بیایید یاران، سبک تر بیایید
به سوگِ عزیزِ پیمبر بیایید.
شعر و شاعری:
شهید اسکندری
20 مرداد 1401 ساعت 12:35
گزارشگر : منیره خسروبیگ
بیایید یاران، سبک تر بیایید
به سوگِ عزیزِ پیمبر بیایید.
بیایید یاران، سبک تر بیایید
به سوگِ عزیزِ پیمبر بیایید
ببینید بارانِ مرداد، یعنی
که در شور گریه شناور بیایید
بشویید در گریه چشمان خود را
به دیدار سردارِ بی سر بیایید!
عزای حسین است، کو سنج و دمّام؟
مبادا که بی شور محشر بیایید
مباد ببینید کوچک عزا را،
مبادا که بی یاد اصغر بیایید!
گلِ اشک پرپر کنید، اِرباً اِربا
به سوگ عطشناک اکبر بیایید
غم کربلا تازه شد، خون بگریید
به تشییع سردار بی سر بیایید
سرش را به نیزه غریبانه دیدید
به دیدار آن جسم پرپر بیایید
غم داغ اسکندری بود سنگین
به دیدارش اینک سبک تر بیایید!
غلامرضا کافی
تقدیم به روضه مجسم؛ سردار بی سر شهید عبدالله اسکندری
پیچیده عطر شهادت در گل به گل باغ ایران
پاینده بادا غم عشق در این تبار نمیران
پاینده بادا شکوه این روضه های حماسی
جاوید خورشید نامت، هر جا که شد پرتو افشان
ما از فراسوی تاریخ با "هل من" ات گریه کردیم
آه ای چراغ هدایت اینک سر و اینک این جان!
ما مردم خطه ی فارس، همخانه ی عشق و دردیم
در سووشون نیاکان شد داغ عشقت نمایان
از نطق پاک نبوت " سلمان ُ منا" شنیدیم
یعنی که از روز اول ما را تو کردی مسلمان
در راه دانش رسیده است آوازه مان تا ثریا
در حلقه ی درس صدرا، ما هم نسبهای سلمان
با هرکلامی ز حافظ داغ تو را روضه کردیم
راه تو را شرح دادیم در هشت باب گلستان
تا میزبانی کنیم از اولاد موسی بن جعفر
بر طاق نصرت چه حاجت؟ داریم دروازه قرآن
تاریخ چرخید و چرخاند این آسیاب پر از خون
با لشکر فجر و مهدی دادیم در عرصه جولان
ما سربلندیم و نستوه! هر قله را فتح کردیم
هم رزم و جنگاوری را هم عشق و ایمان و عرفان
ما مردمی سربه زیریم، در عشق اما سر افراز
ما سفره داران هیات، ما نوکران ادب دان
پیچیده عطر شهادت در گل به گل باغ میهن
یک بار دیگر گرفته شیراز عطر شهیدان
شیراز مثل اناری ترکیده از بغض، سرخ است
شیراز مثل زنی که گیسو فشانده، پریشان
داغیست در جان شیراز ؛ هم روضه و هم حماسه
داغی که دیروز گل داد در سینه اهل کرمان
آغوش شیراز وا شد در بر بگیرد تنت را
ای کاش می شد سرت را این سان بگیرد به دامان
"کاکو بچا چیش به راتَن، شهرو رِ کِردَن سیاپوش
انگو تن بی سرت گفت ها شور روضه همینجان!
ای سر نبود که انار سوغاتیه قصردشته
ما تُونشو پس نَمی خویم شیرازه و جود و احسان"
ای سرو ناز تکیده، ای روضه ی ناشنیده
باز آمدی تا بگیرد اینگریه ها رنگ ایمان
آه این تن بی سرت را دیدیم در شور مقتل
این روضه را خوانده بودیم همراه مرثیه خوانان
ما هشت سال پر از غم با عکس تو گریه کردیم
بر نی سری همچو خورشید ، بر نی سری ماه تابان
در پیشواز تواینک انبوه همسنگرانت
یکسو سپاسی و نوری یک سمت عباس دوران
راه سلیمانی از تو جانی دوباره گرفته است
بسم اله این راه جاوید " و انّه من سلیمان"
شیرازمینوطراز
ششم محرم. مرداد۱۴۰۱
شهید_اسکندری
ساجده_تقی زاده
خون تو تبار کفر را سوزانده است
مردانه رجز میان میدان خوانده است
این بار که از همیشه سردار تری
سردار! بگو سرت کجا جا مانده است؟
آنک دادی برای هم دردی سر
تقدیم به محضر خدا کردی سر
تا مثل حسین (ع)، سر فرود آوردی
در محفل عاشقان بر آوردی سر
برخیز دلا که باز مهمان آمد
سر باخته از دیار جانان آمد
تا باز به آتش بکشد دل ها را
اسکندری از شام به ایران آمد
همگام به راهتان شدن آسان نیست
با منطق ما مرامتان همخوان نیست
این خاصیت سران این درگاه است
در سر غم بی سری به هیچ عنوان نیست
از جام افق دمیده انگور شما
شیرین شده کام عشق از شور شما
سر را که به نیزه ها بر افراشته اید
تابیده به آسمان ما نور شما
ای کاش دلا کمی ارادت ببریم
شاید شد و بویی از سعادت ببریم
حالا که شهید بی سری می آرند
برخیز به پیشواز، حسرت ببریم
عبدالرضا قیصری
تقدیم به شهید بی سر عبدالله اسکندری
همراه شور هیئت و زنجیر می رسد
سردار از نبرد نفس گیر می رسد
شیراز غرق بوی گل و عود می شود
اسپند در حوالی آن دود می شود
آورده باد بوی لباس معطرش
آورده تا خبر برساند به دخترش
می آید آن عزیز سفر کرده ازسفر
اسکندری همان یل عاشق بدون سر
آذین کنید بوم و بر و کوچه باغ را
از حافظیه تا ارم و شاچراغ را
این راه را به حرمت سردار می رویم
پای برهنه تا دل گلزار می رویم
کم کم غروب روز دهم می رسد زراه
ما مانده ایم و از شهدا ردّ یک نگاه
کد مطلب: 26016
آدرس مطلب: https://www.hafezkhabar.ir/note/26016/شهید-اسکندری