به گزارش حافظ نیوز محمد عسلی در عصر مردم نوشت:
ذهنیتی که از فارس بین دولتمردان گذشته و حال وجود داشته و دارد با واقعیتها فاصله دارد. اگر این ذهنیت را بدین نحو بیان کنیم که فارس سرزمین تمدنهای کهن، دارای میراثهای گرانسنگ گردشگرپسند متنوع، سرزمین شعر و ادب، هنر، فلسفه، عرفان و کلام است و قابلیتهای بالقوه و بالفعل کشاورزی، صنعت و خدمات را در نقاط مختلف خود دارد و به دلیل مهاجرپذیری از یک سو و از دیگر سوی کوچ کارگران آن به کشورهای منطقه خلیج فارس پتانسیلهای جذب سرمایههای سرگردان را دارد سخنی به گزاف نگفتهایم. اما امروز آنچه پیدا و آشکار است این است که هیچیک از ذهنیتهای بیان شده اگر حقیقت داشته باشند واقعیت ندارند.
یعنی فارسیان به دلایلی از توانمندیهای گردشگری چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سود و درآمد چندانی نداشتهاند. زیرا زیرساختهای مورد لزوم برای گردشگر در فارس بنا نشده و باری به هر جهت با صنعت گردشگری روبهرو بودهایم و در طول سه دهه گذشته حتی با این صنعت مقابله هم شده است.
خشونت رفتاری و تعدد جرایم خشن که ناشی از تعارضات فرهنگی در تعاملات اجتماعی است فارس را در ارتکاب انواع بزهکاریها رتبهای بالا داده که دلایل آن فقر، محرومیت، بیکاری، اعتیاد، طلاق، مشاجرات خانوادگی و مهاجرت روستاییان به شهرها به ویژه شیراز است که به نحو نامطلوب و ناموزونی از شرق به غرب گسترش طولی داشته است و به نسبت امکانات و خدمات مورد نیاز شهری پاسخگوی جمعیت چند میلیونی نیست.
پس سوابق و غنای ادبی و ادبیاتی و اخلاقی تحت الشعاع ناهنجاریهای مداوم قرار گرفته است و امروز بسیاری از مردم با ادبیات به معنای اخص آن بیگانهاند و فرهنگ شیرازیان اصیل در خرده فرهنگهای قومی هضم میشوند.
آلودگی هوای شهرها به ویژه شیراز که به علت ترافیک و تراکم چهار چرخه و دوچرخههای دودزا پدیدار شده و گرما و ناخالصی هوا را ده چندان کرده، خستگی مفرط روحی و جسمی را چنان سبب شده که حالی برای تلاش و کوشش باقی نمیگذارد. مضافاً اینکه خشکسالی و خشکیدن تالابها و دریاچهها هوای مرطوب و مطبوع را به هوایی خشک و ناسالم تغییر داده و کمبود آب مصرفی خانوادهها که ناشی از مصرف بیرویه آب در سالهای گذشته است و کمبارانیهای اخیر محدودیتهایی را برای زندگی سالم رقم زده است به گونهای که شاهد خشک شدن باغها و درختان به دلایل مختلف از جمله کمآبی هستیم. پس فارس و به ویژه شهر شیراز و حومه با چالشهای درازمدتی مواجهند که اگر از همین امروز برنامهریزیهای عالمانهای برای رفع و یا کاهش آنها انجام نگیرد فردا خیلی دیر است آنچنان که امروز از دیروز بسیار دیرتر است.
و اما بعد.
چرا امروز فارس کهن با این چالشها مواجه است؟
پاسخ به این چرایی تفسیر و تحلیلهایی میطلبد که چه بسا هزاران صفحه را در بر گیرد. اما میتوان به طور خلاصه عناوینی از موضوعات مطروحه و غیرمطروحه را در این کوتاه نوشتار بیان کرد.
یکم: عدم مطالعه کارشناسانه روی آمایش سرزمین به منظور هدایت و اسکان جمعیت شهرنشین و تقویت روستاها برای پیشگیری از مهاجرت جمعیت روستایی به شهر؛ که مسلماً از همین امروز تا به آینده نامعلوم به علت بیآبی، کمآبی و یا بیکاری و جذابیت زندگی شهری شاهد سیل مهاجرت بیشتر آنها به شهرها خواهیم بود.
دوم: دامن زدن به نوعی لجامگسیختگی فرهنگی که ناشی از مدیریت هرمی است که جوانان را به تحصیلات عالیه دانشگاهی فرا میخواند بدون آنکه پس از فارغالتحصیلی تجربه کاری، توان فنی یا تخصصی برای ورود به بازار کار داشته باشند که نتیجه آن سرخوردگی جوانان فارغالتحصیل و افول آرزوهای عملی نشده است. حاصل این کار، بالا رفتن سن ازدواج، تن دادن به کارهای دونپایه، مطالبهگری بیمنطق از مسئولین و نهایتاً نارضایتی است.
پذیرش فوج داوطلبان در مدارس علمیه و مراکز حوزوی هم به علت عدم جذب و یا عدم استفاده مطلوب در آینده آثار و تبعات ناخوشآیندی را به دنبال خواهد داشت.
به عنوان مثال؛ به ندرت میتوان به اندازه انگشتان دست در میان تحصیلکردگان حوزوی خطیبان ماهری یافت اما بیش از ۴ هزار نفر مداح در سراسر استان شناسایی شدهاند که گذشته از بحث میزان سواد و اطلاعات لازم برای این شغل، نمیتوان برای همه آنها در آینده درآمدی در حد گذران زندگی پیشبینی کرد، هر چند همه در یک حد و اندازه نیستند.
در خصوص افزایش مصرف مواد مخدر و گرایش بیشتر قاچاقچیان این مواد علیرغم مجازاتهای سنگینی که قانونگذار برای آنها تعیین کرده، درآمد بالای آن است و بیکاری و فقر معتادان که انگیزه آنان را برای گرایش به این بلای عظیم قوت میبخشد.
پس به جای مبارزه با معلول بهتر است با علت مبارزه کنیم.
آمارها گواه این مصیبت بزرگاند که یکی از دلایل عمده طلاق اعتیاد و بیکاری است که هر دو به ناسازگاریها و نابسامانیهای خانوادگی دامن میزنند.
خشونت رفتاری که فرهنگ تعاملات اجتماعی را به مخاطره انداخته ناشی از نارضایتی و بریدگی از زندگی است، علت نارضایتیها را باید جستجو کرد.
تبعیض، پارتیبازی، واسطهگری، فاصله طبقاتی، دروغ و ریا، تعادل رفتاری افراد با یکدیگر را خدشهدار میکند و امنیت روانی جامعه و فرد را متزلزل میسازد، این مطالب را همه میدانند، اما همه حاضر نیستند دروغ نگویند، کم یا زیاد، به جد یا مصلحت، متأسفانه دروغ وسیله فرار از مسئولیت شده است و مقابله با آن به واکسنی نیاز دارد که هر چند در دسترس است، اما داوطلب ندارد.
این چالشها که بیشترشان مبتلابه کشور ماست و بعضی از کشورهای دیگر هم کم و بیش با آن مواجهند، متأسفانه فارس بیش و بیشتر از آن رنج میبرد. علیرغم آنکه سرزمین تمدنهای کهن و مهد ادیبان و ادبپروران و هنرمندان بنام گذشته و حال است.
این که چنین تضاد و تعارض هویتی را چگونه به کارخانه اصلاح و بازسازی ببریم مطلبی است که کارشناسان و پژوهشگران میباید به آن پاسخ دهند.
والسلام