فرق بادیگارد و محافظ در همین است. برای بادیگارد، ارزشهای خاص و افراد خاصی که حامل این ارزشها هستند، معیار کار نیست بلکه به عنوان یک حرفه به آن نگاه میکند.
تحلیل فیلم بادیگارد
حافظ نیوز/سرویس فرهنگی حاج حیدر ذبیحی در بادیگارد دست کم از یک جهت با حاج کاظم در آژانس شیشهای مشترک است. مسئله حاج کاظم آژانس این بود که به غیر از همسرش فاطمه، تقریبا هیچ کس با کنش او موافق نبود. آدمهای درون آژانس، از روشنفکر تا بازاری تا پیرمرد عارف مسلک تا دانشجو تا احمد همرزم سابق تا سلحشور به عنوان نیروی امنیتی تا پسر بزرگش سلمان، عمل او را درک نمیکردند و این درک نشدن، او را تنها کرده بود. در بادیگارد هم افشار؛ مسئول ارشد و مستقیم ذبیحی، نیروی امنیتی روی ویلچر، دخترش و بعد دامادش و مهندس زرین دانشمند هستهای نیز حاج حیدر را و کنش حاج حیدر را باز به جز همسرش، درک نمیکنند و نتیجه این درک ناشدن باز تنهایی حاج حیدر است. این شباهت ظاهری دو اقدام باعث شده بود که این دو عمل مثل هم معنا و فهمیده بشود. درحالیکه معنای گروگانگیری حاج کاظم با همه گروگانگیریهای متعارف و معنای کار حفاظتی حاج حیدر با همه کارهایی که بادیگاردهای حرفهای در دنیا انجام میدهند، تفاوت داشت.
به یک تعبیر حرف اصلی حاتمیکیا در آژانس و در بادیگارد با مخاطبش این است که نکند معنای کار حاج کاظمها و حاج حیدرها را با اقدامهای مشابه یکسان بگیرید. اینها از اساس با هم فرق دارند. و هنر حاتمیکیا این است که به مخاطبش که غالبا در همان فضای پوزیتیویستی است، تفهیم کند که ظاهر عمل را ملاک قرار ندهد و به معنای کنشها توجه کند و در این راه موفق است. چون مخاطب، خشونت حاج کاظم را خشونت متعارف نمیفهمد و عمل او را نه تنها مقابله با مردم نمی داند و تقبیح نمیکند بلکه حاج کاظم به مثابه یک قهرمان است که مخاطب آرزو میکند کاش بتواند در شرایط حاج کاظم، حاج کاظموار عمل کند. مخاطب همین احساس را از عمل حاج حیدر در بادیگارد دارد و کار او را با کار حرفهای یک بادیگار یکسان نمیداند.
در سکانس تونل یعنی سکانس پایانی فیلم که باشکوهترین و مؤثرترین سکانس فیلم است، حاج کاظم و همسرش هر دو خود را قربانی حفظ جان مهندس زرین؛ دانشمند هستهای میکنند در شرایطی که حاج کاظم از کار تعلیق شده است و به طور رسمی مأموریت اداری و وظیفهای بر دوش او نیست و از او مهمتر، بر دوش همسرش نیست.اینجاست که مرزها شفاف میشود و مخاطب میفهمد که «محافظ»، بادیگارد نیست. چون بادیگارد یک مزدور است که بر اساس یک مأموریت اداری یا گرفتن پول، تلاش میکند جان افراد را از خطر حفظ کند و این تعریف بر کار حاج حیدر ذبیحی در تونل تطبیق نمیکند. حاتمیکیا به نوعی خودش احساس تنهایی حاج کاظم و حاج حیدر را در عرصه سینما دارد. حاج حیدر بادیگارد، انگار خود واقعی حاتمیکیاست. او احساس میکند مثل حاج حیدر، خصوصا در بین دو گروه «پوزیسون» و «اپوزسیون» انقلاب اسلامی، خوب فهمیده نمیشود.
دفاع و اعتراض او در چارچوب کلیشههای موافقت و مخالفت پوزیسیونها و اپوزیسیونها تعریف میشود و گاهی این طرفیها برای او هورا میکشند و آن طرفیها بر او شکوه میکنند و گاهی این طرفیها شکوه میکنند و آن طرفیها هورا میکشند. درحالیکه او احساس میکند دو طرف دچار بدفهمی از اویند و یا عامدانه او را میخواهند مصادره به مطلوب کنند. دفاع و اعتراض او از یکجا و از ارزشها و آرمانهایش بر میخیزد و بنابراین یک معنا دارد. اگرچه شکل ظهور متفاوتی دارند.
اپوزسیون، حاتمیکیا و مثل حاتمیکیا را به سبب دفاع از یک سری ارزشها و آرمانهای انقلاب، به پیچ و مهره ماشین قدرت فکری و سیاسی جمهوری اسلامی متهم میکنند. در دیالوگ بین مهندس زرین و همسرش همین بحث است. حاتمیکیا از زبان مهندس زرین به این مخالفتها پاسخ میدهد که طرح نزاعی که میکنید، اساسا غلط است. نزاع بر سر پیچ و مهره بودن یا نبودن نیست. چون از آن گریزی نیست. امکان فارغ شدن از این مسئله وجود ندارد و آنهایی که از ایران رفتند، تبدیل به پیچ و مهرههای یک ماشین فکری و سیاسی دیگر شدند. بنابراین انتخابی که تا حدودی ما داریم، اولا انتخاب پیچ و مهره شدن یا نشدن نیست. یعنی امکان زندگی در موضع بیطرفی وجود ندارد. همواره ما در ارتباط با مسائل در موضعی هستیم که این موضع به هر اندازه کوچک و ضعیف، باز در حال پیش بردن چرخدندههای یک ماشین فکری و سیاسی است. مسئله بیطرفی از پیشرفرضهای دیگر پارادایم پوزیتیویستی است و مورد نقد عموم پارادایمهای گوناگون غیرپوزیتیویستی از هرمونتیک تا انتقادی تا پست مدرن و... است. دکتر شریعتی اعلام بیطرفی علم در قرن بیستم را بزرگترین فاجعه قرن بیستم میدانست و بیطرفی را ابزار استفاده از دانشمندان و متفکران برای پیشبرد ماشین بیرحم سرمایهداری و استعمار تلقی میکرد. بنابراین انتخاب ما این است که پیچ و مهرههای چه ماشین فکری و سیاسی و با چه معیاری بشویم.
فرق بادیگارد و محافظ در همین است. برای بادیگارد، ارزشهای خاص و افراد خاصی که حامل این ارزشها هستند، معیار کار نیست بلکه به عنوان یک حرفه به آن نگاه میکند که در ازای درآمد اقتصادی، جان خود را معامله میکند و برای او دکتر صولتی و مهندس زرین و افراد بهتر یا بدتر از اینها فرق ندارد. اما محافظ با معیار ارزشهایش این کار را میکند و اینکه از جان چه کسی مراقبت کند، برایش فرق میکند. با اینکه صولتی به عنوان معاون رئیسجمهور و مشاورش از کار او راضیاند و خواهان به خدمت گرفتن او هستند، از آنها جدا میشود و در حالی که مهندس زرین او را پس میزند و تحقیرش میکند اما خود را موظف به حفظ جان او میداند ولو اینکه از کار تعلیق و برکنار شده باشد. بنابراین ترفیع و تنزل درجه و مراسم بزرگداشت با حضور رئیسجمهور و تعلیق از کار برای انجام کاری که برای خود تعریف کرده است، بلا موضوع است.
حاتمیکیا در چهره حاج حیدر همین موضع را دارد که من «محافظ» انقلابم و نه «بادیگارد» آن. من بر اساس ارزشها و آرمانهایم، پیچ و مهره انقلاب در سینما هستم. این را من انتخاب کردهام البته پیچ و مهرهای که بر خلاف بادیگاردهای سینما، در کنار دفاع، زبان اعتراض هم دارم و در برابر آنچه کج روی و انحراف از آرمانها میدانم، سکوت نمیکنم و مثل حاج حیدر هزینههایش را میدهم (بادیگارد در جشنواره فیلم فجر امسال تقریبا در همه بخشها از بازیگری تا فیلمبرداری تا جلوههای ویژه و... نامزد سیمرغ بود اما در بخشهایی که مستقیما به حاتمیکیا بر میگشت، یعنی بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم، حتی نامزد دریافت سیمرغ هم نشد. درست در جشنوارهای که به نام پیروزی انقلاب اسلامی برگزار میشود و دو سال قبل درباره «چ» نیز همین اتفاق افتاد). بنابراین برای محافظ انقلاب در سینما نه سیمرغ دادنها و نه دادنها، او را از کاری که به عهده خود میداند، باز نخواهد داشت.