به گزارش "حافظ نیوز" به نقل از مشرق، بازی با احساسات و عواطف افکار عمومی و بر هم زدن امنیت روانی جامعه از جمله ابزارهای ضدانقلاب برای اختلال در امنیت و متعاقب آن ایجاد آشوب است. هر چقدر ضدانقلاب در تراژدیسازیهای خود بیشتر بتواند احساسات افکار عمومی را جریحهدار کند، بیشتر به اهدافش نزدیک میشود و شهرآشوب به راه میاندازد. نمونه آخری که در راستای سناریوسازیهای ضدانقلاب علیه کشورمان اتفاق افتاد را میتوان در حادثه به آتش کشیدن هتل تارا مشاهده کرد. متاسفانه در این زمینه دختران و زنانی بودهاند که به دستاویزی برای اجرای سناریو کشتهسازی ضدانقلاب بدل شدهاند تا هر چه بیشتر بتوانند افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند. در ادامه به چند نمونه از این موارد و شیوه عمل ضدانقلاب در برهم زدن امنیت روانی جامعه و متعاقب آن فراهم کردن فضای آشوب اشاره میکنیم.
دلآرا دارابی؛ اولین قربانی فتنه سال 88
وارونه جلوه دادن مسائل قضایی از جمله مواردی است که ضدانقلاب سعی دارد با آن مشروعیت محاکم قضایی را زیر سئوال ببرد و از سوی دیگر سناریو کشتهسازی خود را اجرا کند. حکم اعدام برای فردی بیگناه از جمله این سناریوسازیهاست.
پیش از انتخابات سال 88 روزنامههای زنجیری در اقدامی هدفدار و هماهنگ برای حمله به ساختارها به جای بازی در داخل ساختار که از جمله تاکتیکهای انتخاباتی اصلاحطلبان است، سناریوی خطرناکی را با کلید واژه «اعدام کودکان» کلید زدند و به متهم سازی دستگاههای مربوطه پرداختند. ابزار این موضوع نیز در وهله اول استفاده از دختری بود که به سبب قتلی که انجام داده بود زندانی شده و بعد از مدتی قرار بود اعدام شود. طی این سناریو رسانههای مختلف اصلاحطلب اقدام به خبرپراکنی در مورد بیگناهی وی کردند و رسانههای ضد انقلاب نیز همراستا با این خط خبری به پیگیری موضوع پرداختند و وی را بیگناه و هنرمند نامیدند. در همین راستا روزنامه اعتماد ملی ارگان رسانهای حزب اعتماد ملی در اقدامی هدایت شده با تیتر بزرگ «اعدام کودکان را متوقف کنید» روی پیشخوان روزنامه فروشیها ظاهر شد.[1]
در همین زمینه دستگاه قضایی و قوانین مورد هجمه و در تیررس متهمسازی ضد انقلاب قرار گرفت. اما دستگاه قضایی بنابر وظیفه خود عمل کرد. اما همه این مانورهای خبری سبب شد تا خانواده مقتول هم برای حفظ حیثیت و آبروی خانوادگی به پاسخگویی این موارد بپردازد. در ادامه همین مساله سبب شد تا احساسات خانواده مقتول که مادرشان را در این زمینه به طرز فجیعی با اصابت ضربات متعدد چاقو از دست داده بودند، جریجه دار شود و در همین راستا نسبت به بخشیدن مجرم سفت و سختتر عمل کنند و در ادامه برای حفظ آبرو تنها به اجرای حکم تاکید کنند. همین موضوع سبب شد تا دلآرا دارابی که بنابرقانون میتوانست بخشش خانواده مقتول شامل حالش شود، حکم اعدامش اجرا شود.
ندا آقاسلطان؛ قربانی آشوب 88
تلاش ضد انقلاب برای علم کردن پیراهن عثمان و برانگیختن افکار عمومی و کشتهسازی که یکی از اصول آشوب «جین شارپ» بود، در بحبوحه حوادث پس از انتخابات سال 88 کلید خورد. پروژه اردوکشیهای خیابانی نیاز داشت تا هر روز تقویت شود و از این رو پروژه کشتهسازی در جریان آشوبهای خیابانی پیادهسازی شد و هر روز رسانههای مختلف اسم فردی را به عنوان مقتول جریانات آشوب به دروغ مطرح میکردند تا به التهاب فضا بیفزایند. همه این موارد حول یک نظریه میچرخید، نظریه فتنه که اعلام میداشت برای ادامه فتنه انگیزی نیاز به خون دارد. در همین راستا قتل عجیب و مرموزی در یکی از خیابانهای تهران رخ داد و دختر دیگری قربانی شد.
سپس تصاویر این حادثه تلخ به سرعت در رسانههای مجازی منتشر شد و ضد انقلاب به سرعت به متهمسازی نهادها و گروههای مختلف با کلید واژه مبهم «لباس شخصیها» پرداخت. این حادثه نکات مشکوک و مرموزی در دل خود دارد و یکی از این نکات فراری شدن آرش حجازی، پزشکی بود که بلافاصله در این حادثه بالای سر ندا آقاسلطان حضور یافت و به خارج از کشور گریخت و سر از رسانههای ضد انقلاب از جمله بیبیسی فارسی در آورد و علیه جمهوری اسلامی ایران سخن پراکنی کرد.
ریحانه جباری؛ تراژدی دیگری برای محکوم کردن قصاص
موضوع قتل یک مرد به دست دختری جوان ازجمله دیگر مواردی بود که در چند سال گذشته بهعنوان یک پروژه ضدانقلابی از سوی اپوزیسیون و کشورهای غربی مورد توجه قرار گرفت. در همین راستا ضدانقلاب در شبکههای اجتماعی برای حمایت از دختر جوان که ادعا میشد برای حفظ ناموس خود یک نیروی امنیتی را به قتل رسانده است، دست به تحرکاتی زدند و موضوع دیگری در قالب پروندههای قضایی روی میز آشوب ضدانقلاب قرار گرفت.
در همین راستا رسانههای ضدانقلاب ازجمله بیبیسی فارسی بهطور معناداری به پیگیری هرازچندگاه پرونده ریحانه جباری با جهتدهی خاص خود پرداختند. غیر شفاف بودن موضوع، خبرپراکنی ضدانقلاب حین بررسی پروند و سناریو متهمسازی و بیگناه خواندن یک قاتل ازجمله ابزار ضدانقلاب برای تشویش در اذهان عموم بود و در همین راستا بر اساس احساسات کاذب و بدون توجه به حوادث پیشآمده و استدلالات و قوانینی که وجود دارد مسئله بیگناهی متهم از سوی رسانههای ضدانقلاب و عناصر آنان در شبکههای اجتماعی به شدت تبلیغ میشد.
این ماجرا نیز نظیر اتفاقاتی که در پرونده دلآرا دارابی اتفاق افتاد پیش رفت تا ریحانه جباری هر چه بیشتر به سمت طناب دار نزدیکتر شود. سیاسیکاری عناصر ضدانقلاب هم نشان میداد که آنان بیشتر از هر چیزی به دنبال کشتهسازی و جسدسازی هستند تا اینکه دایه مهربانتر از مادر باشند و برای نجات یک دختر جوان وقت و هزینه بگذارند. همین موضوع سبب شد تا خانواده مقتول برای محافظت از آبرو و حیثیت خود درحالیکه بنابرقانون امکان بخشش و عفو مجرم وجود داشت از عفو مجرم خودداری کند و این بار هم یک دختر قربانی سیاسیکاری و منفعتطلبی ضدانقلاب شد.
سخنان شعبانی، وکیل خانواده مقتول که به جوسازیهای رسانهای و ادعای برخی از آنها برای جلوگیری از اجرای حکم قصاص ریحانه و گرفتن رضایت از خانواده مقتول اشاره دارد، بهخوبی روشن کنند ابعاد سیاه این ماجراست.
وی دراینباره میگوید: «با توجه به اینکه حکم قصاص ریحانه جباری بر اساس روند قانونی و از طریق مجاری رسمی حقوقی کشور به پایان رسیده و وی به مجازات قصاص محکومشده است، من به کسانی که داعیه دوستی با ریحانه جباری رادارند توصیه میکنم این تصور را نداشته باشند که این رأی باطل و نادرست است و با ادعاهای خود مرحوم سربندی (مقتول) را مورد اتهام و تهمت قرار دهند، چراکه وارد آوردن اتهام و تهمت به مقتولی که دستش از دنیا کوتاه است و قادر به دفاع از خود نیست نهتنها کمکی به عدم اجرای حکم قصاص ریحانه جباری نمیکند بلکه احساسات خانواده این مرحوم را جریحهدار کرده و آنها از اخذ رضایت فاصله بیشتری میگیرند«.
این وکیل دادگستری ادامه میدهد: «من به تمام کسانی که درصدد دفاع از خانم جباری هستند، توصیه میکنم که با طرح مسائل خلاف واقع و متهم کردن مقتول، موجب جریحهدار شدن احساسات خانواده وی نشوند، چراکه اینجانب بهعنوان وکیل مقتول معتقدم که بر اساس اقاریر صریح خانم جباری، هیچ راهی ازنظر حقوقی برای نادیده گرفتن مجازات وی از ناحیه دستگاه قضایی باقی نمانده است.«
حادثه مهاباد؛ هتلی که طعمه آتش دروغ شد
ماجرای به آتش کشیدن هتل تارا در مهاباد نیز در همین حیطه قابلتوجه است. بازهم پای یک زن در میان است تا ضدانقلاب با استفاده از ابهاماتی که وجود دارد از یک موضوع شخصی و خصوصی یک آشوب بسازد.
این موضوع حول یک رابطه پنهانی میان یک زن و مرد شکل گرفت و در ادامه با فوت «فریناز خسروانی»، کارمند هتل تارا در یک حادثه و سناریوسازی ضدانقلاب برای متهم کردننظام جمهوری اسلامی ایران، بازهم از سوی شبکههای اجتماعی طرح یک آشوب ریخته شد و درنتیجه هتل تارا گرفتار آتش فتنه شد.
جالب اینجاست که چطور ضدانقلاب با همدستی حکومتهای مرتجع عربی در شبکههای اجتماعی یک موضوع شخصی را به یک تراژدی علیه کشورمان تبدیل کردند. در شبکههای اجتماعی به دروغ اینطور ادعا شد که فریناز خسروانی به سبب دفاع از ناموس برای اینکه مورد تجاوز یک مأمور امنیتی قرار نگیرد خود را از ساختمان هتل به پایین انداخته و فوتشده است. همین موضوع سبب شد تا افرادی که احساساتشان جریحهدار شده است برای فروکش کردن خشم خود به سمت هتل تارا رفته و معترض چنین جریانی شوند. البته به نظر میرسد حضور عناصر ضدانقلاب در ایجاد بلوای خیابانی نیز بیتأثیر نبوده است.
پسازاین ماجرا فیلمی در شبکههای اجتماعی از سوی مسئولین هتل تارا منتشر شد که نشان از یک رابطه شخصی داشت که در عین اینکه با مشکلات شرعی همراه بود میتوانست در حفظ شانیت جامعه و دختری که فوتشده، سربسته بماند. اما ضدانقلاب که به جسدسازی بیشتر از آبرو و ارزش اخلاقی جامعه فکر میکند چنین وقیحانه به دروغپردازی اقدام کرد.
به هر لحاظ اگر هر چهار حادثه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، در این سناریوسازیها میتوان به ایفای نقش یک دختر جوان بهعنوان قربانی، یک نیروی امنیتی یا نهادی ارزشی مانند بسیج بهعنوان مجرم و همچنین فعالیت هماهنگ رسانههای ضدانقلاب و برخی از رسانههای داخلی و برای متهمسازی نظام جمهوری اسلامی پی ببریم که کلید سناریو فتنه است.
اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، آگاهی و عدم تعجیل بی مورد برای رسیدن به واقعیت ماجراست. درواقع ضدانقلاب برنامههای خود را در فضای ناآگاهی و جهل پیاده میکند و در این میان هوشیاری افکار عمومی و همچنین اطلاعرسانی به موقع رسانهها میتواند از فریب خوردن و کلاهبرداری سیاسی ضدانقلاب جلوگیری کند.