بنده اصلاً مظلوم نیستم / فشار می آورند اما زورشان نمی رسد
تاریخ انتشارسه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۳
جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم اهلبیت (علیه السلام) روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
به گزارش "حافظ نیوز"،جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم اهلبیت (علیه السلام) روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. بخشی از روایت دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب بدین شرح است؛
بهش میآید چهار پنج ساله باشد؛ مدام تلاش میکند جلو برود و آخر سر هم میرود. آقا میگویند: «بذار جلوتر بیاد اگر میخواد...»
میرود و میایستد جلوی آقا؛ حرفهایش نامفهوم است. اطرافیانش میگویند میخواهد سلام نظامی بدهد.
« ماشاءالله! داری چی کار میکنی؟ میخوای احترام بگذاری؟»
آقا این را میگویند و میخندند و بعد اسم کودک را میپرسند.کودک بهدرستی نمیتواند تلفّظ کند. محمدرضا؟! مادرش سریع میگوید: معینرضا.
معینرضا با جنبوجوش و شیطنتهایش و لباس و سلام نظامیاش به آقا، میشود مطلع این دیدار؛ قبل از این کارِ معینرضا هر کسی مشغول خودش بود. از گوشه و کنار صدای گریه میآمد؛ شاید از سر دلتنگی خانواده برای شهیدشان. بعد که آقا آمدند و گفتند خانمها جلوتر بیایند. بعدش هم که معینرضا و سلامش، اشکها و لبخندها را مخلوط کرد.
آقا روی درجههای نظامی معینرضا میزنند: «ماشاءالله! چه افسری! انشاءالله از افسرهای آینده اسلام بشی!»و رو به جمع میگویند: «خیلی خوش آمدید برادران و خواهران خانواده عزیز شهید حرم؛ کسانی که داوطلبانه به این میدان میروند، دو سه خصوصیّت در اینها هست که ممتاز است. یکی این است که اینها غیرت و تعصب دفاع از حریم اهلبیت (علیه السلام) را دارند.»
«اذیّتش نکن؛ بذار راحت باشه.»
آقا این را خطاب به محافظی میگویند که سعی دارد معینرضا را از نزدیک آقا دور کند و ادامه میدهد:
« اینهایی که میروند، یکی از احساسات و روحیهشان همین است که میخواهند از حریم اهلبیت (علیه السلام) دفاع کنند. پدرها و مادرهایشان هم همینطور. در اظهاراتی که یکی از مادران شهدا خطاب به حضرت زینب (سلام الله) داشت این بود که: "من محمدحسین خودم را دادم به شما!" این خیلی باارزش است؛ آن غیرتی که نسبت به اهلبیت (علیه السلام) که در هر مؤمنی باید وجود داشته باشد.
افتخار جمهوری اسلامی، امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسرآنها نیرو داریم؛نیروهای حزبالله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمَل. اینکه اینها اینقدر ناراضی هستند و می گویند جمهوری اسلامی چرا دخالت می کند، به این خاطر است؛ ما امروز آنجا بالاسر اینها نیرو داریم. این خیلی افتخار بزرگی برای اسلام و جمهوری اسلامی است. جوانهایی که رفتند به سوریه و عراق و عمدتاً به سوریه، این بصیرت را داشتند. یک عدهای امروز اینجا نشستهاند در خانه و نمی فهمند که قضیه چیست.
الان هم [جوانها] به من نامه می نویسند، البته من جواب نمی دهم به این نامهها. مرتّب جوانها از اطراف کشور نامه [می نویسند]، التماس [می کنند]، خیال می کنند که من باید اجازه بدهم یا من باید دخالت بکنم؛ که آقا اجازه بدهید ما برویم سوریه برای جهاد. این شوقِ شهادت است و خیلی مهم است.
آقا دوباره خطاب به محافظان میگویند: «کار نداشته باش به بچه؛ بذار راحت باشه!» جملهای که هر چند دقیقه یکبار خطاب به محافظان و بستگان کودکان گفته میشود.
نوبت میرسد به همسر شهید؛ آقا از روی برگه میخواند:
- «خانم منیره فخیمی، همسر گرامی شهید مجید مختاربند؛ حال شما خوبه؟»
- توفیقی بود حاج آقا که خدمتتون رسیدیم.
- «توفیق ما بود که خدمت شما رسیدیم».
-شما بزرگوارید. ما به فکر مظلومیت شما هستیم. متأسفانه برخی خواص متوجّه وظیفهشان نیستند و این شما را زجر میدهد. شما تحت فشار هستید.
آقا با خنده جواب میدهد:
- «حالا خواص را خدا انشاءالله هدایت کند امّا برای مظلومیت من اصلاً غصّه نخورید؛ بنده اصلاً مظلوم نیستم. فشار [هم] که همیشه تحت فشاریم امّا الحمدلله زورشان به ما نمیرسد».
جمع میخندند.