به گزارش حافظ نیوز،محمدجواد اخوان در جوان نوشت:رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانشآموزان و دانشجويان در سالروز تسخير لانه جاسوسي امريکا با تبيين دو گزارهاي که دستگاه عمليات رواني دشمن توليد و القا ميكند، نسبت به تأثيرپذيري از القائات دشمن در داخل هشدار دادند. مطالعه و مداقه در اين گزارهها بهخوبي خط تبليغاتي «بزک کردن امريکا» توسط شبکه همکار داخلي غرب را نمايان ميسازد. جالب اينجاست که اندکي تأمل در اين باب بهروشني، غيرمنطقي بودن اين گزارهها را آشکار ميسازد، اما معالأسف اين ادعاها توسط شبهروشنفکران با رنگ و لعاب فريبنده «عقلانيت» و «خردگرايي» بستهبندي و ارائه ميگردد. در ادامه به بررسي هر يک از اين دو گزاره فريبنده خواهيم پرداخت.
«غيرمنطقي بودن ايستادگي در برابر امريکا» نخستين گزارهاي است که عمدتاً توسط انقلابيون سابق و پشيمانان امروز ترويج ميگردد و در واقع ترجماني است از خطوط جنگ رواني نظام سلطه در داخل. مجموع تاکتيکها و تکنيکهاي عمليات رسانهاي و رواني دشمن به دنبال القاي اين مفهوم است که ايستادگي در برابر دشمن بيفايده است و دير يا زود بايد تسليم شد.
بازتاب اين خطوط القايي در ادبيات جريان شبهروشنفکري تحت عنوان «عقلانيت» مشاهده ميشود. عقلانيتي که پشتيبان اين ادعاست، عقلانيت ابزاري و منقطع از وحي است که صرفاً محاسبات مادي را مبنا قرار ميدهد. مدعيان اين گزاره با مقايسه ميان نسبت قدرت ظاهري سلطهگران بينالمللي و جمهوري اسلامي ايران، هرگونه ايستادگي در برابر زورمداران و زيادهخواهيهاي آنان را بيفايده ميدانند. البته تجربهاي که ملت ايران در اختيار دارد، نتيجهاي بهجز ادعاي بالا را ثابت ميکند. اگر صرفاً نسبت قدرت مادي و ظاهري تعيينکننده بود، انقلاب اسلامي بايد يا در نطفه خفه ميشد يا در همان سالهاي بحراني ابتدايي خاموش ميشد. پس دليل موفقيت اين چهار دهه ايستادگي چيست؟
بهنظر ميرسد بطلان ادعاي غربگرايان داخلي در دو خطاي محاسباتي بزرگ است؛ اول آنکه محاسبات خود را روي بنيانهاي مادي صرف بنا کردهاند و هيچگونه امداد الهي و سنتهاي نظام خلقت را فهم نميکنند.
اينان از اين مهم غافلند که اگر سنتهاي الهي در جهان آفرينش وجود نداشت، تاکنون اثري از توحيد برجا نميماند و شياطين و مستکبران بشريت را به طورکلي به انحطاط کشانده بودند. نکته دوم آنکه حتي اگر محاسبات صرفاً مادي را در نظر بگيريم، ميزان قدرمطلق نسبت قدرت ميان دو طرف مخاصمه تعيينکننده نهايي نيست و مهمتر از آن روند تغييرات نسبت ميان قدرت دو طرف است. بهبيانديگر اگر يک سوي معادله، شتاب صعودي داشته و طرف ديگر نزول مداوم، قدرمطلق اين نسبت قدرت هر لحظه در حال تغيير است. بنابراين فراز و فرود قدرت دو طرف نيز در شرايط نهايي مؤثر است. امروز جمهوري اسلامي ايران در شرايطي به مراتب مقتدرتر از سالهاي نخست انقلاب اسلامي است و در سوي ديگر به اذعان رجال سياسي شناخته شده امريکا، نظام مستقر در واشنگتن در حال افول شتابنده است.
بنابراين ايستادگي در مقابل نظام سلطه نهتنها مثمرثمر است، بلکه در شتاب افول ساختار استکباري نيز مؤثر است. گزاره دوم القايي که خطرناکتر از گزاره قبلي است «منوط کردن حل مشکلات کشور به سازش با امريکا» است. اگر گزاره پيشين بيشتر توسط مرعوبان غرب ترويج ميشد، گزاره دوم را «شيفتگان غرب» تبليغ ميکنند. کساني که به سطحي از شيفتگي و شيدايي در مقابل سلطهگران رسيدهاند که عقلانيت مغلوبه شده و معمولاً نقاط منفي آشکار غرب را نيز ناديده ميانگارند. اينان تصور ميکنند سران کاخ سفيد نيت خيرخواهانه در قبال ملل ديگر دارند و تعامل مثبت با آنها، کشور را از مواهب اين نيت خيرخواهانه(!) بهرهمند ميسازد. اما مشکلي در اينجا وجود دارد و آن اين است که هيچ نشانهاي که مؤيد اين گزاره باشد در ذخيره تجارب ملت ايران يافت نميشود. به عبارت ديگر با آنکه چندين بار الگوي پيشنهادي «اعتماد به امريکا» به توصيه اين طيف به بوته آزمون گذارده شده، اما در هيچ زماني موفقيتآميز نبوده است. اينکه چرا با اين همه آزمون و خطا، بازهم از اين طيف شاهد پيشنهاد اين الگو هستيم را بايد در همان دليل پيشگفته - يعني «شيفتگي عقلانيت گريز در برابر غرب»- جستوجو کرد. در واقع گزاره دوم نه ناشي از خطاي محاسباتي، بلکه ناشي از محاسبات غيرعقلايي محض است.
اما پرسش مهم در اين باب، آن است که چگونه ميتوان از آسيبهاي طرح مجدد اين گزاره و آزمون بيفايده، اما پرتکرار آن مصون ماند. بهبيانديگر، همه فهميدهايم که اگر دهها بار ديگر نيز امريکا خلف وعده کند، شيفتگان امريکا به غير از خوبي او نميبينند! پس اينجا تکليف منافع ملي و فرصتهاي راهبردي کشور که به جهت اين آزمونهاي مکرر اتلاف ميگردد، چه خواهد بود؟ پاسخ آن است که تنها راه عبور از اين راه پرهزينه و کمفايده، ايجاد نهضت عمومي و ملت «ايستادن روي پاي خود» در همه حوزههاي پيشرفت کشور است. بناي اين نهضت بر آن است که هيچکس در بيرون اين مرزها براي ملت ايران دلسوزي نميکند و براي رشد و پيشرفت و حل مشکلات به دنبال راهحل بومي و توان داخلي باشيم. ترجمان اين نهضت در حوزه اقتصادي، راهبردي «اقتصاد مقاومتي» است که هرچند لقلقه زبان برخي مديران اجرايي است، اما در ميدان عمل همچنان مظلوم واقع شده است. به نظر ميرسد لازمه مقاومسازي اقتصاد به معناي واقعي کلمه نيز، حضور جبهه مؤمن انقلابي در اين آوردگاه حساس و سرنوشتساز است.