شور و شعور دو بال پرواز شیعه در طول تاریخ بوده است. گرچه عشق به حسین (ع) عشق به همه خوبی هاست و حب او مایه سربلندی دنیا و آخرت است، اما اگر این شور عشق با شعور حقیقی همراه نباشد، قطعا در گذر زمان و چرخش روزگار دستخوش تحول و استحاله خواهد شد. لذا کوشیده ایم با جمع آوری بیانات بزرگان و مراجع معظم تقلید در پاسخگویی به شبهات قیام ابا عبدالله الحسین (ع) و یاران صدیقش، به سهم خود گامی هرچند کوچک در تثبیت عقاید و شعور حسینی برداریم.
دانلود نوشتار حاضر به صورت PDF
• آیا حضرت سید الشهداء(عليه السلام) هنگام مواجهه با دشمن، نمیتوانستند با تصرّف تکوینی، دشمن خود را نابود کنند؟ اگر میتوانستند، چرا از آن قدرت خود استفاده نکردند و با فریاد «هل من ناصر ینصرنی» و امثال آن، از مردم یاری میخواستند؟ و اگر نمیتوانستند، روایاتی که دلالت بر قدرت تکوینی ائمه می کند، چه توجیهی دارد؟
پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله):الف. بیتردید، ائمه اطهار(علیهمالسلام) که واسطه فیض الهی هستند، قدرت تصرّف در تکوین و نابود کردن دشمن را با یک اراده دارا بودند؛ زیرا استمرار حیات دشمنانشان، حرکت دست و پا، بینایی چشم و… حتی تیزی و برّندگی سلاح آنان که همگی فیض الهی است به برکت اذن تکوینی ائمه(علیهمالسلام) و وساطت آنها در فیض است، لیکن چنین قدرتی تکلیفآور نیست؛ یعنی پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) برای تبلیغ دین، پیشبرد اهداف دینی، دفاع از خویشتن و… از چنین قدرتی استفاده نمیکنند. البته، اختیار استفاده از این قدرت غیر عادی به اراده الهی وابسته است و هر گاه خداوند متعال اراده کند، آنها از آن استفاده خواهند کرد.سرّش آن است که دنیا نشئه تکلیف است و بر مدار علم عادی و تکلیف معمول اداره میشود. اگر خداوند میخواست، خود از دشمنانش انتقام میگرفت، لیکن اراده کرد تا برخی از مردم را با برخی دیگر بیازماید: ﴿و لو یشاء الله لانتصر منهم و لکن لیبلوا بعضکم ببعض﴾.[1] از اینرو ائمه(علیهمالسلام) نیز مانند دیگران، مکلّف هستند برای تبلیغ و پیشرفت دین، با استفاده از اسباب و عوامل عادی تلاش کنند. اگر بنا باشد آنان برای پیشبرد اهدافشان از قدرت غیر عادی استفاده کنند و دشمنان خود را با یک اراده از بین ببرند و … اساس تکلیف از هم میپاشد؛ زیرا نه خودشان امتحان خواهند شد و نه هواداران صادق آنها.یکی از خوارج با دیگری نزاع داشت. به امیرمؤمنان(علیهالسلام) مراجعه کردند و آن حضرت بر اساس حکم الهی، بین آنها داوری کرد. خارجی در اعتراض به آن حضرت گفت: عدالت نورزیدی! حضرت علی(علیهالسلام) گفت: دورشو ای سگ! ناگهان دیدند آن مرد خارجی به شکل سگ درآمد، لباسهایش به هوا پرید و همانند سگ، دم میجنباند و اشک از چشمانش جاری شده است. امیرمؤمنان(علیهالسلام) در حقّ وی رقّت کرد و با دعا به درگاه الهی، او را به حالت انسانی برگرداند. ناگهان دیدند لباس وی نیز به سوی او برگشت. آنگاه امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمود: آصف که خداوند در باره او فرمود: ﴿قال الذی عنده علم من الکتاب… ﴾ وصّی سلیمان بود. به نظر شما مقام سلیمان نزد خدا بالاتر است یا مقام پیامبر شما؟[2] در اینجا شخصی پرسید: با این همه قدرتی که شما دارید، در جنگ با معاویه، چه نیازی به یاری انصار دارید؟ حضرتعلی(علیهالسلام) فرمود: من، تنها برای اتمام حجّت، آنها را به یاری میطلبم؛ وگرنه اگر اذن دعا به من داده شود و مجاز به استفاده از قدرت غیر عادی خود باشم، بین اجابت دعای من و فرا رسیدن اجل معاویه، تأخیر نخواهد افتاد و بدون درنگ نابود خواهد شد: فقیل: ما حاجتک إلی قتال معاویة إلی الأنصار؟ قال(علیهالسلام): «إنّما أدعوا علی هؤلاء بثبوت الحجة و کمال المحنة و لو أذن لی فی الدعاء لما تأخر».[3]بنابراین، فریاد «هل من ناصر ینصرنی» امامحسین(علیهالسلام) برای اتمام حجّت بوده است.ب. امام(علیهالسلام) الگوی دیگران در تبلیغ و ترویج دین است. اگر قرار باشد او در مواجهه با مشکلات، از قدرت غیرعادی استفاده کند و موانع را از سر راه بردارد. دیگر نمیتواند الگوی دیگران باشد و نمیتواند به دیگران بگوید: برای حفظ اسلام، از مرگ، تشنگی، زندان، گرسنگی، شکنجه، اسارت و … نترسید؛ زیرا امّت خواهند گفت: چرا خودت ترسیدی و با قدرت غیر عادی، این موانع را از راه خود برداشتی؟ج. مقامهای بلندی که پروردگار متعال برای ائمه(علیهمالسلام) مقدّر کرده بود، با تحمّل شهادت، شکنجه و… فعلیت پیدا میکند. نه تنها حضرت ابوالفضل(علیهالسلام) با تحمّل شهادت، تشنگی و… مغبوط شهدا شد: «إنّ للعباس عندالله عزّوجلّ منزلةً یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة»[4]، بلکه جایگاه رفیع امامحسین(علیهالسلام) در میان سایر ائمه(علیهمالسلام) نیز ناشی از تحمّل مصائب کربلاست که موجب به فعلیت رسیدن مقامهای مقدّر الهی برای آن حضرت شد.پي نوشتها:[1] ـ سوره محمّدص، آیه ۴[2] ـ در حقیقت، با این جمله فهماند که چون مقام پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از مقام سلیمان بالاتر است، مقام وصّی او نیز باید بالاتر از مقام وصی سلیمان باشد.[3] ـ نورالثقلین، ج۴، ص۹۱، ح۷۸، ذیل آیه۴۰ سوره نمل، هرچند که اثبات همه جزئیات اینگونه روایات با خبر واحد، دشوار است، لیکن اثبات خطوط کلّی آن، که همان اثبات قدرت آن ذوات مقدس بر تکوین است، به کمک آیات و روایات قطعی، بسیار آسان است.[4] ـ بحار، ج۴۴، ص۲۹۸؛ سفینة البحار، ج۶، ص۱۳۳
--------------------------------------------------------------------------------
• شفاعت امام حسين(عليه السلام) در روز قيامت،شامل چه كساني مي شود؟
پاسخ:
شفاعت امام حسين(ع) روز قيامت براساس قانون كلي شفاعت است، لذا بايد ديد شرايط شفاعت چيست؟ شرايط شفاعت: شفاعت اولياي الهي در روز قيامت براي گنهكاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت مغفرت و آمرزش الهي بدون حساب نيست بلكه اين كه كساني مورد شفاعت قرار گيرند متوقف بر شرايطي است كه در آيات و روايات بيان شده است. 1. رضايت خداوند: بايد توجه داشت كه شفاعت از سوي خداوند آغاز ميشود. شفاعت فيض مغفرت الهي است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا ميشود و شفيعان اسباب و وسائط ومجاري اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت خداوند است. بههمين جهت در آيات و روايات شرط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كساني هستند كه خداوند آنان را براي اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است «يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا؛ در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر كسيكه خداي رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد» (طه آيه 109). شفاعت شوندگان نيز كساني هستند كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند «ولا يشفعون الا لمن ارتضي؛ (شفيعان) شفاعت نميكنند مگر براي كسي كهمورد رضايت و پسند خداوند باشد» (انبيأ آيه 28). يعني شفاعت شفيعان در حق كسي موءثر واقع ميشود كه به مقام ارتضاي الهي نايل آمده باشد. يعني هماصل شفاعت از سوي خداوند و اعطاي اوست و هم شفيعان را خداوند براياين مقام تعيين كرده و هم شفاعت شوندگان كساني هستند كه خداوند ميخواهد. 2. گنهكاراني مورد شفاعت قرار ميگيرند كه گناهان آنان اصلايمانشان را به خطر نيفكنده باشد. به همين جهت در منابع ديني آمده است كه كافر و مشرك در روز قيامت شفاعت نميشوند و شفاعت شفاعتكنندگان بهحال آنان سودي نخواهد داشت. قال رسول الله(ص): «الشفاعة لاتكون لاهلالشك والشرك و لا لاهل الكفر والجحود بل يكون للموءمنين من اهل التوحيد؛ شفاعت براي ترديد كنندگان و مشركين و كافرين نيست بلكه براي موءمنموحد است» (ميزانالحكمه ج 5 ص 117). 3. گنهكاراني مورد شفاعت قرار ميگيرند كه مطيع دستورات خدا و رسول و امامان باشند. در منابع ديني شرطاين كه شفاعت شامل حال بنده گنهكار بشود عمل كردن به احكام و دستوراتدين ذكر شده است. كسي كه روش و بناي عملياش اطاعت از خدا و فرستادگان او بوده لكن گهگاهي دچار لغزش و خطا شده است قابليت و استحقاق شمولرحمت مغفرت و آمرزش الهي را در روز قيامت از طريق وسائط و مجاري آن يعني شفاعت شفيعان خواهد داشت. امام صادق(ع) ميفرمايند: «هر كسدوست دارد شفاعت شافعين در مورد او سودمند واقع شود بايد در صدد جلبرضايت خداوند برآيد و بدانيد هيچ كس رضايت خداوند را جلب نخواهد كرد مگر با اطاعت از خدا و پيامبر و اولياي الهي از آل محمد» (بحارالانوار ج 78ص 220). اهميت عمل به احكام و وظايف ديني در شمول شفاعت به حدياست كه حتي سبك شمردن و اهميت ندادن به آن سبب محروميت از شفاعتميشود. رسول اكرم(ص) ميفرمايند: «لاينال شفاعتي من استخف بصلوته؛ شفاعت من به كسي كه نمازش را سبك بشمارد نميرسد» (ميزانالحكمه ج 5ص117) امام صادق(ع) ميفرمايند: «لاتنال شفاعتنا من استخف بالصلوة؛ شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نميرسد» (كافي ج 3 ص 270). 4. وجود رابطه روحي و معنوي ميان شافع و شفاعت شونده. اگر اولياي الهيدر روز قيامت از عدهاي شفاعت ميكنند و در حقيقت واسطه فيض مغفرت و آمرزش الهي ميشوند اين شفاعت بيحساب و جزاف نيست. بلكه ناشي ازرابطه معنوي خاصي است كه در دنيا ميان شفاعت كننده و شفاعت شوندهبرقرار شده است. بر اين اساس وقتي كسي در زندگي دنيوي با اولياي الهي همعقيده و همفكر و همراه است و تحت جذبه هدايتگري آنان قرار گرفته وآنان را امام و پيشواي خود قرار داده است درجهاي از وحدت و همسنخي و محبت ميان آنان ايجاد شده است. اين رابطه روحي و معنوي ميانشفاعتكننده و شفاعتشونده در اين دنيا پايه و اساس شفاعت در آخرتخواهد بود. بنابراين شفاعت اولياي الهي شامل حال كساني كه در دنيا چنين رابطه روحي و معنوي با انبيا و اوصيا و ائمه معصومين نداشتهاند نخواهد شد. برخي از ويژگيهاي شفاعت: 1. مراتب و درجات شفاعت. شفاعت اولياي الهي براي انسان خطاكار مراتبي دارد. اين شفاعت همانگونه كه در شرط چهارمشفاعت گذشت براساس رابطه معنوي ميان شخص با اولياي الهي است و هراندازه كه اين رابطه بيشتر باشد تأثير بيشتر خواهد گذاشت. شفاعت ممكن است در برزخ موجب نجات شود ممكن است در قيامت و مواقف متعدد آن وممكن است حتي پس از دخول در جهنم موءثر بيافتد. امام باقر(ع) ميفرمايند: «گروهي از مردم پس از آن كه در آتش جهنم ميسوزند شفاعت به سراغشانميآيد و آنها را نجات ميدهد» (ميزانالحكمه ج 2 ح 2940). اينخصوصيت شفاعت مانع از جرأت افراد بر ارتكاب گناه ميشود و در عين حال روزنه اميد را بازميگذارد و افراد را به سعي در تحصيل شرايط شمولشفاعت كه در يك كلام در رضايت خدا و عمل به دستورات او خلاصه ميشود واميدارد. 2. خداوند تحت تأثير شفيعان نيست. برخلاف شفاعت مرسوم درميان مردم كه حاكم به خاطر نفوذي كه شفيع نزد او دارد و متأثر از نفوذ ويمجرم را مورد عفو قرار ميدهد شفاعت فعل خداوند است. شفاعت از سوي خداوند آغاز ميشود. فيضي است كه او عطا ميكند و شفيعان واسطه ايصالاين فيض هستند. شفيعان تحت تأثير خداوندند و نه بالعكس. 3. شفاعت پاداشي براي صالحان است. در كلام معصومين يكي از حكمتهاي شفاعت هديه و جايزه به صالحين ذكر شده است. فرق است ميان كسي كه عمري را به مخالفت و عصيان و كفر نسبت به خداوند گذرانده و كسي كه عقيده و عملش مورد پسند خداوند بوده است. هر چند دچار لغزشها و خطاهايي نيز شدهاست. شفاعت در حقيقت هديه و جايزهاي است به چنين انسانهايي به اين صورت كه به خاطر عقيده و اعمال خوب آنها اعمال بدشان بخشيده ميشود.امام صادق(ع): «والشفاعة جائزة لهم اذا ارتضي الله عزوجل دينهم؛ شفاعت جايزهاي است براي موءمنين گنهكاري كه دين آنان مورد رضايت و پسند خداوند است» (بحارالانوار ج 8 ص 40). با توجه به مطالب ذكر شده شفاعت امام حسين(ع) (كه همان شفاعت الهي است) شامل افرادي ميشود كه ارتباط روحي و عملي با آن حضرت برقرار كرده و تلاش ميكنند در راه آن امام بزرگ قدم بردارند هر چند در زندگي گاه دچار خطا و لغزش ميشوند توجه داريم كه شفاعت براي هيچكس ضمانت شده نيست پس نه ميتوان جرّي بر گناه شد و نه مأيوس از رحمت حق بلكه بايد تلاش نمود و اميد داشت كه مشمول شفاعت ائمه اطهار(ع) خواهيم شد.
--------------------------------------------------------------------------------
• آيا شهادت امام حسين(عليه السلام) و ياران ايشان که ملاقات خداوند و عروج به سعادت ابدي ايشان است، باعث حزن و اندوه ما است يا عامل شادي ما مي باشد؟
پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):از ديدگاه عقلي، عروج به سعادت ابدي براي آن حضرات و لقاء حق تعالي که منتهاي مسئلت آنان بوده، موجب شادي و سرور عقل است و ليکن از حيث عواطف و احساسات بشري، موجب حزن و گريه و عزا است و توجه به هر دو جهت عقل و عاطفه، براي همگان بالاخص نسل جوان، ضروري است زيرا در پرتو همين عواطف و شعارهاست که عقل و شعور انسان به تکامل مي رسد و عبرت ها و درسهاي عاشورا در درون آدمي، رسوخ مي کند.
--------------------------------------------------------------------------------
• اگر امام حسین(عليه السلام) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟ و اگر علم نداشتند، پس روایاتی که دلالت بر علم ائمه دارد را چگونه باید توجیه کرد؟
پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله):الف. گاهی شرایط به گونهای است که آدمی، بناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام میدهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او میانجامد. رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، برای عبور از میدان مین، بر هم سبقت میگرفتند، میدانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن برای رفتن به میدان مین، شهادت آنان است، لیکن چون میدانستند برای دفاع از نظام اسلامی، چارهای جز این نیست، پا در این میدان بیبازگشت میگذاشتند.حرکت امامحسین(علیهالسلام) به سوی کربلا نیز از این قبیل بود؛ زیرا انحراف در حکومت اسلامی به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام به پایان رسیده بود: «و علی الإسلام السّلام إذ قد بلیت الأمّة براع مثل یزید» و این انحراف، جز با شهادت امامحسین(علیهالسلام) قابل اصلاح نبود.ب. پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست میآید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار میکردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده میکردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمیکردند. حتی در قضا نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند. به همین سبب، پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیغمبر در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قسم حکم میکنم؛ درحالیکه برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمهپسند، قویتر و خوشبیانتر از طرف مقابل خود است. پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه او قطعهای آتش را به خانه خود خواهد برد: «إنما أقضیبینکم بالبیّنات و الأیمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض، فأیّما رجل قطعتُ له من مال أخیه شیئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار».[1]بنابراین، آگاهی ائمه(علیهمالسلام) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود. از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن میشدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از اینرو، اگر از راههای عادی، به نقشه دشمن پی میبردند و شرایطشان همانند شرایط امامحسین(علیهالسلام) نمیبود، حتماً برای خنثی کردن آن، اقدام میکردند.[2]ج. ابو بصیر از امام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)ادق(علیهالسلام) نقل کرده است:هر امامی که نداند به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنین کسی، اساساً حجّت خدا بر خلق او نیست: «أیّ إمام لا یعلم ما یصیبه و إلی ما یصیر فلیس ذلک بحجة لله علی خلقه».[3]در برخی روایات آمده است:اماممعصوم(علیهالسلام) به جزئیات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهی دارد و این آگاهی را از صحیفهای که در اختیار او قرار میگیرد، کسب میکند و آنگاه که مأموریتهای ذکر شده در آن صحیفه به پایان میرسد، میفهمد که عمر او نیز به پایان رسیده است: «… إن لکلّ واحدٍ منّا صحیفة فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فیمدّته فإذا انقضی مافیها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر… ».[4]از امام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)ادق(علیهالسلام) رسیده است:قبل از وفات رسولاکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خدای عزّ و جلّ کتابی را که با مهرهایی از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت نازل کرد و گفت: ای محمد! این وصیّت تو به نجبای از اهلبیت توست. پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از جبرئیل پرسید: نجبای من چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: علیبنبیطالب و فرزندان او(علیهمالسلام). پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن کتاب را به امیرمؤمنان(علیهالسلام) داد و به او فرمود یک مهر آن را باز کند و به آنچه در آن است، عمل کند. امیرمؤمنان(علیهالسلام) چنین کرد و سپس آن را به فرزند خود، امامحسن(علیهالسلام) داد. او نیز با گشودن مُهری به محتوای آنچه در آن بود، عمل کرد. آنگاه آن را به امامحسین(علیهالسلام) داد. او نیز با گشودن مهر مربوط به خود، دید که در آن آمده است: همراه با گروه خود، برای شهید شدن خارج شو که بدون تو شهادت نصیب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نیز چنین کرد و آنگاه کتاب را به علیبنالحسین(علیهماالسلام) داد. آن حضرت باگشودن مهر مربوط به خود، دید که در آن نوشته شده: سکوت اختیار کن، در منزل خود بنشین و به عبادت پروردگارت بپرداز تا مرگت فرا رسد. او نیز چنین کرد و آنگاه کتاب را به فرزند خود محمدبنعلی(علیهماالسلام) سپرد. آن حضرت با گشودن مهر مربوط به خود، این گونه مأموریت پیدا کرد: به مردم حدیث بگو و فتوا بده و از کسی جز خدای عزّوجلّ نترس؛ زیرا کسی توان آسیب رساندن به تو را ندارد. او نیز چنین کرد و سرانجام کار خود را به فرزندش جعفر بن محمّد(علیهماالسلام) سپرد. او نیز با گشودن مهر مربوط به خود، اینگونه مأمور شد: به مردم حدیث بگو، فتوا بده و علوم اهلبیت(علیهمالسلام) را منتشر کن. پدران صالح خود را تصدیق کن و از کسی جز خدای عزّ و جلّ هراسان مباش؛ زیرا تو در پناه و امان هستی. او نیز چنین کرد و آن را به فرزند خود، موسی بن جعفر(علیهماالسلام) سپرد. در اینجا امام(علیهالسلام) بدون اینکه به شرح وظایف امامکاظم و ائمه بعدی(علیهمالسلام) که هنوز زمان امامتشان فرا نرسیده بود اشاره کند، فرمود: موسی بن جعفر(علیهماالسلام) آن را به امام بعد از خود میسپارد و او نیز… تا آنکه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند.[5]پي نوشتها:[1] ـ تهذیبالأحکام، ج۶، ص۲۲۹، ح۵۵۲[2] ـ همچنین در این باره ر.ک: ج۱ همین کتاب، ص۱۷۶[3] ـ کافی، ج۱، ص۲۵۸[4] ـ کافی، ج۱، ص۲۸۳، باب أن الأئمة(علیهمالسلام) لم یفعلوا شیئاً و لا یفعلون إلاّ بعهد من الله عزّوجلّ و أمر منه لا یتجاوزونه.[5] ـ کافی، ج۱، ص۲۸۳
--------------------------------------------------------------------------------
• آيا رجعت از امام حسين (عليهالسلام) شروع و به امام حسن عسكري (عليهالسلام) ختم مي شود يا غير اين است؟
پاسخ: رجعت به معني عودت، بازگشت است. در اينجا به معني بازگشت به سوي دنيا ميباشد و در اصطلاح معني رجعت از نظر علما و دانشمندان شيعه چنين است كه ميگويند، پيش از قيام قيامت در ادامه حكومت حضرت مهدي (ع) به ترتيب، دوران رجعت هر يك از ائمه هدا (ع) فرا رسد و جمعي از نيكان بسيار نيك از هر دوران و همچنين بدكاران بسيار بد از هر زمان به دنيا بازگردند. نيكان براي ديدن دولت كريمه اهلبيت و رسيدن به آرزوي حكومت عدل و داد و بدكاران از براي عقوبت و عذاب دنيا كه سزاي اعمال خود را در اين دنيا نديدهاند. مسأله رجعت امري حتمي است و به وقوع خواهد پيوست و در اين باره اسناد و مدارك قرآني و بيان مفسران كه آيات بسياري را درباره رجعت در مقام تأويل بيان كردهاند و همچنين احاديث بسياري قريب به دويست روايت به طور تواتر در اين مورد موجود است به چند مورد از آيات روايات مربوط به رجعت اشاره ميشود. الف) يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ روزي كه مبعوث گردانيم از هر امتي فوجي از آنها كه تكذيب ميكنند به آيات ما پس ايشان بازداشته خواهند شد،(1). در بعضي از تفاسير مثل تفسير علي بن ابراهيم آمده است. مظور از "آيات" در آيه شريفه اميرالمؤمنين و ائمه (ع) است،(2).ب) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اِثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اِثْنَتَيْنِ. در آن حال كافران گويند پروردگارا تو دو بار ما را بميراندي و دو بار زنده كردي.،(3). اين آيه درباره اهل كفر در رستاخيز است و بيان قول ايشان ميباشد. علي بن ابراهيم از امام صادق و امام باقر (ع) روايت كرده است كه فرمودند، اين آيه در رجعت است و مخصوص طايفهاي است كه پس از مردن، زنده ميشوند و بازگشت ميكنند آنگاه ميميرند و در قيامت زنده ميشوند،(4) و آيات 243 از سوره بقره و آيه 39 از سوره يونس و... به همين موضوع (رجعت) دلالت دارد. و اما احاديث: الف) امام صادق (ع) ميفرمايند: ان الرجعة ليست بعامة و هي خاصة لايرجع الا من محض الايمان محضاً او محض الشرك محضاً رجعت همگاني نيست بلكه خاص است و فقط كساني به دنيا باز ميگردند كه مؤمن خالص يا مشرك محض باشند،(5).ب) در رجعت اولين كسي كه زمين بر او شكافته ميشود، امام حسين (ع) ميباشد. امام صادق (ع) ميفرمايند: اول من تنشق الارض عنه و يرجع الي الدنيا الحسين بن علي (ع) نخستين كسي كه قبر به روي او شكافته ميشود و به دنيا برميگردد حسين بن علي (ع) است. و همچنين در آمده است كه امام باقر (ع) به بكيربن اعين فرمودند: رسول خدا و علي رجعت خواهند كرد،(6).ج) از حضرت رضا (ع) نقل شده است: مأمون به امام رضا عرض كرد: اي ابالحسن نظر شما درباره رجعت چيست. حضرت فرمودند: حقيقت دارد. در ميان امتهاي پيشين نيز وجود داشته است و قرآن از آن سخن به ميان آورده و رسول خدا (ص) فرموده است هر چه در امتهاي گذشته بوده در ميان ن امت نيز عيناً و مو به مو پيش خواهد آمد،(7).اين كه در روايت وارد شده است كه از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد خداي تعالي آن روز را طولاني ميكند تا حضرت حجت (عج) ظهور كند: اولاً، اين روز از روزهاي دنيا است، چون كه ظهور آن حضرت و دولت كريمه اهلبيت (ع) قبل از قيام قيامت است.ثانياً، منظور معصوم (ع) از اين سخن اين است كه ظهور حتمي و قطعي است و در مقام تأكيد به امر ظهور اين مطلب را فرموده است، بدين معنا كه امام ظهور خواهند كرد و جاي انكاري نيست، اگر از عمر دنيا يك روز مانده باشد. بنابراين مقصود روايت اين است كه ظهور امام (عج) در روز آخر دنيا اتفاق ميافتد، بلكه صرفاً در مقام بيان حتميت ظهور آقا ميباشد والا بنا بر روايات رجعت و روايات پيرامون وقايع بعد از ظهور امام زمان (عج) بيشك دوران ظهور و بعد از آن طولاني خواهد بود خلاصه سخن: 1. رجعت از مسلمات مذهب شيعه ميباشد و پيرامون آن دلايل متعددي وجود دارد. 2.رجعت يعني، بعضي از انسانهايي كه قبل از ظهور امام (عج) از دنيا رفتهاند به زندگي دنيوي باز ميگردند، يكي از گروههايي كه رجعت ميكنند، ائمه (ع) ميباشند. براي مطالعه بيشتر ر. ك به:1- رجعت از نظر شيعه، نجمالدين طبسي2- رجعت، محمد باقر بهبودي براي آگاهي بيشتر ر. ك به: 1- رجعت از نظر شيعه نجم الدين طبسي2- رجعت محمد خادمي شيرازي3- رجعت علامه محمد باقر مجلسي. اصل رجعت ائمه اطهار (ع) از مسلمات است اما آيا همه آن بزرگواران ميآيند يا منحصر است به حضرت امير و سيدالشهدا (ع) اختلافي است. براي آگاهي بيشتر ر. ك به: 1- رجعت از نظر شيعه، نجم الدين طبسي 2- رجعت، خادمي شيرازي3- رجعت، علامه مجلسي4- شيعه و رجعت، سيد محمد ميرشاه ولد پي نوشتها: 1.نمل، آيه 83)2.تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 69، نقل از تفسير علي بن ابراهيم) 3.غافر، آيه 11) 4.تفسير لاهيجي، ج 3، ص 900)5.ميزانالحكمه، ج 4، ص 1984، ح 6941)6.ميزانالحكمه، ج 4، ص 1982، ح 6932 و 6933- سفينةالبحار، ج 3، ص 315)7. ميزانالحكمه، ج 4، ح 6927، ص 1980)
--------------------------------------------------------------------------------
• چرا امام حسين(عليه السلام) در كربلا براي رفع تشنگي از خداوند متعال طلب باران نكردند؟
پاسخ: پيامبران و امامان معصوم(ع) ملزم بودند كه در تمام كارها و زندگي روزمره خود از علم عادي استفاده كنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، رفع حوائج زندگي و ... از علمي كه عادي به دست آمده، استفاده مي كردند و در برخورد با ستمكاران و ناحق ها از راه هاي معمولي استفاده مي كردند و دست به اعجاز و كار خارق العاده نمي زدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهي) كه مصلحت دين خداوند و هدايت مردم در آن بود. با اين كه قدرت داشتند به وسيلة اعجاز دشمنان خود را در يك لحظه به كام نيستي ببرند و تمام كارها به ارادة آن ها در جريان باشد. امام حسين(ع) هم با اين كه مستجاب الدعوه و داراي اسم اعظم الهي بود و مي توانست همة دشمنان را از بين ببرد، نيز مي توانست از زمين چشمه گوارا بجوشاند يا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سيراب نمايد، ولي اين كار را نكرد، چون بناي الهي بر اين نبود كه در حادثة كربلا از راه معجزه سيراب گردد. نيز حضرت مي خواست با تحمل تشنگي به اجر و ثواب لب تشنگي در راه خدا برسند. اگر بنا باشد با علم لدني و علم غيب كه از خداوند دريافت كردند، زندگي كنند و با ديگران برخورد نمايند و حوائج خود را برآورده كنند، ديگر اين مقام با ارزشي محسوب نمي شد و اصولاً نمي توانست الگوي ما باشند، بلكه امامان با زحمت بسيار و تلاش و كار و ... زندگي خود را فراهم مي كردند و بر مشكلات چيره مي شدند و در اين راه مشكلات بسياري را تحمل مي كردند. اصولاً زندگي آن ها از تمام مردم سخت تر و مشكل تر بود و رنج هاي بي شماري را در راه رسيدن به خدا و زندگي جاودانه تحمل كردند. هر كه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند حضرت باقر(ع) فرمود: "اسم اعظم 73 حرف است. پيش "آصف بن برخيا" يك حرفش بود كه با به كار بردن همان يك حرف در يك لحظه تخت بلقيس را آورد، و پيش ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست".[1] پي نوشت: [1] . اصول كافي، ج 1، ص 230، حديث 1.
--------------------------------------------------------------------------------
• چرا امام حسين ( عليه السلام ) با اين كه مي دانستند مردم كوفه پيمان مي شكنند به آن سرزمين رفتند ؟
پاسخ: قضيه كربلا يك پديده چند بعدي بود وعوامل مختلفي در آن اثر داشت از جمله دعوت كوفه .هدف امام موضوع واحدي بودكه به بيان خودشان عمل به سيره پيامبر (ص ) كه شأن رسول خدا را در قرآن درسه جايگاه مهم بيان كرده . 1- تبيين و تفسير كتاب قرآن 2- مقام قضاوت 3- رهبري مردم اما سه نكته قابل توجه است 1- قيام و عدم سازش ايشان با حكومت وقت قبل از رسيدن نامه ها بود دعوت حاكم مدينه از امام (ع) براي بيعت با يزيد در 27 رجب بودورسيدن نامه از 15 شعبان شروع شد 2- جايگاه امام (ع) كه مبلغ و حافظ شريعت است بايد بطور عادي در ميان مردم رفتار كند نه به طريق غيب وآينده بيني در اين قضيه هم بطور عادي و صلاحديد عمومي عمل شد چون عراق مخصوصاً كوفه محل تجمع و تمركز شيعيان بود اگر آنها خلا فت امام را عملا اطاعت مي كردند شايد اهداف امام ( ع )قابل اجرا بود لذا امام مكلف به ظاهر او است تا حجت بر مردم تمام شود . 3- عده اي از مسلمانان نامه هايي در شرايط خاص به امامشان نوشته اند و امام هم به عنوان جلو دار اگر آنها رابي جواب مي گذاشت الان خود ما وشما معترض بوديم كه مسلماناني قيام كردند امام را براي رهبري دعوت كردند و ايشان نپذيرفت و امام را ملامت مي كرديم كه در مقابل هزاران نامه رسيده امام (ع) اعتنايي نكرد و اگر امام به سمت كوفه حركت ميكرد وضع مسلمانان و جهان اسلام خوب ميشد لذا حركت امام به سوي كوفه بنا به ظواهر امر يك حركت كاملاً عا قلانه و سياسي بود لذا همين امر را امام علي (ع) در زمان در خواست به خلافت بعد از عثمان فرمود اگر حضور مردم نبود كه حجت بر من تمام نميشد افسار خلافت رارها مي كرديم با اينكه ايشان آينده را از اول مي دانست كه همه مردم اطاعت محض نخواهند كرد . خلاصه كلام اينكه امام به دلايل ذيل وظيفه قيام در مقابل دستگاه اموي داشت هرچند بي وفايي اهل كوفه با توجه به سوابق تاريخي و نيز علم امامت برايشان مشهود بود : 1- مسئوليت ديني واجتماعي امام 2- اقامه حجت بر امام كه به دليل نامه هاي فراوان محبت ظاهري بر امام تمام شد ه بود و امام نيز مسئول عمل به ظاهر بود و اگر دعوت مردم كوفه را پاسخ نمي گفت در برابر خدا و امت اسلامي مسئول و قابل مؤاخذ بود . نكته ديگري كه بايد موردتوجه قرار گيرد اين است كه امام بلافاصله بعد از وصول نامه هاي كوفيان آهنگ كوفه نكرد بلكه ابتدا سفيراني ( مسلم بن عقيل و 000 ) را روانه كوفه كرد تا از صحت گفته هاي كوفيان مطمئن گردد و مسلم بن عقيل از مردم كوفه بيعت گرفت . كتاب حماسه حسيني مرحوم شهيد مطهري ج 2 ص 260 براي مطالعه مفيد است .
--------------------------------------------------------------------------------
• با توجه به اينکه ياران سيدالشهداء(عليه السلام) همگي کشته شدند، حادثه کربلا با اين دقت در جزئيات، چگونه نقل شده است؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):اگر چه غالب آن منقولات تاريخي، سند فقهي- به معناي خاص آن که در علم فقه و اصول فقه است- ندارد، لکن قاعده تسامح در ادله سنن دلالت دارد که همين مقدار که بنابر نقل هاي تارخي و مقاتل، احتمال وقوع داده شود، کافي است و مي توان آن را نقل کرد و با آن عزاداري نمود؛ کما اينکه سيره هميشگي بر همين منوال بوده و مقاتل بسيار معتبر همانند مقتل شيخ مفيد نيز بر همين اساس ثبت و ضبط گرديده است.
--------------------------------------------------------------------------------
• آيا امام حسين(عليه السلام)، مي دانستند شهيد مي شوند؟ و در اين صورت آيا حرکت به سمت کربلا نوعي به مهلکه انداختن خويش نيست؛ در حالي که در آيه داريم «ولا تلقوا بايديکم الي التهلکه»؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):حضرت امام حسين(عليه السلام) به اقتضاي علم امامت که علم بما کان و ما يکون و ما هو کائن است، مي دانستند که انتهاي اين حرکت عدالت خواهانه ظلم ستيزانه، شهادت است، لکن چون حفظ دين که اعظم فرائض الهي و مقدم بر هر امري است متوقف بر انجام اين حرکت بزرگ بود، آن را با تمام وجود پذيرا شدند و در حقيقت اراده حضرت حق تعالي را با تمام وجود پذيرا گشتند، چنانکه مسئله اسارت آل الله(عليه السلام) را هم که استمرار اين حرکت بزرگ بود، مي دانستند، لکن آن بزرگواران هيچگاه بر اراده حق تعالي پيشي نمي گرفتند و هميشه به اراده لايتغير او راضي و بر طبق آن عامل بوده اند و اين مطالب را تفاصيلي لازم است که بايد به محل آن مراجعه کرد.
--------------------------------------------------------------------------------
• آیا امام حسین علیه السلام، هنگام عزیمت به کوفه، میدانست سفر وی در کربلا ختم میشود و در نهایت، به شهادت میرسد؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله):مراجعه به وصیت نامه امامحسین(علیهالسلام) هنگام خارج شدن از مدینه، سخنان آن حضرت در بین راه و در ملاقاتها نشان میدهد که آن حضرت(علیهالسلام) از سرانجام سفر خویش آگاه بود. سهم ملکوتی و قطعی بودن این آگاهی، به اِخبار جبرئیل، رسولاکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، امیرمؤمنان، فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی(علیهمالسلام) و … مستند بود، لیکن سهم ملکی و علم عادی آن، مرهون تحلیل اوضاع عصر آن حضرت بوده است و همگی از شهادت آن حضرت حکایت میکرد. حتی افراد عادی، مانند عبداللهبنعمر، محمد حنفیه، ابنعباس، فرزدق شاعر و… نیز بدون آنکه از علم غیب برخوردار باشند، از سرنوشت حرکت آن حضرت به سوی عراق، در حدّ حدس و گمان (نه علم قطعی بدا ناپذیر) آگاه بودند. بنابراین، انکار آگاهی آن حضرت از فرجام قیام بر ضدّ دستگاه ستم پیشه اموی، انکار ضرورت تاریخ است.
--------------------------------------------------------------------------------
• چرا حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) حج خود را ناتمام گذاشتند؟ آيا ايشان در اعمال حج وارد شده بودند يا فقط عمره را به جا آوردند؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):آن وجود مقدس، فقط عمره بجاي آورده بودند؛ ولي چون سياست اسلام و حفظ دين که مقدم بر همه امور است، اقتضاء داشت، حج را بجاي نياوردند و از مکه خارج شدند تا روح حقيقي حج که قصد الي الله و فناء في الله است را بجاي آورند و حج و ساير احکام دين را براي هميشه احياء و حفظ نمايند.
--------------------------------------------------------------------------------
• اگر امام حسين (عليه السلام) مي خواستند تمام لشكر دشمن را درهم مي كوبيدند ولي چرا اين اقدام را نكردند؟
پاسخ: وظيفه امام وپيامبر عليهماالسلام هدايت بشر است . در مواجه با ناملايمات ورفتار نابجاي مردم عكس العمل و اعمال غيرعادي انجام نمي دهند . گرچه داراي قدرت اعجاز وكرامت هستند . لذا هدف امام حسين (ع) تجديد حيات مجدد اسلام بود وهدايت همان مردمي كه در كربلا به جنگ او آمده بودند. و امام حسين عليه السلام كه حتماً برآنها پيروز شود ولو توسط قدرت غيبي واعجاز حتي اگر اين اتفاق مي افتاد ثمره اي هم نداشت . نظام حاكم برجهان به امر الهي بر مبناي اختيار و آزمايش است ومردم مخير بودند كه از امام عليه السلام اطاعت كنند تا رستگار شوند ومي توانستند اطاعت نكنند واو را شهيد كنند كمااينكه اين حادثه در انبياء سابق هم اتفاق افتاد مثل حضرت يحيي (ع) با آنها رفتار غير عادي نكرد .
--------------------------------------------------------------------------------
• چرا امام حسين(عليه السلام) را ثارالله (خون خدا) گفته اند؟
پاسخ: "ثار" به معناي خونخواهي ، خون و قيام براي خونخواهي است. ثارالله از القاب امام علي(ع) و امام حسين(ع) است. در زيارت عاشورا خطاب به سيدالشهداء آمده است: "السلام عليك يا ثارالله وابن ثاره؛ سلام بر تو اي ثار خدا و پسر ثار خدا". به اين جهت كه امام زمان(ع) در پي خوانخواهي بر مي آيد به وي گفته اند "منتقم" كه در دعاي ندبه آمده است: " اين الطالب بدم المقتول بكربلا؛ آن كه منتقم خون مقتول كربلا است، كجا است؟ ". حال چرا خون امام حسين(ع) را به خدا نسبت داده اند؟ اين به جهت شدت همبستگي و پيوند سيدالشهدا با خدا است، به گونه اي كه شهادتش همانند ريخته شدن خوني از قبيلة خون خدا مي ماند كه جز با انتقام گيري و خونخواهي اولياي خدا، تقاص نخواهد شد. چنانچه به حضرت علي عين الله و يد الله نيز مي گويند، چون بر اثر ارتباط شديد چشم علي جز در راه رضاي او حركت نمي كند. القاب ديگري همانند "قتيل الله؛كشته شدة خدا" براي امام حسين(ع) مؤيّد اين سخن است. در معناي "ثار" يكي از نويسندگان معاصر چنين توضيح مي دهد: " ... بزرگ ترين لقب آن [= حضرت مهدي (عج)] نجات دهندةآخرين انسان از اين رابطة ثار ... "منتقم" است. انتقام چه چيز را مي گيرد؟ همه مي گويند انتقام قاتلين سيد الشهدا، نه! انتقام ثاري كه به گردن بني هابيل است... اگر غيرت و آگاهي وجود داشته باشد، تمام فضاي تاريخ ما پر از ضجّه و دعوت خون خواهي ثار ها است. امّا اين ثارها، ثارهاي قبيله اي نيست، ثارالله است. اين ها "ثارالله" هستند كه بايد از قاتلين بني طاغوت گرفته شوند. حسين(ع) وارث يكي از ورثه است كه خودش به صورت يك ثار در آمد و فرزندش و بابايش، اين ها همه ثارهاي خدا هستند و پدر ثارهاي خدا و پسر ثارهاي خدا است... هدف انتقام كشيدن از بني قابيل است كه آن همه دستش به خون ثارهاي عزيز ما آغشته است، "... يا ثارالله وابن ثاره".1 پي نوشتها:1 جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 125.
--------------------------------------------------------------------------------
• گریه بر امام حسين(عليه السلام) که ۱۴۰۰ سال پیش به شهادت رسیده اند چه نفعی دارد؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله):اشک ریختن بر مصیبت امام حسین(علیه السلام)، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهمالسلام) در قلب شیعیان حضور پیدا میکند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهمالسلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمیکند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده میگیرد و دلِ دوستان حسین بنعلی (علیهالسلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود میشود.خود آن بزرگوار نیز به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثهٴ تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى»[۱]؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیهالسلام) به خلافت میرسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت.بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثهٴ تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آنکه افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیهالسلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیهالسلام) است و نتیجهٴ دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعهٴ جانسوز کربلا هم بیاثر نباشد.پي نوشت:[۱] ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۲۶/
--------------------------------------------------------------------------------
• از زيارت امام حسين(عليه السلام) کداميک معتبرتر و از نظر مفاهيم عميق تر است؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):در ميان زيارات مشترکه و جامعه، دو زيارت از اهميت ويژه برخوردار است؛ يکي زيارت جامعه کبيره و ديگري زيارت امين الله که هر دو بسيار عميق و پر محتوا و سرشار از معارف نبوي، علوي، فاطمي و حسيني است و از نظر سند هم داراي اعتبار بسيار است؛ به خصوص زيارت امين الله که از حيث سند، اعتبار بالايي دارد؛ لکن مضمون هر دو زيارت به خوبي حکايت از آن دارد که صادره از معصوم(عليه السلام) است و لاغير. و در ميان زيارات مخصوصه، زيارت مقدسه عاشورا که از قدسيات (احاديث قدسي) و صادره از حق جل و اعلي مي باشد و نزد اهل عرفان و ولايت، داراي مرتبه ويژه و مخصوصه است و مداومت بر آن ولو با يک لعن و يک سلام، اثرات عميقي در نفس و روح انسان دارد و اهل سير و سلوک، نوعاً مداومت بر اين زيارت دارند.
--------------------------------------------------------------------------------
• آيا عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) به اين شکل را سلسله صفويه به وجود آورده اند؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي حسين مظاهري(دامت بركاته):اصل موضوع عزاداري براي حضرت ابي عبدالله الحسين(عليه السلام) مسئله تازه پديد آمده و حادثي نيست. اول کسي که براي سيدالشهداء(عليه السلام) عزاداري نموده است خود خداوند تبارک و تعالي است که براي انبياء عظام الهي عزاي حسين بن علي(عليهما السلام) را بيان فرموده است و سپس جيرئيل امين(عليه السلام) و بعد از آنها نبي مکرم اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) و سپس ائمه هدي (عليهم السلام) از هر فرصتي براي برپايي مراسم عزاي سيدالشهداء(عليه السلام) بهره برداري مي فرمودند و اين سنت بزرگ را به شيعيان خود منتقل فرمودند و اين مسائل در روايات مختلف آمده است که به محل آن بايد رجوع کرد. لکن در اينکه در زمان صفويه، به واسطه تدبير و کوشش علماي بزرگ شيعه، معارف شيعي احياء گرديده و از اين جهت کار بزرگي انجام گرفته است، جاي ترديد نيست.
--------------------------------------------------------------------------------
• چرا امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه قیام نکردند؟
پاسخ: پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله):معاویه، پس از نبرد با دودمان عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، خلافت را به غنیمت گرفت و آن را غصب کرد. او در ابتدا خود را امیرمؤمنان و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواند؛ لیکن اندک اندک، خلافت را به سلطنت و پادشاهی مبدّل کرد.سالار شهیدان، بیست سال، شاهد اسارت دین الهی در دست امویان بود؛ ولی مجالی برای قیام نمییافت. معاویه، سیاستمداری زیرک و حیلهگر بود و اگر امام حسین (علیهالسلام) در برابر او به پا میخاست، معاویه او را مانند حضرت امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) در شهر خودش به شهادت میرساند؛ آنگاه خود با پوشیدن جامهٴ ماتم، مردم را میفریفت و مانع