیکند.
لذا وقتی خطورات، ربّانی و ملکی شد، میداند اوّلین و مهمترین مطالب، اقامهی فرائض است. فرائض چیست؟ یکی، خواندن نماز اوّل وقت است. آن نمازی که با نماز وجود مقدّس آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) اوج میگیرد.
میدانید این که بیان کردند: نماز اوّل وقت یعنی نماز همراه با آقا جان، معنیاش چیست؟ ای بسا به این که آقا جان موقعی که اذان میگویند، مثلاً در مکّه مکرّمه باشد، یا در تهران باشد، یا در اصفهان باشد، یا در آرژانتین باشد، به هر حال حجّت خداست. منظور این است که حضرت به افق آنجا نماز میخواند و شما هم به افق محلّ زندگیتان. هیچ شکی ولو به نیم درصد هم نیست، صددرصد یقینی است که هر جا اوّل وقت بود، آقا جان در همان جا نماز را میخواند و هیچ چیز برای حضرتش مانند نماز نیست.
زیارت آل یاسین، وصف حالات عبد بودن مولایمان در برابر خدا!
اگر ما بدانیم زیارت آل یاسین چیست! خدا وجود نازنین علّامه حسنزاده آملی(ادام اللّه ظلّه الوارف) را حفظ کند، ایشان یک جمله خیلی عالی فرمودند، میفرمودند: این زیارت آل یاسین، وصف حالات عبد بودن مولایمان در برابر خداست.
فرمودند: آقای الهی قمشهای (آیتالله الهی قمشهای) یک موقعی به ما میفرمودند: اگر میخواهید بدانید نماز حضرت چگونه است، این را بفهمید که بیان میشود: السلام علیک حین ترکع و تسجد! آن نمازی که پیامبر داشت، آن نمازی که ائمّه اطهار داشتند، آن نمازی که انبیاء داشتند. بعد جملهای مافوق اینها فرمودند، فرمودند: نماز او، نمازی است که هیچ کس ندارد.
این بحث در مورد حال عبادت بود. امّا آیا فقط همین است؟ فرائض فرمودند، فریضه نفرمودند. «أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ»، یکی از فرائض، همین جهاد است. جهاد با نفس که اعظم جهاد است، از فرائض است. جهاد با دشمن نیز از فرائض است؛ یعنی نباید در مقابل دشمن، کوتاه آمد. شاید بگویید: شما درس اخلاق میگویید، یا مباحث سیاسی؟ باید گفت: همه اینها اخلاق است، مگر نه این که اخلاق یعنی خلق و خوی نبیّ، در مورد ایشان فرمودند: اشداء علی الکفار، رحماء بینهم.
فرائض این است که موقعی که من و تو را بخواهند، هر جا باشد، ما حضور داشته باشیم. آن ولیّ الهی، آن عارف بالله، ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب نکتهای میفرمودند که نکتة من النکات است، ایشان میفرمودند: فریضه یعنی آنچه که خدا از تو در هر جا و به هر طریقی بخواهد. یک موقع میگوید در جبهه جنگ، یک موقع میگوید: در محراب عبادت، یک موقع میگوید: در انفاق. یک موقع میگوید: در تعلیم و تدریس و ... . یک موقع این که در کنار همسر و فرزندان باشی، فریضه است.
زاهدترین مردم
حضرت در ادامه نیز فرمودند: أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ، آن که خطوراتش، ربّانی و الهی شد، طبعاً ازهد میشود، نه زاهد. کسی که هر چه حرام است، ترک کند، زاهدترین مردم است. از نگاه حرام، اجتناب کند.
چه کنیم امام زمان را ببینیم؟
من بارها بیان کردم، این را در ذهنمان مرور کنیم، به خصوص شما جوانهای عزیز این را هر روز برای خودتان تکرار کنید، بنویسید و در کسی که هر چه حرام است، ترک کند، زاهدترین مردم است. از نگاه حرام، اجتناب کندتا بتواند امام زمان خود را ببیند.
جایی بزنید که زیاد ببینید، عزیز دلم! چشم گناهبین، امامزمانبین نخواهد شد. والله خود امام زمان مشتاقتر است که ما او را ببینیم، به شرط تقوا.
برای برخیها تا آخر عمر هم این رؤیت به وجود نمیآید. عقب هم نمینشینند. شاید به ظاهر اسم امام زمان هم بگویند. امّا رمز کجاست؟ میشود دید؟
چرا نمیشود دید؟ این را من نمیگویم، من فرمایش اولیاء را میگویم. چشم گناهبین، امامزمانبین نخواهد شد. این را جلوی چشممان بزنیم و ترک حرام کنیم. نبینم آنچه نباید ببینم و آنچه پروردگار عالم امر کرده که اینجا نباش و نبین. در هر فضایی، چه مجازی و چه حقیقی. آنوقت است که حال انسان عوض میشود. همه چیز از این رؤیت است. رؤیت الحقّ!
ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، آن آیت حقّ، آن صاحب کتاب کلمات المکنونه - که بارها بیان کردم، آیتالله العظمی بهجت میفرمودند: انسان برای فهم کلمات المکنونه باید تلمّذ و شاگردی کند و خودش به تنهایی نمیتواند. این کتاب غوغایی است! - میفرمایند: رؤیت الحقّ بترک رؤیت الدنیا و مافیها.
اگر میخواهی حقّ را ببینی، جلوهی حقّ، امام زمان است. فرمودند: الحقّ مع علی و علی مع الحقّ. معلوم است فقط امیرالمؤمنین که نیست. همهی ائمّه حقّ هستند. آقا جان را میخواهی ببینی؟ رؤیت الحقّ بترک رؤیت الدنیا و مافیها. دنیا و مافیها را ترک کنیم. اگر چشم خدایی شود، امام زمان را میبیند. باید ببیند، اگر ندید، به معنی خدایی نبودن چشم است.
آیتالله سبزواری، آن کنز خفیّ که شناخته نشد، یک سال بعد از آیتالله العظمی خویی مرجع بود و از دنیا رفت. در عرفان غوغا و محشر بود. شاگرد آیتالله العظمی ادیب هم بود و آقا ایشان را پرورش داد. ایشان جملهای عجیب دارد. در این سؤالات و پاسخهایی که به عربی چاپ شده، از آقا سؤال کرده بودند: رؤیت امام زمان چه زمانی میسور است؟ فرموده بودند: اگر کسی امام زمانش را ندید، بداند تا آن زمان که ندیده، راه ورود به پروردگارعالم را که از چشم (عین) است، به سمت دنیا و مافیها و شیطان برده و تا آن موقع خدایی نشده است و تا خدایی نشوی، امام زمان را نمیبینی.
نمیخواهم یأس به وجود بیاورم. من هم نوار هستم و این حرفها را متوجّه نمیشوم، امّا به نظر میرسد یعنی انسان اگر مثلاً شصت سال است و تا حالا امام زمان را ندیده، یعنی حقّبین نبوده، پس معلوم است دنیابین بوده است. چون آن کس که حقّبین شد، امام زمانبین میشود. این هم به وجود نمیآید مگر با ترک حرام.
ترک حرام هم همین است که به پروردگار عالم امید داشته باشیم و غیر از آن حرام است. در رزق و مطالب دیگر، باید امیدمان فقط به خدا باشد.
در نوشتههای مرحوم ابوی راجع به رشحات و شذرات آیتالله العظمی شاهآبادی دیدم که فرموده بودند: گاه دو نفر میشدیم که خدمت آقا بودیم. امّا آقا آن مطالبی که گاه ده، یا پانزده نفر بودیم بیان میکردند و اصلاًبرای ایشان فرق نمیکرد. بعد میفهمید آقا به جایی اتّصال دارند و اصلاً حالشان، حال دیگری است و تا میگویند: بسم الله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم، این حکمت است که از زبان آقا جاری میشود. از این قلب به زبان میآید.
بعد فرموده بودند: من گاهی میفهمید آقا اینطور هستند. بلافاصله وسط بحث میفرمودند: برخی تصوّر میکنند که بعضیها چطور این مطالب را دارند، بعد آقا میفرمودند: فقط یک راه دارد، ترک حرام. اگر حرام را ترک کردی، همه چیز از ناحیهی خدا برای انسان وارد میشود. یعنی ما تا در ذهنمان سؤال ایجاد میشد، خود آقا فکر ما را میخواندند.
اگر ترک حرام کردی، همه مطالب برایت به وجود میید. ترک حرام است که رؤیت مولا برای انسان به وجود میآید. فقط ترک حرام است. حرام نشنویم، حرام نگوییم، حرام نخوریم، حرام نگوییم و ... .
ماجرایی را برایتان بگویم. من شبها در ماه مبارک رمضان با ولیّ خدایی به مسجد میرفتم، یک موقع دیدم که راهشان را عوض کردند و گفتند: از این طرف میرویم. یک مقدار هم حالشان بد شد. من هم سؤال نکردم، یعنی حالشان طوری بود که نمیشود سؤال کرد. فردا یا پس فردای آن روز بود که گفتند: منزلی را در همان راهی که ما میرفتیم، گرفتند. شب شهادت امیرالمؤمنین یک عدّه در آنجا مست میکردند و مشروب و کثافتکاری و ... بوده است. رد میشدیم، به آقا گفتم: آقا! آن شب بوی گناه به مشامتان رسید که راه را عوض کردید؟ آقا فرمودند: این سؤالها را نکن؛ چون آنها که اهل دکان و بازار نبودند. انسان به حکیم نیاز دارد، حتّی الموت، یعنی تا موقع مرگ.
بعد یک جمله فرمودند، فرمودند: آقا جان! اگر ترک حرام کردی، شامّهات که هیچ، همهی حواست، همهی وجودت قدرت قوی پیدا میکند.
بعد در آخر عمر شریفشان که تقریباً یک ماه مانده بود، به من فرمودند: یادت هست آن شب آنطور شد، گفتم: بله. بعد فرمودند: چون دارم میروم میگویم (این بزرگان خودشان هم میدانند که چه زمانی میروند و واقعاً هم همینطور شد) من خواسته بودم که خدا! بوی عطری که زنان میزنند (چه در زمان طاغوت و چه حال) هرگز بر مشامم نیاید که اگر آمد، بوی تعفّن بیاید. بعد فرمودند: یادت هست آن روز چه گفتم، امروز هم همان را میگویم، راه فقط یک چیز است: ترک حرام. اگر موفّق به ترک حرام شدی، آنوقت دیگر آن سؤالی را که آن شب کردی، نمیکردی. یعنی خودت میفهمیدی و ادراک پیدا میکردی.
کوشندهترین مردم
ادامه روایت را بیان کنم و برای این جلسه بس باشد. در جلسات بعد میخواهم بیان کنم که وقتی خطورات ربّانی شد، این سیر درونی و باطنی چیست که از آن مبادی و مقدّمات مقاصد الی الله شمرده شده است.
بعد فرمودند: أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب. در اینجا هم باز در باب أفعلالتّفضیل آورد و فرمود: کوشندهترین مردم، آن کسی که گناهان را رها کند.
من بارها در دعاها بیان کردم: خدایا! آنچه اولیاء خودت از دعاها بلد بودند و ما بلد نیستیم، تفضّلاً در حقّ همه ما مستجاب شده قرار بده. یکی از دعاهایی که اولیاء خدا در خلوت خودشان به خصوص در دل شب، دائم بیان میکردند و میکنند، این است: خدایا! نفرت از گناه را در وجود ما قرار بده.
گاهی بعضی از گناه، لذّت میبردند. برخی از شنیدن غیبت لذّت میبرند و میگویند: خوب، ادامهاش چه شد؟ چه گفتید؟ و ... . گاهی از نگاه بد کردن لذّت میبرد و ... .
اولیاء خدا، نه فقط آیتالله قاضی، بلکه من خودم ولیّ خدایی را دیدم که در مقابل حرام، ناخودآگاه چشمش بسته میشد. تعجّب کردم، دقّت کردم، دیدم همینطور است. وقتی میخواست در کوچهای بپیچد و زنی داشت وارد میشد، چشمش بسته میشد. امّا اگر میپیچید زن نبود، میدیدم که چشم بسته نمیشد. این مطلب را در مورد آیتالله قاضی هم گفتند. امّا نه فقط ایشان، این حال اولیاء خداست.
طوری است که چشم بدش میآید و متنفّر است که گناه ببیند. یعنی نه تنها لذّت نمیبرد که برخی از نگاه به نامحرم معالأسف لذّت میبرند، بلکه متنفّر است و حالش بد میشود.
عکس العمل آیتالله خوانساری در برابر شنیدن غیبت!
امام راحل به کسی بیهوده مطلبی را نسبت نمیدادند. امّا در مورد آیتالله العظمی سیّد احمد خوانساری فرمودند: ایشان، أتقیالأتقیاء بودند. سه شنبه شبها از قم با سختی میآمدم که چهارشنبهها در مسجد حاج سیّد عزیز الله که روز آخر درس خارجشان بود، شرکت کنم. لذا من درس و برنامههای خودم را تعطیل میکردم تا در آخرین روز درس ایشان که معمولاً رسم است آقایان مباحث اخلاق میگویند، حاضر شوم. آقا که میدانستند من مخصوص برای بحث اخلاق ایشان میآیم، به بنده محبّت ویژهای داشتند.
یک روز به مسجد آمدم، دیدم آیتالله مشفق به سمتم آمدند و گفتند: آقای قرهی نبودی، پریروز اتّفاقی افتاد که عجیب بود. من فکر کردم مکاشفهای، چیزی بوده، امّا ایشان فرمودند: درس تمام شد، یک نفر از بازاریها در صحن مسجد پیش آقا آمد. گفتم: آقا! فلانی ... . آقا فرمودند: اسم نبر، اگر میخواهی مطلبی بگویی، بگو. گفت: آقا! ولی فلانی ... . فرمودند: میگویم اسم نبر. برای سومین بار هم آن شخص اصرار داشت که اسم ببرد. تا آمد برای بار چهارم هم اسم ببرد، آقا - که چهارپاره استخوان بودند و انصافاً مرد عجیب بودند. سر قبرشان در قم بروید و حاجت بگیرید، حاجت میدهد - یکباره بر روی زمین نشستند و دو دستی بر سر خودشان زدند و گفتند: نمیدانم چه کردم که امروز باید غیبت بشنوم؟!!
آقایان علماء به آن فرد پرخاش کردند و گفتند: چرا آقا را اذیّت میکنی؟! لذا گوش ایشان از غیبت متنفّر بود، أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب. آن مرجع عظیمالشّأن با آن وقاری که دارد، یکباره وسط حیاط نشست و دو دستی بر سرش زد و گفت: نمیدانم چه کردم که امروز باید غیبت بشنوم. این حال اولیاء خدا و بندگان حقیقی خداست، آنها که میفهمند همه چیز باید بندگی باشد و چه لذّتی هم میبرند!
اگر لذّت ترک آقا جان! میشود من هم بندهی صالح خدا شوم، میشود گناه نکنم، میشود یک روزی بیاید که اصلاً متنفّر از گناه شوم و با اسم گناه، لرزه بر اندامم بیفتد. آقا جان عنایت کن.
لذّت بدانی (که آیتالله مولوی قندهاریمیفرمودند: آن موارد دیگر لذّت نیست و از روی جبر، آنها را لذّت گفتند)، دگر لذّت نفس لذّت نخوانی(یا ندانی)
دیگر نمیخواهد حرام را ببیند، بشنود، پایش به آنجا برود و ... . لذا اولیاء خدا فرمودند: تنزّل الملائکة و الروح در مباحث اخلاق هم هست، البته دور بنده را یک خط قرمز بکشید، امّا همین که قدم شما به سمت خدایی شدن رفت، این گوش میخواهد حرفهای الهی بشنود، ولو از نواری مانند من. این قلب دلش میخواهد چیزهای الهی بشنود. حالش میخواهد الهی شود و وضعش تغییر کند و خدایی شود. معلوم است که ملائکه عشق میورزند. لذا اینطور میشود: و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم.
سریعترین سفینه برای رسیدن به خدا
پس خصوصیّت خطورات ملکی و ربّانی این است که انسان، عبدالله به معنی حقیقی شود و سوار بر دنیا میشود و لذّتی میبرد و آن ما بینهما را ادراک میکند. همه هم به خاطر این ترک ذنوب و محرّمات است، همه هم به خاطر لیل و شبخیزی است.
امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «اِنَّ الوُصُولَ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتطاءِ اللَّیلِ»، إنّ تحقیقیّه است. به درستی که وصول به خدا (این که انسان وصل شود) یک سفر است. باید بروی، بروی، تا به خدا متّصل شوی. دیدی حاجیان سفر میکنند تا به دور بیت برسند. اینجا هم میگوید باید سفر کنی تا به خدا برسی. امّا در ادامه میفرماید: این به وجود نمیآید جز در عبادت شبانگاهی. این که انسان شب قیام کند و اهل عبادت باشد. همه خوابند، او بیدار. خلوت دلدادگان با خدا. عشقبازی در این سفر. آنوقت این راه بندگی را باز میکند. خصوصیّت شب این است که اگر انسان برای خدا قیام کرد، سفینهای اسرع است و سریع میرساند. چون آنجا دیگر انسان تنهاست و با خدای خودش عشقبازی میکند.
آمادگی برای سربازی حضرت صاحب
باید مصیبت امشب و فردا را تسلیت بگوییم. امّا فردا از غروب به بعد دیگر آغاز امامت و ولایت آقا جانمان، حضرت حجّت است. سعی و تلاش کنیم که هم سرباز آقا جان، امام زمان شویم.
بیان کردم که هر ساعت یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانیم، یادمان نرود. «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فیها طَویلاً». یک طوری تلفن همراهتان را تنظیم کنید که هر ساعت حداقل یک دعا بخوانید و بعد از مدّتی خود بدن تنظیم میشود و سر ساعت احساس میکند چیزی گم کرده است. شب که میخواهید بخوابید، برای آن ساعاتی که میخواهید بخوابید هم بخوانید.
یکی دیگر هم است است که آخر شب دو سه دقیقه با آقا جان امام زمان حرف بزنید.
برای مادرش نرجس خاتون فاتحه بخوان. کلید ورود به قلب آقا جان، حضرت حجّت، نرجس خاتون است. اگر بدانیم این بانوی مکرّمه چه میکند! زکیّه، تقیّه، نقیّه، راضیّه، مرضیّه ... .
یک فاتحه برای مادر آقا جان بخوان و بعد هم بگو: «السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان»، به تعبیر عامیانه وقتی وضو - که نور است - گرفتی و مسواک زدی و میخواهی بخوابی، یک جا خلوت کن و چند دقیقه با آقا جان حرف بزن. دانشجوی عزیز! در خوابکاه هستی، طلبهی عزیز در حجره هستی، در خانه هستی، دو سه دقیقه به آقا جان، امام زمان سلام بده و با ایشان حرف بزن.
در این شبها به ایشان تسلیت بده و بگو: اقا جان! قربانت بروم، سرت سلامت. شبهای ولادت به ایشان تبریک بگویید. بعد هم بگویید: آقا جان! میشود دست من را هم بگیری تا این دنیا و مافیهایش من را فریب ندهد.
والله خدا نمیخواهد فقط آیتالله بهجت، بهجت باشد، آن را به ما نمونه نشان میدهد تا بدانیم میشود. خدا دوست دارد همه، بنده و عبد صالح خدا شوند. اصلاً انبیاء برای همین آمدند، برای یک عدّه نیامدند، برای همه آمدند.
آقا جان! میشود من هم بندهی صالح خدا شوم، میشود گناه نکنم، میشود یک روزی بیاید که اصلاً متنفّر از گناه شوم و با اسم گناه، لرزه بر اندامم بیفتد. آقا جان عنایت کن. امشب به حقّ پدر گرامیتان امام حسن عسکری، آن آقایی که در حصر بود، به داد ما برس. آقا جان به حقّ مادرتان، نرجس خاتون ... .
من بعید میدانم یک فاتحه برای مادرشان بخوانید و ایشان را قسم دهید، امّا اشکتان جاری نشود و قلبتان نلرزد. امّا اگر نشد باز هم ایشان را به دو بانوی دیگر که خیلی دوستشان دارند، عمّه جانشان، حضرت زینب و مادرشان، حضرت زهرا قسم دهید. ....
انتهای خبر/110