گاهی اوقات که یک سطل آب بیشتر داشتیم و سهمیه آب هر اسیر 2 لیوان می شد، حتی زخمی ها و مریض ها هم روزه می گرفتند.
خاطرات خواندنی یک آزاده از دوران اسارت برای آنهایی که به هر بهانه ای روزه نمی گیرند
31 تير 1394 ساعت 14:25
گاهی اوقات که یک سطل آب بیشتر داشتیم و سهمیه آب هر اسیر 2 لیوان می شد، حتی زخمی ها و مریض ها هم روزه می گرفتند.
به گزارش حافظ نیوز، در ماه میهمانی خدا که شیطان در غل و زنجیر است و دستش از دامان بندگان خوب خدا کوتاه، شرط حضور در این بزم عاشقانه بندگی، صبر است و مهربانی.
در این میان هستند کسانی که به دلایل مختلف از درک لذت شیرین روزه داری محرومند و هستند کسانی که برای درک این لذت معنوی، شرایط سخت و طاقت فرسا را تحمل می کنند. آزادگان سرافراز کشور یکی از همین افراد هستند. کسانی که در آن شرایط سخت و طاقت فرسا در اردوگاه های عراق، با حال زخمی و مریض روزه می گرفتند و حتی ترک یک عمل مستحب برای آنان بسیار سخت بود.
غلام حسین روانشاد یکی از آزادگان سرافراز نی ریز است که در آغاز جوانی در 27 بهمن ماه 64 در منطقه سه راهی ام القصر- فاو در مرحله دوم عملیات والفجر 8 اسیر شد. او پس از تحمل سال ها رنج و مشقت در اردوگاه های عراق در 2 شهریورماه 69 به آغوش وطن بازگشت.
او در گفتگو با نبض نی ریز، روایت خاطراتش از جبهه و شرایط روزهداری در اسارت، میگوید. خاطراتی که به گفته خودش، تنها خاطرات یک آزاده نیست. حقانیتی از انقلاب است که جایی تکرار نمی شود؛ مقطعی از انقلاب است که باید به گوش جوانان و نسل های بعد از انقلاب برسد.
«رمضان در بین اسرا حال و هوای دیگری داشت. عراقی ها به روزه گرفتن ما اعتقادی نداشتند و به همین دلیل غذای ما را طبق روال همیشگی در ساعت های مقرر توزیع می کردند.
اردوگاه ما در استان الانبار و شهر الرمادیه گرم ترین نقطه عراق بود. هوای الرمادیه بسیار گرم بود و با وجود اینکه ما هیچ کولر و پنکه ای نداشتیم و کل غذای سحری ما یک لیوان و نیم آب گرم، یک قاشق شکر و یک نان ساندویچی خشک بود، اما تقریبا همه اسرا به جز زخمی ها و مریض ها روزه می گرفتند.
گاهی اوقات که یک سطل آب بیشتر داشتیم و سهمیه آب هر اسیر 2 لیوان می شد، حتی زخمی ها و مریض ها هم روزه می گرفتند.
کل شب های ماه رمضان بچه ها با توجه به آنچه که در ذهنشان از ایران باقی مانده بود، مناجات و دعا می خوانند. بچه ها با گذاشتن نگهبان، مراسم دعا و مناجات خود را با تمام جزئیات مثل دعاهای قبل از افطار، بعد از افطار، دعای ختم سفره و ... به گرمی هرچه تمام تر برگزار می کردند.
به دور از چشم عراقی ها که به دنبال تفرقه بین اسرا بودند و با همین غذای اندک، سفره وحدت هم داشتیم. همه بچه ها دور هم جمع می شدیم و غذایمان را دور هم می خوردیم. غذایی که شامل چند قاشق برنج سرد که از ظهر مانده بود و بچه ها آن ها را تا شب در ظرف هایی لای پتو نگه داشته بودند و کمی آبگوشت که شامل آب و سس گوجه و بعضا کمی گوشت تاریخ مصرف گذشته بود.
عراقی ها به ما زمان اذان صبح را نمی گفتند و ما چون فکر می کردیم اذان گفته اند، بعضا تا 4، 5 ساعت قبل از اذان امساک می کردیم و دیگر غذا نمی خوردیم و این مساله بر سختی روزه داری در آن ایام طاقت فرسا می افزود.
عراقی ها فردای آن روز، جلو چشم اسرا شیشه های نوشابه را سر می کشیدند تا به اسرا دهن کجی کرده باشند. ولی کار آن ها در استقامت بچه ها اثری نمی گذاشت و بچه ها با گرمی هرچه تمام تر مراسمات مذهبی خود را انجام می دادند.
شب های قدر اسرا مراسم ویژه ای داشتند. بچه ها با همان اندک آبی که در اختیار داشتند، غسل شب قدر را انجام می دادند و همه موظف بودند قبل از غروب آفتاب غسل انجام دهند. بعد از افطار و کمی استراحت، با نگهبانی دادن، بیشتر آنان تا نزدیکی سحر به راز و نیاز و اعمال مستحبی می پرداختند و قرآن سر می گرفتند.
بعضی مواقع عراقی ها مخفیانه وارد اردوگاه می شدند و مراسم لو می رفت و آن وقت بود که همه بچه ها را به شدت شکنجه می دادند. در وسط اردوگاه چاله ای کنده بودیم که آب حاصل از شستن ظرف ها در آنجا جمع می شد و پایان روز تانکری می آمد و آن آب را می کشید و تخلیه می کرد. اسرا را در آن آب کثیف و پر از چربی می انداختند و چندین ساعت آنجا بودند. بعد اسرا را مجبور می کردند در محوطه خاکی اردوگاه غلت بزنند. سپس آنان را در حضور نگهبان و بعضا با بلوک سیمانی بر پشت در زیر آفتاب نگه می داشتند و باید تا غروب آفتاب چشمانشان به خورشید بود. در آخر هم آن ها را به انفرادی می بردند.
با این همه سختی بچه ها خودشان را مقید می کردند که نمازشان را با جماعت بخوانند، دعاهایشان را برگزار کنند و شب های احیا را با شور و حال ویژه ای برگزار کنند و حتی اعمال مستحبی آن ها ترک نمی شد.»
کد مطلب: 8887
آدرس مطلب: https://www.hafezkhabar.ir/news/8887/خاطرات-خواندنی-یک-آزاده-دوران-اسارت-آنهایی-بهانه-روزه-نمی-گیرند