به گزارش حافظ خبر؛ فردوس اسدی زاده 1363 در شیراز است. در نوجوانی دوستدار موسیقی، شعر و ادبیات شد و از همان هنگام، افزون بر پژوهش ادبی، نخستین گامهای خود را در زمینه ادبیات برداشت. وی سپس وارد دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز شد و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی خود را از این دانشگاه گرفت. اسدی بیشتر در قالب غزل، تکبیتی و دو بیتی و با درونمایههای عاشقانه و اجتماعی تا دغدغههای روانی و اجتماعی را با روی کاغذ آوردن به آرامش برساند.
هر بار که آشوبم و دل در دل من نیست
لبخند قشنگت بزند آب بر آتش
**
هر بار که سررشته رها کردم و رفتم
در دست تو این بند همانگونه بهجا بود
من بیخبر از خویش و تو و هرچه که کردم
چشمان تو دنبال من و دغدغهها بود
من باز دلآزرده از این کجره دنیا
تنها، نفست، حل همه مسئلهها بود
با فکرِ نبودت، همهی راه، پریشان
بیتاب، دل و تنگ از این فاصلهها بود
برگشتم و دیدم که نفسهای وجودت
مادام میان رگ و ذرات و فضا بود
***
باید که برون رانم از این سینه دلم را
آواره کنم تکتک شعر و غزلم را
باید که بداند که نباید بکشاند
در ورطهی نابودی و غفلت بدنم را
من آب شدم بس که میان همه حسرت
دندان بفشارم همه جای جگرم را
این نیست سزاوار تن و روح نزارم
هر ثانیه سنگینی بغض و نفسم را
آخر به کجا تا به چه حد تاب و تحمل
من با که بگویم که بفهمد سخنم را؟!
این نیست عدالت که به دستت بسپارم
رؤیای دلم، شام کنی تو سحرم را
هر گاه دلم خواست بخندد سر شوقی
ناگه که تو خاموش بکردی هوسم را
این بود خیال همه عمرم که در آخر
یک روز در آغوش بگیرم صنمم را
امروز نگاهم همه جا مات به جا ماند
یک عالمه از هییییچ بدادم بغلم را
آوارهی دنیای پریشانی خویشیم
آن لحظه که دادیم به دشمن وطنم را