بالارفتن سن ازدواج در ایران یک اتفاق ظاهراً کوچک با آسیبها و تبعاتی بسیار بزرگ است؛ اتفاقی که در سطح خانوادهها رخ میدهد اما تبعاتش به شکل بسیار گسترده در سطح جامعه دیده میشود.
به گزارش حافظ نیوز،از دور نشستیم میگوییم لنگش کنید! خبر از اوضاع و احوالشان نداریم. فقط با هر بار دیدنشان در جمع، دانشگاه، میهمانی و سرکار اولین سؤالی که میپرسیم این است: «چرا ازدواج نمیکنی؟». بهجای اینکه فقط آمار بالارفتن سن ازدواج را مرور کنیم، به هر جوانی میرسیم سؤال بپرسیم، پشت میز کارشناسی بنشینیم و نظر بدهیم، بهتر است اول از خودشان بپرسیم چرا ازدواج نمیکنند. بدون شک پاسخهایشان خیلی چیزها را برای ما و مسئولان روشن خواهد کرد.
دلایل و بهانههای ازدواج نکردن
«همه چیز خوب است اما خب مسئولیتش سنگین است.» این را حمید کولایی فروشنده و صاحب مغازه لباس زنانه بازار میگوید. کولایی که به قول خودش برای خانوادهاش هیچ بهانهای ندارد برای عذر دیر ازدواج کردنش میگوید: حالا من یک نفر از بین همه جوانهای فامیل و دوستان عاقل بودم. هم درس خواندم، هم کار دارم، پس نگرانی از جهت پول، مراسم عروسی و خانه ندارم اما مشکل من چیز دیگری است. در اوضاع و احوالی که همه دوست دارند بعد از یک مدت طولانی درس خواندن بروند سر یک کار درست و درمان تا پولی جمع کنند و بعدش استراحت کنند، من چند سال فشرده شب و روز هم درس خواندم و هم کار کردم. حالا بعد از این همه تلاش بروم ازدواج کنم؟ (لبخندی میزند) حداقل بگذارید چند صباح آب خوش از گلویم پایین برود، بعد فرصت برای زن گرفتن زیاد است!
سعید مسلمی دوست حمید کولایی وقتی حرفهای رفیقش را میشنود وسط حرفش میپرد: «حالا یکی مثل حمید بین ما هم کار داره هم درس خونده هم وضع خانوادهاش خوبه، بقیه که اینطور نیستند، مثلاً ما یک دوست داریم (به حمید اشاره میکند انگار او میشناسدش) امید رو میگم. رفت خواستگاری، وضعشم بد نبود، خدا رو شکر اما توی همین روزهای بله گرفتن یه نامرد یک میلیارد پولش رو به بهانه واردات برداشت رفت. خانواده دختر هم که فهمیدن امید اینطور ضرر کرده زدن زیر همه چیز. حالا امید نه پولی براش مونده نه روحیهای که ادامه بده. اصلاً چرا راه دور میرین، خود من کار دارم، یعنی مغازه ندارم اما خب درآمد دارم ولی تحصیلات ندارم، هرجا میرم خواستگاری انگار چون لیسانس ندارم جانی یا قاتلم. بد نگاهم میکنن. آخرهم با کلی توهین میگن نه دختر ما فوقلیسانس داره و لیسانس داره، شوهرش نباید مدرکش دیپلم باشه. یکی نیست بگه اگر کسی درس میخونه بهخاطر خودشه نباید که به دیگران اجبار کنه.» بدون بحث ازدواج و دلایل و بهانههای ازدواج نکردن به اینجا ختم نمیشود چون از نظر جوانهای مجرد هزاران بهانه برای دوری از ازدواج وجود دارد اما باید از منظر یک جامعهشناس دید که در پشت همه این دلایل چند دلیل واقعی وجود دارد و چیست. نظرات دکتر حمید چشمآذر روانشناس و مشاور خانواده را در این باره میخوانید.
آسیبهای تأخیر در ازدواج را جدی بگیریم
بالارفتن سن ازدواج در ایران یک اتفاق ظاهراً کوچک با آسیبها و تبعاتی بسیار بزرگ است؛ اتفاقی که در سطح خانوادهها رخ میدهد اما تبعاتش به شکل بسیار گسترده در سطح جامعه دیده میشود. دیر ازدواج کردن تشکیل خانواده را به تأخیر میاندازد و همین تأخیر باعث دیرفرزنددار شدن، بالارفتن توقعات و در اغلب موارد به طلاقهای زودهنگام یا طلاقهای سرد منجر میشود. دیر ازدواج کردن عادت بدی است که متأسفانه به هزار و یک دلیل منطقی و غیرمنطقی در بین جوانان رایج شده است و باید هرچه زودتر فکری برای آن کرد. تأخیر بیش از حد در امر ازدواج کار را به جایی کشانده که جوانهای مجرد توقعات بسیار بالا و غیرمنطقی از شریک زندگیشان دارند و در مقابل وقتی هم ازدواج میکنند چون دید مناسبی نسبت به واقعیت زندگی مشترک ندارند در مواجهه با هر مشکلی ساز جدایی میزنند. دیر ازدواج کردن جوانها یک مشکل دو سویه است. از یک طرف جوانها دلایلی برای دیر ازدواج کردن دارند و از طرف دیگر این جامعه، دولت و مسئولان هستند که باید نقش حلکننده مشکلات و رفعکننده نیازهای ازدواج را ایفا کنند اما متأسفانه خانوادهها، جامعه و دولت در مقابل نگرانیهای طبیعی و دلایل جوانان در این مورد تلاش نمیکنند. اگر دو نقش محوری ازدواج را دختر و پسر ببینیم من به عنوان یک کارشناس مسائل خانواده معتقدم اولین و مهمترین عامل، تربیت غلط فرزندان در خانواده است که باعث شده در سن جوانی چیزی از مسئولیتپذیری در مورد ازدواج نداشته باشند.
نسل مسئولیتپذیر تربیت نکردهایم
ما در مورد تربیت دو ضلع زندگی مشترک دختر و پسر خطای بسیاری داریم. خانوادههای ما امروز نقطهای شده است برای پرورش یک نسل بیمسئولیت چون به عینه میبینیم که در خانوادهها نمیتوانیم پسری تربیت کنیم که نسبت به انجام وظایف شخصیاش در هر سنی متعهد باشد، پس در نهایت نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که این پسر در زمان بلوغ جنسی از بلوغ فکری مناسب در قبال همسر و از بلوغ اقتصادی کافی در مورد کار و درآمدزایی برخوردار باشد. حالا تصور کنید ما از چنین پسری چطور میتوانیم توقع داشته باشیم نقش همسری و پدری را با تمام مسئولیتهایش به خوبی انجام دهد؟ البته در مورد تربیت دختران هم خطاهای بسیاری داریم.
شما اگر یک نگاه به نسل دختران گذشته بیندازید با قابلیتهایی که داشتند و در مقابل یک نگاهی هم به یک دختر امروزی بیندازید میتوانید عمق فاجعه تربیتی را درک کنید. حجم زیادی از دختران که امروز از بستر خانوادهها وارد جامعه میشوند تنها دغدغهشان مد فصل، لاک روز، مانتوی فلان مدل و رفتن به کجا و... است. در جامعه سنتی ایران مادر وظیفه داشت در سن نوجوانی مراحل خانهداری و همسرداری را به شکل کاملاً مستقیم و سازنده به دختر آموزش دهد. دختران تا همین چندسال قبل به شکل مستقیم حتی مهارتهای صحبت کردن با همسر، خانواده و حل مشکلات زندگی مشترک را یاد میگرفتند اما امروز وقتی میبینیم که یک دختر بیستوچند ساله تمام فکر و ذهنش این است که طراحی ناخن یا لباس میهمانی آخر هفتهاش چطور باشد، نمیتواند مهارتهای زندگی مشترک و ارتباط با همسرش را یاد بگیرد چه برسد به حل مشکلات.
این دختر که همه فکرش این بوده چه بپوشد، چه بخرد و تنها دغدغه تا حدودی جدیاش درس خواندن بوده چطور میخواهد از فردا وارد خانهای شود که خانم آن است و در قبال تکتک وظایفش مسئولیت دارد؟ نمیتواند و چون مسئولیتها خارج از حد توان و آموزشش بوده پس ساز جدایی میزند؟ چطور آن پسر که هیچ مسئولیتی در قبال تأمین هزینههای خانواده نداشته میخواهد مسئولیت درآمدزایی را درک کند؟ نمیتواند، پس نتیجه این میشود که دختر و پسر ما بدون اینکه درک واقعی و حقیقی از شرایط و مسئولیتهای زندگی داشته باشند، صرفاً بر اساس علاقه و عشقهای هورمونی ازدواج میکنند. هورمون هم که ثبات ندارد و پس از مدتی، واقعیت زندگی مشترک برای هر دو نفر مشخص میشود و تازه اینجاست که میفهمند آدم زندگی مشترک نیستند.
استقلالی که ازدواج را حذف کرد
من معتقدم یک تغییر رفتار تربیتی دیگر به بالارفتن سن ازدواج در بین دختران دامن زد و آن هم افزایش تحصیلات دانشگاهی و به دنبال آن بالارفتن استقلال اقتصادی زنان بود. متأسفانه هر رفتار و هر وسیلهای در کشور ما بدون فرهنگسازی اجرا میشود. زنان و دختران امروز جامعه ایران حق دارند که توقع داشته باشند در قبال هفت سال تحصیلات دانشگاهی تخصصی در جایی مشغول به کار شوند و از تخصصشان استفاده کنند. آنها حق دارند در قبال کاری که انجام میدهند حقوق بگیرند و رفاه اقتصادی داشته باشند، اما نباید این ذهنیت را داشته باشند که ازدواج کردن صرفاً برای رفع نیازهای اقتصادی زیرسایه یک مرد است. طبیعی است وقتی ذهنیت دختر از ازدواج کردن رفع نیازهایی باشد که خودش توان حل آنها را دارد، پس وقتی در اوج بینیازی است ازدواج نمیکند.
مجردهایی در آرزوی قهرمان شدن!
ناگفته نماند در روند اشتغال بیشتر زنان رفتهرفته بعضی از خانوادهها مسیر تعادل در اختیارات و اداره کردن خانه را کنار گذاشتهاند و در مقابل، زنسالاری را در پیش گرفتهاند. در طرف مقابل هم بودند خانوادههایی که مردها برای ابراز وجود بیشتر حد تعادل را به نفع مردسالاری نادیده گرفتند. در نظر بگیرید مراوده و رفت و آمد با چنین خانوادههایی ممکن است ترس از زندگی مشترک را در دل هر جوانی بیندازد.
آفت دوستی و تنوعطلبی
همه این دلایل را کنار هم بگذارید. وقتی میرسیم به بالارفتن سن ازدواج و دیر ازدواج کردن جوانها اما این دلایل تنها زمینهای است برای ایجاد مشکلات و معضلات بعدی در جامعه. بگذارید توضیح بدهم. مگر میشود جوانی در اوج روزهای نیاز عاطفی و بلوغ جنسی از ازدواج دوری کند و در مقابل سالم بماند؟ امکان ندارد.
هجمه بلوغ جنسی و نیاز باعث میشود پسر و دختر به سمت هم گرایش پیدا کنند، پس با هم ارتباطی خارج از عرف و چارچوب تشکیل خانواده میگیرند که به آن دوستی میگوییم. دوستیها اغلب عمر زیادی نمیکنند و بعد از یکی دوسال از هم پاشیده میشوند و هر یک از طرفین دوستی سراغ یک رابطه دیگر میرود. دوستی بعدی هم بعد از چندسال به جدایی ختم میشود. ادامه این روند باعث میشود تنوعطلبی در بین جوانان شایع شود. دختر و پسری که روابط متعدد دوستی با مدت کوتاه را تجربه کردهاند کمتر میتوانند بپذیرند که یک عمر، با یک فرد زندگی کنند، پس به همین راحتی میتوان گفت که تنوعطلبی یکی از مهمترین دلایل بالارفتن سن ازدواج در بین جوانان است. پسر و دختر جوانی که تعدد دوستی را تجربه کردهاند حتی بعد از ازدواج هم نمیتوانند مدت طولانی با یک نفر کنار بیایند چون عادت کردهاند یکی را حذف و دیگری را جایگزین کنند، پس در زندگیشان دچار دلزدگی از همسر میشوند و بیشتر احتمال جدایی وجود دارد.
ترس از تجربههای تلخ
من یک دلیل دیگر را هم در بالارفتن سن ازدواج مهم میدانم و آن هم ترس پیش از وقوع مسئله است، مثلاً یک جوانی که در زندگی مشترک مشکل دارد یا جوانی که در مراحل جدایی از همسرش است یا جوان دیگری که به خاطر مهریه به زندان افتاده در جمع از اتفاقهایی سخن بگوید که ترسآور است. یک نفر از این جوانها میتواند حداقل یک جمع 10 نفره را به طور مستقیم و جمع چند ده نفره را به طور غیرمستقیم از ازدواج بترساند. حرف جوان شکستخورده یا آسیبدیده در امر ازدواج با توجه به شناختی که از فضای فعال جامعه و دیدگاه جوانان از ازدواج دارم، بیش از صحبتهای تمجیدکننده جوان دیگر از ازدواج مورد توجه قرار میگیرد، این حرفها زبان به زبان میچرخد و چند ده نفر ازدواج ترسیده برجای میگذارد. وقتی جوانان میبینند که صمیمیترین دوستشان که بعد از چندسال دوستی و علاقه ازدواج کرده بود تصمیم به جدایی از همسرش گرفته و در گیر و دار دادگاه رفتن، حرف و حدیث شنیدن، پرداخت جرائم و مهریه و نفقه با مشکلات زیادی مواجه شده است، آنها هم از ازدواج میترسند. صادقانه باید بگویم که این روزها ترس از طلاق و شکست در زندگی آینده یکی از مهمترین دلایل دوری کردن جوانان از ازدواج است.
قهرمانان مجرد سینمایی!
از نقشپذیری و الگوبرداری جوانها نباید به عنوان عامل بعدی غافل شویم. همه ما مطمئن هستیم که جوانهای امروز از فضای مجازی و دنیای هنرمندان، ورزشکاران و شخصیتهای معروف به شدت الگو میگیرند. وسیله انتقال و معرفی این شخصیتها رسانههاست. وقتی از بین تمام برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای شخصیتهای مهم فیلمهای محبوب یا مجرد هستند یا جدا شدهاند، وقتی بیشترین داستان فیلمهای غربی و ماهوارهها خانوادههای ازهم پاشیده، زنان و مردان خیانتکار و بچههای بیسرپرست است، ترس از ازدواج در بین جوانهایی که به فیلمهای غربی علاقهمند هستند دور از انتظار نیست. وقتی جوان امروز به عنوان مخاطب اصلی فیلمهای پرفروش هالیوودی میبیند شخصیت اول یا موفق فیلم کسی است که مجردی زندگی میکند خودبهخود این ذهنیت در وجودش شکل میگیرد که ازدواج کردن مقوله دست و پاگیری است. از سویی ما این الگوپذیری را در میان دخترها هم داریم، وقتی دختر جوان ایرانی در یک مقایسه غیرمنطقی میان خودش و بازیگر امریکایی به این نتیجه میرسد که ازدواج دست و پای او را به اصطلاح میبندد و مسئولیتها آزادی عملش را میگیرد، پس تجرد را انتخاب میکند.
و چندین دلیل دیگر...
در میان عوامل ایجادکننده بالا رفتن سن ازدواج نمیتوان از مشکلات مسکن، تهیه وسایل زندگی، مهریه سنگین، فقر خانوادگی، اقتصادی، بیکاری و رفاهزدگی غافل شد. شما خودتان را یک لحظه جای جوان نابلد امروزی بگذارید که چشم باز میکند میبیند باید زیر بار مسئولیت مهریه سنگین، تعهدات هزینهای بالا، مشکلات کار و عدمتناسب میان دخل و خرج خانواده برود، از طرف دیگر همسری اختیار کرده که قدرت پسانداز و اداره زندگی ندارد، قطعاً طبیعی است که نگران باشد. اگر تا پیش از این پدر و مادرها هم جزو نیروهای محرک جوان برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک بودند با افزایش هزینههای زندگی و فقر مالی خانوادهها دیگر بزرگترها هم از ازدواج و تعهدات مالی خانوادههای جدید هراس دارند.