شیخ عباس قمی با نگرشی پژوهشی، همه کتابهای گذشته درباره قیام عاشورا را بررسی میکند؛ هرچند بیشتر متن را به از تاریخ طبری یا کامل ابن اثیر میگیرد، از دیگر منابع نیز دور نشده و آنها را نیز در این کتاب بررسی میکند و بدون رد کردن منبعی تنها با کنار هم گذاشتن آنها و اندیشیدن و پژوهش به بازخوانی قیام عاشورا میپردازد.
به گزارش حافظ خبر؛ پنجم محرم الحرام امسال (1443ه.ق/1400ه.ش) ترجمه کتاب نَفَسُ المَهْموم فی مُصیبَةِ سیّدنا الحُسَیْن المَظْلوم به دستم رسید و آن را خواندم. این کتاب را ثقهالمحدثین حاج شیخ عباس قمی در سال 1295 ه.ش (1335ه.ق) به بازار روانه کرد. پس از او محمدباقر کمرهای و آیتالله میرزا حسن شعرانی آن را ترجمه کردهاند که آن چه من خواندم ترجمه ابوالحسن شعرانی است. آن چه من خواندم چاپ پنجم این ترجمه است که انتشارات هجرت در زمستان 1388 ه.ش روانه بازار کرد.
این کتاب 587 صفحهای، 5 باب دارد که هر باب، فصلهای گوناگونی را در خود جای داده است. شیخ عباس قمی با نگرشی پژوهشی، همه کتابهای گذشته درباره قیام عاشورا را بررسی میکند؛ هرچند بیشتر متن را به از تاریخ طبری یا کامل ابن اثیر میگیرد، از دیگر منابع نیز دور نشده و آنها را نیز در این کتاب بررسی میکند و بدون رد کردن منبعی تنها با کنار هم گذاشتن آنها و اندیشیدن و پژوهش به بازخوانی قیام عاشورا میپردازد.
در این جا بیشتر به بررسی مفاهیم یا چیزهای کمتر شنیده شده از قیام عاشورا میپردازم:
باب یکم: در مناقب حسین و گریه بر او
فصل1: مناقب امام حسین: شجاعت، علم، کرم و محبت: در این فصل از دیدگاه کسی چون من، شیخ عباس قمی کم گذاشته است؛ چراکه درباره برخی از مناقب همچون شجاعت، مصداق آن را از روایت یا حدیث آورده و درباره برخی از مناقب همچون علم، تنها دیدگاه خود را بدون آوردن مصداقی گذشته است.
فصل2: در این فصل 40 حدیث درباره گریه بر حسین آورده شده است.
باب دوم: وقایع پس از معاویه
فصل1: امام حسین در دوره معاویه پس از شهادت امام حسن
فصل2: پس از مرگ معاویه و آغاز بیعت برای یزید
فصل3: خروج از مدینه:
صفحه 65: امام حسین هنگام بیرون آمدن از مدینه در نامهای به محمد بن حنفیه چنین مینویسد: خارج شدم برای اصلاح امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر و سیرت جدم و پدرم.
فصل 4: امام در مکه:
صفحه 71: پس از رسیدن نامههای کوفیان به امام، امام به آنان پاسخی داد که شیعه بیش از هرچیز باید آن را پیشاپیش خود بنشاند تا بتواند در هر هنگام امام خویش بشناسد چرا که پیامبر فرمود هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد در جاهلیت مرده است. این گزاره اصولی امام حسین درباره امامشناسی چنین است: سوگند به جان خودم که امام نیست مگر آن که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد برپای دارد و دین حق را منقاد باشد و خویشتن را حبس بر رضای خدا کند.
فصل 5: مسلم بن عقیل در کوفه
فصل 6: داستان ابی زرین سلیمان مکنّی، پیک امام به بصره و شهادت وی، نرسیدن یاران بصری امام حسین به عاشورا، شهادت یزید بن نبیط و دو فرزندش عبدالله و عبیدالله از بصریها که خود را به کربلا رساندند.
صفحه 76: سلیمان درباره انگیزه خیزش امام حسین در برابر یزید به مردم بصره چنین میگوید: یزید شارب الخمر و رأس فجر برخاسته و دعوی خلافت بر مسلمین دارد.
فصل7: ابن زیاد در کوفه
فصل 8: وفات شریک بن اعور، شهادت هانی بن عروه و مسلم بن عقیل در کوفه، شهادت فرزند هانی بن عروه در عاشورا
فصل 9: شهادت میثم تمار (میثم تمار را عجمی میدانند، برپایه برخی منابع او ایرانی بود)، شهادت رشید هجری، شهادت حجر بن عدی، شهادت عمرو بن حمق خزاعی، شهادت کمیل بن زیاد نخعی: این 5 تن از یاران امیرالمؤمنین بودند که پس از کنار گذاشته شدن امام حسن و خلافت معاویه بن ابیسفیان و اموی و شاهنشاهی شدن حکومت اسلامی، به شهادت رسیدند. هرچند آورده شدن داستان آنها چندان پیوندی با داستان عاشورا ندارد مگر میثم تمار، خواندن آن و آشنایی با این صحابه ضرری ندارد.
فصل 10: شهادت ابراهیم و محمد بن مسلم بن عقیل: دو طفل مسلم
فصل 11: بیرون آمدن امام از مکه و آغاز رفتن به عراق: در این بخش هنگام بیرون آمدن امام، حاکم مکه و بزرگان اسلام که در مکه بودند همچون عبدالله بن جعفر بن ابیطالب (همسر حضرت زینب)، میخواستند از رفتن امام به عراق جلوگیری کنند که امام نپذیرفت. گفتنی است در این کتاب هیچ اشارهای به مخالفت دیگر بزرگان اسلام و بیعت نکردنشان با یزید نشده است. باید گفت که نزدیک به همه بزرگان و علمای اسلام، صحابه و تابعین پیش، همراه یا پس از رفتن امام حسین به مکه، از مدینه راهی مکه شدند. برخی به زور بیعت کردند، برخی سربرتافتند و برای قیام بیرون رفتند و برخی نیز سکوت پیشه کردند.
فصل 12: نامه عبدالله بن جعفر و همراهسازی فرزندانش عون و محمد با امام، داستان قیس بن مسهر صیداوی پیک امام به کوفه، داستان زهیر بن قین از شهدای عاشورا، خبر شهادت مسلم بن عقیل
فصل 13: دیدار حر بن یزید ریاحی
صفحه 163: پس از آن که حر بن یزید ریاحی راه را بر امام بست، امام حسین سخنرانی کرد که از دیدگاه من ارزشمند است: ای مردم! پیغمبر فرمود هر کس ببیند سلطان جائری را که محرمات الهی را حلال شمارد و عهد خدای را بشکند و مخالفت سنت رسول کند و رفتار وی با بندگان خدا با ستم و گناه باشد، هر کس انکار نکند بر او به گفتار و کردار بر خداوند لازم است که آن ظالم به هر جا بود او را هم به آن جا برد... من خود با شمایم و یکی از شما، و خاندان من با خاندانهای شماست و من سرمشق و پیشوای شما در زندگانی، یعنی ما فیء را خود اختصاص نمیدهیم و صرف خاندان خود نمیکنیم بلکه مانند یکی از شما زندگی میکنیم تا شما به ما تأسی کنید در ترک اسراف و تجمل و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و آن را بشکنید... بهره خود را از دست دادهاید...
صفحه 164: امام پس از رسیدن به سپاه حر، راه پی میگیرد تا به ذیحسم میرسد و در آن جا چنین میگوید: کاری پیش آمد که میبینید و دنیا دگرگون شد... نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیگردد؟ مؤمن را باید حقجوی و راغب لقای پروردگار بود و مرگ را من جز سعادت شهادت نمیبینم و زندگانی با ستمکاران را غیرستوده و رنجش دل ندانم.
فصل 14: داستان عبیدالله بن حر جعفی که یاری امام نداد.
فصل 15: داستان عمرو بن قیس مشرقی، نامه عبیدالله به حر برای نگهداشتن امام
فصل 16: رسیدن به کربلا، رسیدن خبر شهادت قیس بن مسهر، آمدن سپاه عمر سعد و آغاز مذاکرات
صفحه 179: امام محمدباقر از امام علی روایت میکند که چون امام علی هنگام رفتن به صفین، از کربلا گذشت گفت: در این جا 200 پیامبر و 200 سبط پیامبر شهید شدهاند.
صفحه 181: امام هنگام رسیدن به کربلا در سخنانی گفت: مردم بندگان دنیایند و دین لیسیدنی شده است روی زبان ایشان، تا مزه از آن تراود آن را نگهدارند و وقتی بنای آزمایش شود، دینداران اندک باشند.
صفحه 182: امام حسین در پاسخ به نامه عبیدالله بن زیاد چنین نوشت: رستگار نشوند آن قوم که خوشنودی مخلوق را به خشم خالق خریدند.
فصل 17: آمدن شمر به کربلا و تاسوعا
صفحه 191: شمر به عبیدالله گفت: اگر از خاک تو بیرون رود نیرومندتر میگردد و تو عاجزتر. ابن زیاد گفت: اگر عمر سعد سخنت پذیرفت که یا بیعت گیرد و آنها را نزد من آورد یا بجنگد، و اگر نپذیرفت تو امیر لشکر و گردن عمرسعد را بزن.
صفحه 192: عبدالله بن ابیمحمل، برادرزاده امالبنین، برای فرزندان امالبنین اماننامه گرفت و همراه شمر به کربلا آمد و سپس آن را به برده خود کرمان داد تا به فرزندان امالبنین بدهد. شمر نیز در عصر تاسوعا، فرزندان امالبنین را خواهرزادههای خود خواند (چون با امالبنین از یک طایفه بودند) و اماننامه را به آنها داد که آنها نخواستند.
فصل 18: شب عاشورا
صفحه 195: امام در غروب تاسوعا با یاران خود گفت: اصحابی ندانم باوفاتر و بهتر از اصحاب خود... عقد بیعت از شما بگسستم و تعهد برداشتم اکنون شب است و تاریکی شما را فروگرفته است، هر یک دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرد و در دهها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد برای آن که این مردم مرا میخواهند و چو ندست بر من یافتند از طلب دیگران مشغول شوند.
صفحه 198: و علی فرزند خود را بفرستاد و با 30 سوار و 20 پیاده تا آب آورند. آن گاه به اصحاب فرمود برخیزید و آب بنوشید که آخرین توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید و جامههای خود بشویید تا کفن شما باشد.
صفحه 202: در آن شب 32 تن از لشگر عمر سعد به امام پیوستند.
فصل 19: عاشورا
صفحه 102: امام پس از نماز صبح و خطبه بر اسب رسول خدا که مرتجز نام داشت نشست. با او 32 سوار و 40 پیاده. از امام محمدباقر است که 45 سوار و 100 پیاده بودند که از این 145 تن همه کشته نشدند که برخی گریختند. در جای دیگر آمده است که خداوند عز و جل از اول دهر تا آخر آن به هزار مرد دین خود را یاری داد. 313 تن اصحاب طالوت، 313 تن در جنگ بدر، 313 تن یاران امام زمان و 61 تن شهدای کربلا.
صفحه 205: پیغمبر برای سفارت روم، دحیه کلبی که مردی بلند بالا و تمام خلقت و نیکوروی بود فرستاد. (گفتنی است نخستین سفیر او مصعب بن عمیر بود که پیامبر او را به سوی مردم یثرب فرستاد. مصعب از زیبایی، خوش صدایی، خوش قد و بالایی و ... بر دیگران سر بود. همچنین از خانواده اشراف مکه بود. مصعب، یثرب را آماده ساخت تا مردم مدینه پذیرای پیامبر شوند. او در جنگ احد به شهادت رسید.)
صفحه 207: امام حسین در خطبه روز عاشورا: از آن وقت که دانستم خداوند دروغگوی را دشمن دارد، دروغ نگفتهام.
صفحه 210: امام به ابن سعد و اشراف کوفه فرمود: بیخرد مردم آن که فریب دنیا خورد و بدبخت آن که فتنه دنیا شود. که امید هر کس را بکه به آن گرایید ببرد و طمع آن که در او دل بندد به نومیدی مدبل کند.
صفحه 211: امام در خطبه عاشورا: به من گوش نمیدهید که شکمهای شما از حرام انباشته و بر دلهای شما مهر نهاده است.
صفحه 212: شمشیر ما را که خود در دست شما گذاشتهایم بر سر ما آختید و آتشی که خود ما بر دشمن شما افروختیم بر ما افروختید. یار دشمن شدید در پیکار با دوستانتان با این که نه به عدل میان شما رفتار کردند و نه امید خیری از آنها دارید... مانند مگس سوی فتنه پریدید و مانند پروانه در هم افتادید پس هلاک باید شما را ای بندگان کنیز (یمن: اشاره به پادشاه ملکه سباء) و بازماندگان احزاب و ترککنندگان کتاب و تحریفکنندگان که کلمات را از معانی برگرداندید و گناهکاران که دم شیطان خوردهاید و خاموشکنندگان سنتها... آیا یاری آنان میکنید؟... شما پلیدترین میوهاید که گلوگیر برای صاحب و گوارا برای غاصب. اینک دعی بن دعی این مرد بیپدر و زاده آن بیپدر میان دو چیز استوار پای فشرده و بایستاده است یا شمشیر کشیدن یا خواری کشیدن و هیهات که ما تن به ذلت ندهیم. خداوند و رسول او و مؤمنان برای ما زبونی نپسندید و نه دامنهای پاک و سرهای پرحمیت و جانهایی که هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.
فصل20: چگونگی جنگ اصحاب امام و شهادتشان، شب عاشورا، پیوستن حر، دوستی حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه (با خواندن این گونه رفاقت و دوستی، به یاد داستانها و تعریفهایی از برخی دوستیهای دوران دفاع مقدس افتادم همچون دوستی شهیدان نادر دبستانی با علیرضا شیخیان، شهیدان ابراهیم باقری با محسن خسروی و...)، نام شهدای کربلا که از بنیهاشم نبودند به روایتهای گوناگون
حصین بن تمیم که در شهادت حبیب بن مظاهر دست داشت، سر حبیب را به گردن اسب خود آویخت و در کوچههای کوفه میگشت. قاسم بن حبیب که کودک بود، او را دید. قاسم در پی قاتل پدر بود تا هنگام مصعب بن زبیر، در سپاه مصعب رفت و توانست او را بکشد.
شبث بن ربعی تا آن جا که میتوانست از رفتن به جنگ خودداری میکرد؛ چه هنگامی که ابن زیاد او را به زور به کربلا فرستاد و چه پیشتر هنگامی که سرداری در سپاه عمر، عثمان، امام علی و امام حسن بود.
صفحه 240: عابس بن ابیشبیب شاکری را همپیمان و دوستی با شوذب بود (شوذب عرب نبود) هر دو در سپاه امام بودند. عابس به شوذب گفت: نزد ابیعبدالله برو تا تو را هم در شمار یاران خویش ببیند چنان که غیر تو را دید و من نیز به سبب تو آزمایش بینم و پاداش الهی در مصیبت تو از خدای چشم دارم و اگر با من اکنون کسی بود نزدیکتر از تو باز خوش داشتم او را پیش از خود فرستم تا در مصیبت او اجر یابم. (این گونه سخن را از برخی دیگر یاران درباره خویشان یا دوستان خود میبینیم. باید یادآور شد که همگی میدانستند شهید میشوند و در این امر قطعیت بود.)
سوید بن عمرو بن ابیالمطاع خثعمی پیش از شهادت امام با زخمی سنگین بیهوش شد و پس از شهادت امام به هوش آمد و دوباره جنگید تا شهید شد. او آخرین شهید عاشوراست.
مالک بن انس کاهلی انصاری از اصحاب صفه و صحابی پیامبر در عاشورا این رجز را میخواند: آل علی شیعه الرحمن و آل حرب شیعه الشیطان
پسر مسلم بن عوسجه نیز این رجز شناخته شده را میخواند: امیری حسین و نعم الامیر/ سرور فواد البشیر النذیر/ علی و فاطمه والداه/ فهل تعلمون له من نظیر/ له طلعه مثل شمس الضحی/ له غرّه مثل بدر منیر
صفحه 256: امام حسن، برپایه پیماننامهاش با معاویه، سالانه 5 میلیون درهم سهم شیعیان خود را از بیتالمال کوفه و دارابگرد دریافت میکرد و آن را به خانواده شهدای جمل، صفین و نهروان و همچنین شیعیان میداد. او نام همه شیعیان را در دیوانهای ثبت کرده بود و همراه با خود از کوفه به مدینه آورد. (بر پایه دیدگاه شیعه، همه امامان شیعه، نام همه شیعیان خود را در دیوانی محفوظ دارند و این دیوان هم اکنون در دست امام زمان است.)
کسانی که در رکاب امام حسین بودند و شهید نشدند: 1- غلام عبدالرحمن بن عبدربه انصاری که گریخت. 2- مرقع بن ثمامه اسدی که تیرانداز بود و پس از پایان تیرهایش او را امان دادند و تا مرگ یزید تبعید شد. 3- عقبه بن سمعان، آزاده شده رباب که دستگیر شد و چون خود را غلام دانست، او را رها کردند. 4- ضحاک بن عبدالله مشرقی با امام پیمان بسته بود که هنگامی هواداری برای امام باشد کنار امام بماند و عصر عاشورا که امام را تنها دید از امام خواست تا برود و امام پذیرفت او نیز با شکافتن سپاه عمرسعد و پیکار توانست از کربلا بگریزد و خود را به یکی از همپیمانان خود برساند. فرماندهی دستهای که در پی او رفته بودند، از خاندان او بود و او را زنده گذاشتند. ضحاک یکی از روایان داستان کربلاست. 5- حسن بن امام حسن پس از پیکاری سنگین زخمی شد. پس از شهادت امام، هنگام بریدن سرها او را زنده یافتند و اسماء بن خارجه که با مادر او خویشی داشت، او را از عمرسعد گرفت. برخی از منابع گویند او در راه این سفر، بالغ شد و از امام حسین خواست تا برایش خواستگاری کند. امام نیز دختر خود فاطمه را به عقد او درآورد. برخی از روایتهای کربلا از اوست. سادات حسنی بیشتر از اویند. گاه مادرش را همسر امام حسن میدانند که به وصیت امام حسن پس از عده، به همسری امام حسین درآمد.
فصل 21: به میدان رفتن اهلبیت
صفحه 260: مادر علیاکبر، لیلی بنت ابیمرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است. عروه بن مسعود، نماینده کفار در صلح حدیبیه بود که سپس اسلام آورد و پیامبر او را به سوی خاندانش فرستاد تا اسلام را بر آنان عرضه کند. او را هنگام اذان نماز به شهادت رساندند. پیامبر او را شبیهترین کس به حضرت عیسی دانست.
صفحه 261: پیامبر گفت: چهار کس در اسلام مهترانند: بشر بن هلال عبدی، عدی بن حاتم طایی، سراقته بن مالک مدلجی و عروه بن مسعود.
صفحه 267: شیخ مفید در کتاب ارشاد گوید: آن علی که در یوم الطف شهید شد، کوچکتر از امام زینالعابدین بود و مادرش دختر کسری یزدگرد بود.
صفحه 268: معاویه از ندمای خود پرسید: شایستهترین مردم برای خلافت کیست؟ گفتند: تو. گفت: نه. علی بن حسین بن علی به این امر اولی است که جد او رسول خدا و در اوست شجاعت بنیهاشم و سخای بنیامیه و ناز و زیبایی ثقیف.
صفحه 268: از امام رضا روایت است که امام زینالعابدین با دختر امام حسن و همسر پیشین علیاکبر ازدواج کرد.
صفحه 269: مادر مادر علیاکبر ، دختر ابوسفیان بود.
صفحه 290: امام علی به سفارش ابوطالب، در سه سال شعب، پنهانی بارهای آرد و گندم را از برخی قریشیان همچون مطعم بن عدی میگرفت و شبانه برای مسلمانان میبرد.
فصل 22: در شهادت سیدنا ابی عبدالله الحسین
صفحه 298: امام حسین در وصیت به امام سجاد گفت: علوم و صحف و مصاحف و سلاح، نزد ام سلمه است. (در این کتاب میخوانیم که امام پیش از بیرون آمدن، وصایا و برخی چیزهای امامت همچون عمامه پیامبر، شمشیر ذوالفقار و دیوانهایی که نام شیعیان در آن بود را به امسلمه، همسر پیامبر داد تا به امام سجاد برساند. شیعه باور دارد که این وسایل، امروزه در دست امام زمان است.)
صفحه 298: طفل شیرخوار، عبدالله نام داشت که حرمله بن کاهل اسدی، هنگام وداع امام با خانواده، در آغوش امام به تیر سه شعبه او را زد. مادر طفل، رباب دختر امرؤالقیس بن عدی کلبی بود. برخی گویند او همسر امام حسن بود و سپس به ازدواج امام حسین درآمد. آمالی گوید که امرؤالقیس بن عدی کلبی، مسیحی بود و در خلافت عمر، مسلمان شد. پس از آن که در مسجد به عمر اظهار اسلام کرد، امام علی رغبت خود را برای مصاهرت با او کرد و او محیاه، دخترش را به ازدواج امام علی، سلمی، دختر دیگرش را به ازدواج امام حسن و رباب را به ازدواج امام حسین درآورد.
صفحه 305: در کتاب بحارالانوار، اثبات الوصیه و ملهوف است که عصر عاشورا و با خاموش شدن آتش در خندق پشت خیام، شمر با سپاهی از پشت به خیام نزدیک شد و آن حضرت بانگ زد: وای بر شما ای پیروان آل ابیسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید پس در دنیا آزادمرد باشید و اصل و گوهر داشته باشید؛ رحل و عیال مرا از این سرکشان و بیخردان حفظ کنید.
صفحه 306: امام در وداع: بدانید که حافظ و حامی شما خداست... پس شکایت نکنید و چیزی که از قدر شما بکاهد به زبان نگویید.
باب سوم: در وقایع پس از شهادت
فصل1: ربودن جامههای امام، اسب امام، سوگ نخستین، بریدن سر امام
فصل 2: در تاراج اثاث، رسیدن اسرا به پیکر امام
فصل 3: تاراج کردن خیام، اسبدوانی بر پیکرها
فصل 4: رأس الحسین در کوفه، درباره روزه روز عاشورا: سرها را همان روز عاشورا به کوفه بردند.
فصل 5: فردای عاشورا، خاکسپاری کشتهشدگان سپاه عمر سعد که 88 تن بودند. (این آمار با آماری که در کتاب هنگام جنگ میآید متناقض است همچون این که امام بیش از 100 تن را کشت.) و سپس لشگر و اسرا راهی کوفه شدند.
صفحه 343: حضرت زینب به امام سجاد: اینها تو را به جزع نیاورد که این عهدی است از رسول خدا با جد و پدر و عمت و خداوند پیمان گرفته است از جماعتی از این امت که فرعونان زمین آنها را نمیشناسند اما فرشتگان آسمانها میشناسند و آنها این استخوانهای پراکنده را فراهم کنند و با این پیکرهای خونآلود به خاک سپارند و در این طف برای قبر پدرت نشانی برپا دارند که اثر آن کهنه نشود و رسم آن با گذشتن شبها و روزها ناپدید نگردد و پیشوایان کفر و پیروان ضلال در محو آن بکوشند و با این حال اثر آن ظاهرتر و کار بالا گیرد.
فصل 6: در دفن مولاناالحسین: آمدن بنیاسد، شیخ مفید خاکسپاری امام را به دست امام سجاد نمیداند. شیخ طوسی روایت دارد که معاویه بن عمار از سوی امام صادق، امام صادق را غسل و کفن و دفن کرد. شبخ صدوق در عیون اخبارالرضا احادیثی دارد که متولی امر دفن موسی بن جعفر، امام رضا نبود. (برخی از شیعیان باور دارند که تنها امام جانشین امام معصوم میتواند و باید بر امام پیش از خود نماز بخواند و غسل و کفن و دفن امام را انجام دهد.)
فصل 7: ورود اهل بیت به کوفه
صفحه 358: سادات طباطبایی، شرفای مکه که سپس خاندان سلطنت عراق و اردن شدند از فرزندان حسن مثنی هستند که همسرش فاطمه بنت حسین است.
فصل 8: مجلس عبیدالله: سخنرانی حضرت زینب و امام سجاد و سپس زندانی شدن اهل بیت.
فصل 9: شهادت عبدالله عفیف در دفاع از اهل بیت. عبدالله عفیف نابینا بود و هنگام سخنرانی عبیدالله، در دفاع از اهل بیت سخن گفت. او پس از نبرد در خانهاش دستگیر و سپس به شهادت رسید.
صفحه 374: طبری مینویسد: ابن زیاد به یزید نامه نوشت و اهل بیت در این مدت که نامه عبیدالله به دمشق برسد و خبر شهادت امام را بدهد و دستور از یزید بگیرد و برگردد، در کوفه ماندند و هرچه پیک تندرو باشد و چابک تا شام رود و بازگردد و عبیدالله اهل بیت را روانه کند، چهل روز میگذرد و این که در ناسخ التواریخ اختیار کرده است زیارت امام زینالعابدین و اهل بیت قبر سیدالشهدا را در اربعین و ملاقات جابر بن عبدالله انصاری هنگام رفتن به شام بوده است، صحیح مینماید. (در چند جای دیگر نیز به تناسب نویسنده یا مترجم در این باره روایتها را بررسی میکنند و به همین برآورد میرسند؛ چراکه غیرممکن مینماید اهل بیت به شام رفته و اربعین به کربلا برگشته یا اربعین سال بعد این داستان رخ داده باشد.)
خانهنشینی عمرسعد و روگردانی مردم از وی
فصل 10: رسیدن خبر شهادت امام به مدینه، آیینهای سوگ در مدینه و مکه، داستان خواجه ربیع
صفحه 377: چون نامه عبیدالله به عمرو بن سعد بن عاص حاکم مدینه رسید، عمرو بر منبر رفت و گفت این به جای جنگ بدر و انصار به او انکار کردند.
صفحه 379: عبدالله بن زبیر در مکه برای امام آیین سوگ برگزار کرد و گفت: اهل کوفه بدترین مردم عراقند؛ حسین را خواندند تا او را امیر خویش گردانند و کارهای ایشان را راست و درست کند و در دفع دشمن یاورشان باشد و معالم اسلام که بنیامیه محو کرده بودند برگرداند و چون نزد ایشان رفت و را بکشتند... حسین مرگ به نام را بر زندگی با ننگ برگزید.
فصل 11: سرها از کوفه تا شام
فصل 12: وقایع شام
صفحه 386: موصل، نصیبیین، حماه، حمص و دمش را مشهدالرأس گویند.
فصل 13: ورود اهل بیت به شام، خطبه زینبیه در شام، گفتگوهای امام سجاد، داستان رقیه (هرچند نام او را در بخش فرزندان امام نمیآورد.)، خوابهایی که دیده شد، خطبه سجادیه در شام، زندان شام، سفیر روم
چون سرها یک صفر به شام رسید، این روز را جشن گرفتند. سرها از دروازه ساعت وارد دمشق شدند، و نویسنده به این مناسبت درباره ساعتهای نخستین اسلامی به بررسی پرداخته است. اثبات این که روز عاشورا، دوشنبه بوده است. ورود اسرا بهنقل از کامل بهایی 16 ربیعالاول بود.
صفحه 397: اولین سفیر مسلمانان به چین
صفحه 399: یزید گفتک لیت اشیاخی ببدر شهدوا/ جزع الخزرج من وقع الاسل
صفحه 400: در اخبار اهل سنت آمده است که هند مادر معاویه ظاهراً در فتح مکه مسلمانی را گرفت و با زنان دیگر با پیغمبر بیعت کرد به مضمون آیه 12 سوره ممتحنه لا یقتلن اولادهن به پیامبر گفت: ما فرزندان خود را تا کوچکند نکشیم و چون بزرگ شدند تو آنها را بکشی و اینگونه کینه خود را ظاهر ساخت.
صفحه 401: امام سجاد گفت که ما 12 پسر بودیم در غل بسته. در جایی یزید میگوید که من از خروج و کشته شدن ابیعبدالله آگاه نبودم و در جای دیگر فرمان کشتن آن 12 تن را داد.
صفحه 403: شیخ صدوق از فضل بن شاذان از امام رضا روایت میکند: یزید نخستین کسی بود که دستور داد برایش آبجو ساختند. سر امام را زیر تختی گذاشت و روی تخت شطرنج بازی کرد و چون پیروز میشد آبجو مینوشید و تهمانده آن را بر طشت میریخت. پس هر کس از شیعیان ماست باید از آبجو خوردن و شطرنج باختن پرهیز کند و هر کس نظرش بر قفاع (آبجو) و شطرنج افتد باید یاد حسین کند و یزید و آلش را لعن فرستد تا گناهش را خداوند پاک کند هرچند به اندازه ستارگان باشد. پس هر کس از شیعیان ماست باید از آبجو بپرهیزد که ساخت یزید است و شرار دشمنان.
فصل 14: آمدن اسرا به مدینه، امام سجاد پس از عاشورا، رسمی شدن سوگواری عاشورا از سال 352، پیشینه سوگواری عاشورا
صفحه 428: حضرت زینب همان امکلثوم است که پیامبر کنیه خالهاش امکلثوم را روی وی نهاد و در دمشق درگذشت.
صفحه 429: مترجم ادله خود را میآورد تا بگوید حضرت زهرا در خانه خود دفن شده است. (خانه حضرت زهرا امروزه بخشی از مسجدالنبی است و چون بیشتر این گسترش در دوران سعودیها بود که احترامی قائل نیستند باید گفت که در خاکبرداریها باید نشانی از حضرت مییافتند؛ اگر یافته باشند هتک پیکر مطهره شده است چه گفته باشند چه نگفته باشند و اگر نیافته باشند پس نمیتواند در خانه یا حتی روضه که از خانه حضرت تا آرامگاه نبوی است باشد. باید گفت پنهانسازی خاکسپاری از سوی امام علی با یک آیندهنگری بوده است و امام نمیتواند چنین کرده باشد چه روشن بود دیر یا زود این گسترش رخ خواهد داد همچنان که در دوران عثمان این گسترش آغاز شد. از سوی دیگر برخی روایات از نشانه 40 قبر پس از خاکسپاری حضرت زهرا در بقیع دیده شده است. به گمان میرود که قبر حضرت زهرا در بقیع باشد.)
صفحه 429: سید گفت روایت شده است که سر حسین را به کربلا بازگرداند و با جسد شریف به خاک سپرده شد. بررسی مدفن سر مبارک.
صفحه 431: شیخ طوسی در تهذیب روایت کرد زیارت اربعین را مانند جهر بسم الله الرحمن الرحیم، شعار شیعه شمرده است و نقل شعائر در اعتبار تواتر است.
صفحه 432: خواندن روایت و حدیث و ذکر اهل بیت از مسایل تقلیدی است.
در این بخش میخوانیم که شهربانو پس از عاشورا خود را کشت که این کار با رفتار اهل بیت ناهمخوانی دارد. همچنین رباب، پس از عاشورا خواستگاران بسیاری داشت ولی ازدواج نکرد و یک سال پس از عاشورا فوت کرد.
صفحه 440: در پاورقی کتاب میخوانیم: ما برای خلفای اسماعیلیه امامت و ولایت اثبات نمیکنیم و آنها با خلفای بنیعباس و بنیامیه در نظر ما یکساناند بلکه در متابعت احکام شرع و حفظ اصول اسلام، اهل سنت به ما نزدیکترند از شیعه اسماعیلیه. ولیکن بعض اهل حدیث گفتهاند که مردی در جزیره خضراء خدمت نواب یا فرزندان مهدی رسید و گمان کردهاند آن سلاطین مغرب، اولاد امام دوازدهم ما بودند با آن که امرای جزیره خضراء و سایر نواحی مغرب و نواب و فرزندان مهدی اسماعیلیه بودند نه مهدی منتظر (عج) که امام دوازدهم است و شهر مهدیه مغرب هم منسوب به مهدی اسماعیلی است که عبیدالله نام داشت و دعوی مهدویت کرد.
صفحه 441: گویند چون معز به مصر آمد (خلیفه اسماعیلی مغرب)، در شهر اسکندریه نزدیک مناره معروف نشست و مردم را موعظه کرد که من به کشورگشایی نیامدم بلکه آمدم حج و جهاد را برپای دارم و مذهب جد خود را رواج دهم و مخصوصاً نام حج و جهاد برد برای آن که در مدت خلافت اجدادش گروهی ملاحده در شرق (قرامطه یمن) طغیان کرده بودند به نام قرامطه و جانبداری از خلفای فاطمی مینمودند به امید ان که چون ایشان قوت یابند به شمشیر آنها مذهب الحاد را رواج دهند و هیچ حکمی از احکام اسلامی در نظر ملاحده جاهلانهتر از حج و جهاد نیست، چون تعقل نمیکنند کسی تحمل رنج سفر کند و نفقه بسیار به مصرف برساند و در بیابان قفری برگرد احجاری چند بگردد و میان صفا و مروه هروله کند و هفت ریگ به ستونی افکند و با همان رنج و زحمت به ملک خود بازگردد. و همچنین جهاد در نظر آنها لغو است و گویند چه لازم کسی را کشتن و اسر کردن و مال او را به تاراج بردن برای آن که از خیال باطلی به خیال باطل دیگر برگردد و عاقلانهترین عبادت به نظر بیدینان زکات و کمک به فقراست و گویند مالی که بیهوده صرف حج و جهاد میشود باید صرف فقرا کرد و آن را هم نمیکنند. (چه این دیدگاه قرامطه را نیز امروز برخی در جامعه گسترش میدهند) ابن خلکان گوید چون به قصر قاهره آمد به سجده افتاد و برخاست دو رکعت نماز بگذاشت و جوهر چون مصر را گشود بفرمود بر خطبه نمازجمعه این عبارت افزود اللهم صل علی محمد المصطفی و علی علی المرتضی و علی فاطمه بتول و علی الحسن و الحسین سبطی الرسول الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (این گزارهها امروزه نیز در نمازجمعههای ایران خوانده میشود.) و زآن پس در مساجد دیگر هم حی علی خیرالعمل گفتند.
صفحه 442: مصریان آیین عاشورا را بر سر قبر سیده نفیسه میگیرند که دختر حسن بن زید به حسن المجتبی (ع)، عمه پدر عبدالعظیم و زوجه اسحق بن امام جعفر صادق (ع) است.
باب چهارم: در آن چه ظاهر شد پس از شهادت
فصل 1: در گریه آسمان و زمین
صفحه 459:غزالی در مقدمه کتاب تهافه الفلاسفه گوید قسم دوم از مطالب فلاسفه اموری است که مخالف با هیچ اصولی از اصول دین نیست و مؤمن به انبیاء ناچار نیست انکار آن کند چون دلایل کسوف و خسوف و ما در صدد باطل کردن اینها نیستیم چون غرض به آن تعلق نمیگیرد و هر کس پندار باطل کردن این مقالات، خدمت به دین است، که به دین جنایت کرده است و آن را سست گردانیده ؛ چون براهین هندسی و حسابی براین مسائل قائم است و شکی در آن نگذاشته و هر کس از این علوم آگاه باشد و ادله آن را بداند چنان که از پیش خبر دهد در فلان روز و فلان ساعت کسوف میشود و مدت آن تا انجلاء چه اندازه است اگر به او گویند: این خلاف شرع است در علم خود شک نمیکند بلکه در شرع شک میکند.
فصل2:در ناله و زاری فرشتگان و جنیان
فصل 3: مرثیه شعرهای عربی
باب پنجم: در ذکر فرزندان حسین و زوجات آن حضرت
فصل 1: فرزندان امام حسین را تا بیشینه 6 پسر به نامهای علیاکبر، علی اوسط، علیاصغر، عبدالله، محمد و جعفر و دختران وی را تا بیشینه 3 دختر به نامهای فاطمه، سکینه و زینب شمرده و بررسی کرده است. (یادآوری نامی از رقیه نیست. همچنین در این جا نامی از محسن نمیآورد هرچند گفته میشود محسن در راه سقط شد.) همسران امام را نیز رباب، ام اسحق، عایشه و شهربانو میآورد. درباره شهربانو مینویسد که او از شاهزادگان ایرانی و آزاد بود و امام علی در هنگام خلافت خود، حریث بن جابر حنفی را برای خواستگاری از وی به مشرق فرستاد و او دو دختر یزدگرد بن شهریار کسری را برای امیرالمؤمنین آورد. دختری که نام او چیز دیگری بود و امام علی او را شهربانو خواند را به عقد امام حسین درآورد و خواهر دیگر را به عقد محمد بن ابیبکر صدیق درآورد. عایشه بنت خلیفه بن عبدالله جحفیه که در هنگام خیزش مختار در کوفه بود. رباب که در جایی او را مادر فاطمه و در جای دیگر او را مادر سکینه و عبدالله یا علیاصغر (طفل شیرخوار شهید طف) میداند. ام اسحق بنت طلحه بن عبیدالله مادر فاطمه که پیشتر همسر امام حسن مجتبی بود (هرچند در جای دیگر آن را رباب میداند.) و مادر طلحه بن حسن است. (در جای دیگر از کتاب فاطمه بنت حسین و قاسم بن الحسن را از این زن میداند.) (با این گزارشها آگاه میشویم که امام حسین یکی از همسران امام حسن را پس از شهادت امام حسن به عقد خود درآورده است. این که رباب یا کس دیگر بوده است جای تردید دارد. در این بخش درباره لیلا سکوت میکند.) سکینه زوجه مصعب بن زبیر و پس از مصعب همسر عبدالله بن عثمان بن حکیم بن خرام و پس از او به عقد زید بن عمرو بن عثمان بن عفان درآمد. (درباره سکینه روایت دیگری است که هرگز ازدواج نکرد و امام حسین گفته است که کسی همشأن و همکفو او نیست که این با آیه قرآن که برای هر کسی زوجی آفریدیم ناسازگار است.) فاطمه نیز همسر حسن مثنی شد و پس از او با عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان ازدواج کرد و محمد را از او دارد.
فصل 2: در فضیلت زیارت
زیارت امام حسین از ضروریات شیعه است.
صفحه 501: امام صادق گفت: زیارت اگر همراه با شناخت حق امام باشد سبب ریزش همه گناهان است.
فصل 3: در ستم خلفا به قبر شریف آن حضرت: تخریب قبر از سوی هارونالرشید و متوکل
خاتمه: در شرح حال توابین و خروج مختار
آن چه در این جا آمده از کتاب کامل ابن اثیر است که مترجم آن را با تاریخ طبری تکمیل کرده است.
صفحه 527: مترجم، هنگام بررسی قتل مختار، داستانی از مجلسی را که در بحارالانوار و جلاءالعیون درباره مختار از کتاب تفسیر امام حسن عسکری آورده است و این کتاب تفسیر را مردود میکند و کتاب تفسیر را ساخته دست سهل دیباجی که دروغگوست میداند.
صفحه 530: مختار به یاران گفت: مهدی فرزند جانشین رسول مرا نزد شما فرستاد. (شگفتآور است که مختار چنین ادعایی میکند و محمد بن حنفیه در برابر آن سکوت میکند و به کسانی که از او درباره مختار پرسیدند گونهای سخت گفت که آنان تأیید ضمنی را برداشت کردند. هرچند نویسنده و مترجم کتاب درباره محمد بن حنفیه میگویند او ادعایی نداشت، ولی متن کتاب و شیوه پاسخگویی محمد بن حنفیه که مورد تأیید نویسنده و مترجم است، چیز دیگری را به گمان ما میآورد.)
صفحه 534: مترجم درباره قیام توابین و عدم دستور امام سجاد را چونان هنگامه ما و غیبت امام زمان میداند.
صفحه 544: طبری از هشام از ابی مخنف روایت کرده است که محمد بن حنفیه به سوی شیعیان کوفه نوشت: از محمد بن علی (بی دعوت خلافت و مهدویت) سوی شیعیان کوفه. اما بعد به سوی مجالس و مساجد روید و یاد خدا کنید آشکار و پنهان و از غیرمسلمانان صاحب سر مگیرید و آنان را به راز خویش آگاه مسازید همچنان که از گورهی ستمکار میترسید بر جان خود از گروه دیگر دروغگوی بترسید بر دین خود و بسیار نماز گزارید و روزه گیرید و دعا کنید که هیچ یک از بندگان خدا برای دیگری سود و زیان ندارد مگر خدا خواهد و هر کس در گرو کار و کوشش خویش است و هیچ کس بار از دوش دیگری برندارد. والسلام.
واز ابن امه به صراحت واضح میشود که: ابن الحنفیه طریقت ائمه ما که مردم را امر میکردند به متابعت سنت پیغمبر و معاشرت با مسلمانان و تقیه در دین و رفتن در مساجد و جماعت آنان و متابعت احکام خلفاء ولو به تقیه تا فساد و فتنه در کشور اسلام پیدا نشود.
و میگفتند: منتظر فرج باشید و تا قیام قائم آل محمد (عج) ظهور نکند، طمع در امارت نبندید و ائمه ما طالب دنیا نبودند و رواج دین میخواستند اما رؤسای طوایف دیگر برای ریاست عجله داشتند و طالب چیزی که آنان را به دولت نرساند نبودند و اتباع خویش را به مخالفت خلفاء و سایر مسلمانان ترغیب میکردند.
صفحه 546: نویسنده دیدگاه خود را درباره تشکیل حکومت اسلامی بیان میکند و آن این است که بهترین حکومت از آن کسی است که معصوم باشد و درباره حکومت اسلامی با امام غیرمعصوم شیعه سخن نمیگوید. میتوان این برداشت را داشت که نویسنده همچون برخی از علمای شیعه به برپایی حکومت اسلامی در دوران غیبت و با امام غیرمعصوم شیعه که فقیه باشد باور نداشت.
صفحه 554: عجمیان بسیار در سپاه مختار بودند و مختار آنان را به خود نزدیک میکرد.
صفحه 559: قائلین به امامت محمد بن حنفیه را کیسانیه گویند منسوب به اباعمره کیسان (در سریال مختارنامه نامش کیان ایرانی بود) و عرب وقتی توهین جماعتی را میخواستند آن را نسبتی به مردی از عجم میدادند یعنی از دین عرب بیگانهاند چنان که گاهی شیعه را فیروزانیه منسوب به فیروز قاتل عمر میکنند.
صفحه 560: به نقل از ابن حجر در اصابه، ابوشاه یکی از صحابه ایرانی پیامبر بود که به دنبال نوشتن سخنان پیامبر تلاش میکرد.
در این بخش کتاب دو چیز را میبینیم یکی پرچمهای سبز و سرخ سپاه مختار که در سریال مختارنامه هم بود و برخی کارگردان را به ایرانیزه کردن قیام مختار متهم میکردند. یکی بحث امامت، مهدویت و معصومت امام در دیدگاه شیعه است. همچنین باید گفت که آیه 23 سوره احزاب بارها در چند جای از زبان امام حسین و امام سجاد درباره قیام عاشورا آورده شده است.
هرچند مترجم تلاش کرده است تا بازگردانی روان به فارسی را داشته باشد، این بازگردان روان و ساده نیست و خود نیاز به بازگردانی و ویرایش دوباره دارد.