ناگفتههای تسخیر لانه جاسوسی در گفتگو با دکتر سید هاشم پوریزدانپرست:
نگران بودیم امام این کار را تایید نکنند/ بسیاری از گروههای مخالف و معاند نظام، آن روزها از تسخیر لانه جاسوسی حمایت میکردند/ دولت موقت میگفت «با چه جرأتی پایتان را در کفش آمریکا کردید؟»
تاریخ انتشاردوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۵۳
محمد هاشم پوریزدانپرست، از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) در تسخیر لانه جاسوسی در گفتگوی تفصیلی با «حافظ نیوز» به تشریح تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پرداخت
سید هاشم پوریزدانپرست
"حافظ نیوز"/اشاره:در آستانه سالروز سیزده آبان، تسخیر لانه جاسوسی به سراغ یکی از دانشجویان پیرو خط امام رفتیم. دکتر سید هاشم پوریزدانپرست استاد دانشگاه شیراز از جمله دانشجویان پیرو خط امام بود که در سیزده آبان سال پنجاه و هشت از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت و در تسخیر این سفارتخانه نقش مهمی داشت. حال پس از گذشت سالها، پوریزدانپرست بر خلاف بسیاری دیگر از همقطارانش همچنان بر سر آرمانهایش مانده است و از لحظه لحظه آن روزها و کاری که دانشجویان پیرو خط امام انجام دادند تعریف و دفاع می کند. در ادامه گفتگوی صریح و خواندنی "حافظ نیوز" و دکتر سید هاشم پوریزدانپرست را می خوانید:
جریان تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام از کجا کلید خورد؟
آبان سال ۱۳۵۸ محمدرضا شاه به بهانه درمان به پیشنهاد راکفلر که جزو بانکداران بزرگ آمریکا بود به آمریکا منتقل شد. با انتشار خبر انتقال شاه به آمریکا و پناهنده شدن وی، امام در سخنرانیهایشان شدیدا این اقدام آمریکا را مورد حمله قرار دادند. هنوز آبها از آسیاب نیفتاده بود که مغرب روز عید قربان یعنی دهم آبان ۵۸، آیتالله قاضی، امام جمعه تبریز که دو هفته قبل جلوی وابستگان به آمریکا در تبریز ایستاده و شورش مسلحانه آنان و تسخیر استانداری و صدا و سیمای این استان را با شکست مواجه کرده بود، توسط گروهک تروریستی فرقان که نوک حمله گروههای ضدانقلاب بود، غریبانه ترور شد، این درحالی بود که عوامل آمریکا در کردستان 70 تن از ارتشیان غیور را در همین روز در کمینی در جاده سردشت به شهادت رسانده بودند و امام(ره) با موضعی محکمتر از قبل در یک سخنرانی از دانشجویان و طلاب خواستند که حملات خود را گسترش دهند. امام با این سخنرانی راه اصلی را نشان داد، جایی بهتر از سفارت به نظر نمیآمد. کجا بهتر از سفارت آمریکا، کانون تمام دشمنیها و فتنهها. دست آمریکا برای ما رو شده بود. میدانستیم که آنها با به آشوب کشاندن فضای داخلی کشور و راهانداختن غائله کردستان، ترکمنصحرا و خوزستان و تأیید و حمایت از گروههای تروریستی فرقان و منافقین در صددند که با گلآلود کردن آب به منافع و مقاصد فریبکارانه خود برسند.
آمریکا آنقدر پایش را از گلیم خود درازتر کرده بود که مجلس سنایش به اعدام "ثابت پاسال" صهیونیست به دلیل اقدامات مفسدانهاش در زمان طاغوت شدیداً اعتراض کرد و جالب بود انگار خودش را همهکاره ایران میدانست. این شد که ما تصمیم گرفتیم که با اشغال سفارت آمریکا ریشه تمامی این دخالتها و دشمنیها را از جا بکنیم.
با این حساب طرح اولیه تسخیر سفارت آمریکا توسط چه کسانی مطرح شد؟
پیشنهاد این برنامه از طرف یکی از دانشجویان دانشگاه شریف و مبارزین زمان انقلاب، به نام ابراهیم اصغرزاده مطرح شد و وقتی این مسئله بین دانشجویان دانشگاه شریف و امیرکبیر عنوان شد تا حدودی به نتیجه رسیدیم و سپس دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاههای تهران و دانشگاه ملی(شهید بهشتی امروز) هم در جریان کار قرار گرفتند. شناساییهای لانه جاسوسی و سازماندهیها انجام شد و نهایتا روز 13 آبان که اولین سالگرد کشتار جمعی از دانشآموزان توسط رژیم شاه در سال ۵۷ بود، برای اینکار در نظر گرفته شد.
از سوی دیگر حضرت امام و مراجع هم بیانیههایی مبنی بر شرکت در راهپیماییهای عظیم و گسترده در این روز صادر کرده بودند و شرکت انبوه مردم در راهپیمایی 13 آبان پوشش خوبی برای این اقدام میتوانست باشد. روز 13 آبان ساعت 10 صبح گروه انبوهی از دانشجویان دختر و پسر در خیابان بهار، چهار راه طالقانی تجمع کردند و همراه با سیل جمعیت که برای راهپیمایی آمده بودند، به سمت سفارت حرکت کردند.
از لحظه ورودتان به سفارت بگویید، افراد حاضر در آنجا نسبت به حضور شما چه عکسالعملی داشتند؟
اولین کسانی که وارد سفارت شدند شهید مهدی رجببیگی و محسن وزوایی بودند. خانمهای دانشجوی خط امام آهنبرهایی در زیر چادرهایشان مخفی کرده بودند و در آنجا در اختیار سایر دانشجویان قرار دادند و به وسیله آنها به راحتی قفل و زنجیرهای درب سفارت بریده شد و دانشجویان توانستند وارد محوطه لانه جاسوسی شوند.
ساختمان لانه جاسوسی بسیار وسیع و دارای ساختمانهای متعدد بود. تمام ساختمانها به جز ساختمان مرکزی در همان لحظات اول به تصرف دانشجویان درآمد، اما نسبت به ورود ما به ساختمان مرکزی سفارت مقاومت شد، تقریباً سه ساعت طول کشید تا جاسوسان و مأموران آمریکایی تسلیم شدند و دانشجویان وارد ساختمان مرکزی شدند. این ساختمان عرض کم ولی طولی حدود 100 متر داشت.
اتاق کار سفیر، اتاق مخابرات، اتاق اسناد و سالن مذاکرات، همه داخل این ساختمان بود. اتاق اسناد و مخابرات در قسمت شرقی ساختمان قرار داشت. یک در گاوصندوقی هم داشت که یک دوربین بالای آن نصب شده بود و تردد افراد را کنترل میکرد. وقتی وارد اتاق شدیم با صحنههایی روبرو شدیم که اصلاً انتظارش را نداشتیم. میکرو فیلمها و مدارک زیادی زیر دستگاهها پودر و اسنادی هم با یک دستگاه خردکن رشته رشته شده بودند.
یک سری اسناد هم به صورت رمز شده روی کاستهایی که روی کامپیوتر نصب میشد به دست ما افتاد که بعدها رمزگشایی شد. بعدا دوستان دست به کار شدند و تمام اسناد رشته رشته شده را کنار هم چیدند و بازسازیشان کردند که کار سادهای نبود، اما به همت و حوصله بچهها اسناد بازسازی و ترجمه شد و با اجازه حضرت امام اکثر این مدارک افشا شد و مردم در جریان آن قرار گرفتند.
بعد از ترجمه با چه اسنادی روبرو شدید؟
بیشتر اسناد و مدارک غیر از وابستگان شاه و نظام او سرمایه داران ایرانی وابسته، مربوط به اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی بود؛ مدارکی از تیمسار مدنی، استاندار خوزستان، رحمت الله مقدم مراغهای، ناصر میناچی، عباس امیر انتطام، هدایتالله متین دفتری، نوه دختری مصدق و خسرو قشقایی به دست ما افتاد و منتشر شد. ما چون اعلام کردیم که اسناد سفارت دست ما افتاده، به همین خاطر احزاب و گروههایی که با لانة جاسوسی همکاری میکردند، برای حفظ ظاهر و واهمهای که از انتشار اسناد مربوط به خودشان داشتند شروع کردند به حمایت از ما. تقریباً همه گروههای ضدانقلاب حامی ما شده بودند! حتی همین نهضت آزادی ضمن حمایت از ما خواستار قطع رابطه با آمریکا شد که الان خودشان کارشان را رد میکنند، آن موقع آنقدر کاسه داغتر از آش شده بودند که در اطلاعیه شماره نوزدهشان، مدام دم از قطع روابط با آمریکا میزدند یا مثلاً سازمان منافقین خلق، منافقانه از ما حمایت میکرد و حتی مسعود رجوی برای دیدار با دانشجویان و بازدید از سفارت آمده بود، اما به نظر میرسید که این دیدار فقط یک حربه تبلیغاتی و برای وجهه بخشیدن به عملکرد خودشان بود؛ لذا دانشجویان به او اجازه ورود ندادند.
همین سازمان مجاهدین که آن موقع مدام در اطراف سفارت شعارهایی در حمایت از ما سر میدادند، مدت کوتاهی بعد از تسخیر، مهدی رجببیگی که از فاتحان اولیه سفارت بود را ترور کردند.
بعد از تسخیر لانه جاسوسی عکسالعمل و برخورد مسئولان کشور با شما چگونه بود؟
با انتشار خبر اشغال لانه، بلافاصله تماسهای دولت موقتیها با ما آغاز شد. مرتباً تماس میگرفتند و ما را تهدید میکردند و میگفتند: "یک مشت بچه رفتهاید سفارت آمریکا را گرفتهاید که چه بشود؟! یک مملکت را به هم ریختهاید آنجایی را که شما گرفتهاید سفارت یک ابرقدرت مثل آمریکاست! شما با چه جرأتی پایتان را توی کفش آمریکا کردهاید. دست از تسخیر آن بردارید وگرنه نیرو میفرستیم و اخراجتان میکنیم و فلان میکنیم و بهمان میکنیم. "البته این فشار دولت موقت دو سویه بود، همانطور که به ما فشار میآوردند، امام(ره) را هم تحت فشار گذاشته بودند که کار ما را تأیید نکنند تا اینکه کار که به اینجا رسید که با آقای موسوی خوئینیها که قبلا با ایشان در جریان تسخیر مشورت کرده بودیم، تماس گرفتیم و ایشان را در جریان این تهدیدها قرار دادیم و از ایشان خواستیم با امام(ره) تماس بگیرند و نظر ایشان را راجع به این اقدام و ادامه آن جویا شوند.
با توجه به بیاطلاعی امام(ره) از این اقدام شما، نگران عکسالعمل امام و متشنجتر شدن اوضاع کشور نبودید؟
اولین نگرانی ما در همان ساعات اولیه کار همین بود که آیا امام(ره) این کار ما را میپذیرند یا خیر. البته وقتی به تحلیل ذهنی خودمان و موضعگیریهای امام نسبت به آمریکا رجوع میکردیم بعید میدانستیم امام(ره) این کار ما را رد کنند. حداقل اگر تأییدمان نمیکردند توبیخ هم نمیشدیم. علت آن هم این بود که امام از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئهها توسط عوامل آمریکای با سخنان خود به افشاگری آمریکا و عوامل آن پرداخته بودند و اذهان را روشن کرده بودند و روز 10 آبان نیز خواسته بودند که دانشجویان حملات خود به منافع آمریکا را گسترش دهند و خواستار بازگرداندن شاه به ایران شوند.
حاج احمدآقا، امام را در جریان قرار داده بودند و تقریباً نزدیک مغرب پیام امام از طریق حاج احمدآقا به ما رسید. امام خطاب به ما فرموده بودند که "جای خوبی را گرفتهاید. فقط مواظب باشید آنجا را از دستتان در نیاورند." بعدها در سخنرانیهایشان در مورد عملکرد دولت موقت فرمودند که این ریشههای فاسد میخواستند جوانان ما را از سفارت بیرون کنند و از آنان به عنوان ریشههای فاسد یاد کردند!
با رسیدن پیام امام(ره) انگار روحی تازه در کالبد تکتک بچهها دمیده شد. شور و شوقی وصفنشدنی همه ما را در برگرفت. این پیام، تمام آن اضطرابها و دلنگرانیهای ما را از بین برد و ما عزم خود را جزم کردیم تا محکمتر از قبل روی مواضع خود بایستیم. ۲۴ ساعت بعد و پس از تأیید اعجاب انگیز مردم از اقدام ما، امام(ره) دوباره سخنرانی کردند و آشکارا کار دانشجویان، مبنی بر تسخیر سفارت آمریکا را تأیید کردند. این سخنرانی حمایتهای مردمی را مضاعف کرد، آقای بهشتی، منتظری و اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی هم جزو اولین کسانی بودند در همان ساعات اولیه تسخیر در تأیید و حمایت ما سخن رانی کردند و بیانیه صادر کردند.
از ارتباط واقعه طبس با گروگانهایتان بگویید.
قبل از این واقعه صادق قطبزاده که وزیر خارجه بود به بهانه مسائل انسانی قراری برای دیدار افراد صلیب سرخ با گروگانها ترتیب داد و برای عملی شدن این اقدام فشار زیادی به ما دانشجویان وارد آورد و متأسفانه ما را با تبلیغات و سروصدا مجبور به پذیرش آنان نمود. تعدادی از نمایندگان صلیب سرخ که جاسوسان سازمان سیا نیز در میان آنان بودند وارد سفارت شدند و قبل از عملیات طبس ضمن اطلاع از وضعیت اسکان گروگانها و محل نگهدری آنان اطلاعات لازم را در اختیار نظامیان مهاجم قرار دادند؛ به طوری که گروگانها شب عملیات طبس، همه با کفش و لباس و کاملاً در حالت آمادهباش، خوابیده بودند!
پرونده لانه جاسوسی نهایتاً چگونه بسته شد؟
آمریکا در ابتدا میخواست با برنگرداندن شاه و تحویل گروگانهایش قضیه را به نفع خودش تمام کند. لذا مدام وقتکشی میکرد. و همین باعث طولانی شدن دوران اشغال لانة جاسوسی شد. به هر دستآویزی چنگ میزد، مثلاً اموال ما را بلوکه کردند، تحریم و تهدید نظامی کردند، ما را در محاصره اقتصادی قرار دادند، اما امام هر بار موضعی محکمتر در مقابل آمریکا میگرفت. شاید بتوان گفت موج استکبارستیزی ما زاییدة همان دوران است. امام پس از اینکه آمریکا مجبور شد شاه را اخراج کند امام موضوع گروگانها را به مجلس که تازه تشکیل شده بود سپردند. و نهایتاً مابقی گروگانها پس از مذاکرات الجزایر و تعهد آمریکا به عدم دخالت در امور ایران و بازگرداند اموال بلوکه شده در۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.
و صحبت آخر راجع به یاران شهیدتان…
به قول شهید آوینی ما فکر میکنیم شهدا رفتهاند و ما ماندهایم، در حالی که شهدا ماندهاند و زمان ما را با خود برده است. خداوند امثال شهیدان محسن وزوایی و عباس ورامینی و حسین بسطامی را با شهادت ماندگار کرد. شاید اگر شهید محسن وزوایی الان بود خدمت زیادی برای کشور انجام میداد، ولی با شهادتش بود که خط و راهش که خط امام بود، جاودانه شد. شهدا راه را نشان دادند، حجابها را برداشتند و هدف غایی را نشان دادند. به قول شهید مهدی رجب بیگی از دانشجویان پیرو خط امام که به دست منافقین به شهادت رسید: «ما می رویم تا خط امام بماند».
آنان که فکر میکنند ماندهاند و شهدا رفتهاند و از چشم ما غایب شدهاند و با جاسوسان آمریکایی ملاقات میکنند و به این وسیله دانشجویان خط امام را به سازشکاری با آمریکا و پشیمانی از اقدام تاریخی خود متهم میسازند، در حقیقت با راه شهدا در افتادهاند و در این مصاف یقینا شهدا که خون خود را نثار راه خدا و بیداری مردم مسلمان و مقاومت در برابر جهانخواران نموده اند، پیروز هستند و خط نورانی امام را برای تمام مظلومان تاریخ برای همیشه تاریخ الگویی جاودان قرار خواهند داد.
محسن وزوایی و سایر شهدای خط امام یک نفر نیستند، یک جریان هستند، همانگونه که پشیمانان نیز یک جریان هستند که در برابر ابرقدرتها که مظاهر دنیای فانی هستند احساس حقارت کردهاند و خط امام(ره) که مظهر دنیای باقی و متصل به قدرت لا یزال الهی هست را با اقدام خود به زیر سوال بردند.
شهدای دانشجویان پیرو خط امام تبلور وفاداری نسل روشنفکر مسلمان و انقلابی ما به خط امام(ره) بودند و پرچمی برای نسلها که راه را گم نکنند.