هرازگاهی اخباری میشنویم از تلاشهای اصلاحطلبان برای جذب اصولگرایان؛ از ناطق گرفته تا لاریجانی؛ سؤال اینجاست که واقعاً چرا اصلاحطلبان بدنبال یارگیری از اردوگاه اصولگرایان هستند؟ آیا آنان چهرهای که بتوانند به آن امید ببندند، ندارند؟
باز هم حکایت اصلاح طلبان و سرقت مهره های حریف!
19 ارديبهشت 1394 ساعت 11:59
هرازگاهی اخباری میشنویم از تلاشهای اصلاحطلبان برای جذب اصولگرایان؛ از ناطق گرفته تا لاریجانی؛ سؤال اینجاست که واقعاً چرا اصلاحطلبان بدنبال یارگیری از اردوگاه اصولگرایان هستند؟ آیا آنان چهرهای که بتوانند به آن امید ببندند، ندارند؟
چند سالی میشود که اصلاحطلبان هرگاه نزدیک به انتخابات که میرسند، به دنبال یارگیری از جناح مقابل خود یعنی اصولگرایان میافتند، و سعی میکنند با جذب چهرههای متنفذ و مقبول – و به قول آنان معتدل – این جریان، زیر تابلوی آنان در انتخابات حضور یابند؛ بعد هم دو حالت پیش میآید: در صورت پیروزی، آن پیروزی را به خاطر حضور خود معرفی کرده و درصدد امتیاز گیری از شخص پیروز برمیآیند و تنها خود را شریک در پیروزی میدانند؛ اگر هم شکست بخورند که آن را بهپای فرد شکستخورده مینویسند و از او بهراحتی عبور میکنند. کاری که سابقه آن را در همین چند سال اخیر نیز بهخوبی دارند.
اما سؤال اینجاست که «قحطالرجالی» در اردوگاه اصلاحطلبان تا چه حد است که آنان برای حضور در انتخابات با عطش فراوان به دنبال چهرههای مقبول و معتدل اصولگرایان میافتند؟
پیشینه یارگیری از رقیب
اول: برخورد با هاشمی رفسنجانی؛ از لجنمالی تا هورا کشیدن
دوران ریاست جمهوری رییس اصلاحات و پایان مجلس پنجم، اصلاحطلبان چنان بر اسب قدرت لگام زده بودند که هیچکس را در حد آن نمیدیدند که به درون خود راه دهند؛ آنان با هرکسی که کوچکترین مخالفتی در یک مورد جزئی هم با آنان داشت و یا کوچکترین سابقه اصولگرایی – و یا راست سنتی – داشت چنان با خشونت رفتار میکردند که آن شخص نمیتوانست در فضای رسانهای آنان کوچکترین نفسی بکشد.
شاهکار تخریب رسانهای این جریان، مواجهه با شخص هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی است. اصلاحطلبان که بیمحابا بر اسب قدرت تاخت میزدند، چشم دیدن حتی هاشمی رفسنجانی را نیز در مجلس ششم نداشتند؛ تخریب وسیع علیه وی از ماهها پیش از انتخابات با شدت تمام آغاز شد و این تخریب تا حدی پیش رفت که روی بسیاری از تخریب گران را سفید کرده بود. اتهامات متعدد به هاشمی در مطالب متعدد روزنامهها و کتابها و «عالیجناب سرخپوش» خواندن وی، تنها گوشهای از سیل اتهاماتی بود که اصلاحطلبان نثار آیتالله هاشمی کردند.
حجم فشارهای اصلاحطلبان در روزهای انتخابات مجلس ششم آنقدر بر هاشمی بالا رفت، که او نیز نتوانست در برابر این سیل تخریب مقاومتی کند و درنهایت تسلیم خواسته آنان شد و از حضور در مجلس ششم انصراف داد؛ آنهم کسی که همیشه ادعا میکرد در برابر فشار تخریب گران کوتاه نمیآید و به وظیفهاش عمل میکند؛ این بار اما هاشمی هم کم آورد؛ و اصلاحطلبان مغرور مجلس ششم را کامل به دست گرفتند. هاشمی نمیبایست به مجلس راه مییافت چه آنکه هم عضو جامعه روحانیت مبارز بود و هم سابقه عضویت در جریان چپ سنتی را نداشت.
شرایط اما چنان پیش رفت که تنها چند سال بعد، اصلاحطلبان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 84، ابتدا سعی کردند با مهرههای خود به میدان بیایند؛ اما در مرحله دوم انتخابات، هاشمی رفسنجانی گزینه ایده آل آنان شد؛ هاشمی بهیکباره تبدیل به امیرکبیر دوران و نماد نجات مردم از مشکلات تبدیل شد. تلاشهای وسیع اصلاحطلبان در دو محور گسترش یافت؛ اول تبلیغ وسیع و همهجانبه هاشمی، دوم تخریب احمدینژاد.
درنهایت اما اصلاحطلبان زیر لوای هاشمی هم شکست خوردند. هاشمی البته پسازآن تمایلات خود به این جناح را بیشتر نشان داد و ظاهراً از یاد برد آن آبروها که اصلاحطلبان از او بردند.
دوم: برخورد با حسن روحانی: مصادره پیروزی
انتخابات ریاست جمهوری سال 92 یکی دیگر از سالهایی بود که بازهم اصلاحطلبان شکست خود در انتخابات را قطعی دیدند؛ ازاینرو با فشار فراوان سعی کردند دکتر عارف را از گردونه رقابت در انتخابات کنار بکشانند. عارف اما در برابر فشارها تا روزهای آخر مقاومت کرد. بالاخره اما با فشار فراوان عارف هم مجبور به کنارهگیری شد؛ دلیل هم مشخص است: اگر عارف شانس پیروزی در انتخابات را داشت، هیچگاه – تأکید میشود که هیچگاه – اصلاحطلبان او را مجبور به کنارهگیری نمیکردند؛ یعنی هیچ عقل سلیمی نمیپذیرفت که اصلاحطلبان مهرهای را که نسبت به تمام نامزدها برخاسته از جریان اصلاحطلبی است و کوچکترین احتمال پیروزی دارد چنین با فشار رسانهای عظیم مجبور به کنارهگیری کنند؛ اصلاحطلبان یقین داشتند که پیروز انتخابات، نامزد اصلاحطلبان نخواهد بود.
با پیروزی دکتر روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، بهیکباره و با هماهنگی وسیع، عملیات مصادره پیروزی حسن روحانی به نفع اصلاحطلبان از سوی آنان و رسانههایشان آغاز شد. ارسال پیامهای تبریک فوری به رئیسجمهور منتخب و یادآوری حمایت خود از وی، در همین راستا صورت گرفت. پسازآن حجم وسیعی از رسانههایشان را به مصادره این پیروزی اختصاص داده و سعی در «مدیون سازی» روحانی به خود نمودند. ازاینرو شروع به پمپاژ خواستههای خود – بهعنوان خواستههای مردم – به روحانی نمودند.
البته زمان زیادی طول نکشید که مکنونات درونی خود را آشکار کردند؛ دولت روحانی را یک «رحم اجارهای» خواندند و بهصراحت گفتند که شکست او، شکست اصلاحطلبان نیست و ...
سؤال اینجاست که اگر اصلاحطلبان واقعاً خواستار روحانی بودند چرا از ابتدا روی او سرمایهگذاری نکردند؛ اصلاً چرا روحانی؟ مگر عارف چه مشکلی داشت؟ عارف هم سابقه اصلاحطلبی داشت، هم وزیر و هم معاون رئیسجمهور در دوره خاتمی بود و یک اصلاحطلب تمامعیار بود؛ پس چرا روحانی به عارف ترجیح داده شد؟
مگر نه اینکه روحانی سابقهای کاملاً اصولگرایانه سنتی – به عبارت بهتر راست سنتی – داشت و کوچکترین عضویت در گروههای اصلاحطلبی در کارنامهاش نبود؟ مگر نه اینکه روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز – که همگی به اصولگرایی شهرهاند – بود؟ پس چرا اصلاحطلبان مهره خود – یعنی عارف – را وانهادند و یارگیری از اردوگاه حریف را بر وی ترجیح دادند؟ آیا اصلاحطلبان گزینه دیگری ندارند که اینگونه به سمت اصولگرایان دستدرازی میکنند؟ آنان آنقدر از سخنرانی 23 تیر 78 روحانی کینه داشتند که نخواهند به این گزینه فکر کنند، اما چرا چنین کردند؟ جواب مشخص است: آنان مطمئن بودند با مهره خود شانسی برای پیروزی و حتی برد نمایی ندارند.
البته بازی اصلاحطلبان باروحانی هنوز تمام نشده است؛ بدون تردید اگر دولت روحانی در زمینه حل مشکلات مردم توفیقی یابد، اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس ترجیح خواهند داد، زیر بیرق کسی سینه بزنند که مهرومومهای سال است عضو مجمع روحانیت مبارز – از نهادهای سنتی اصولگرایان – است.
سوم: برخورد با ناطق نوری؛ دامی برای شیخ نور
با پایان گرفتن انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، اصلاحطلبان هموغم خود را برای راهیابی به مجلس دهم جزم کردند و تلاش وسیعی در این زمینه آغاز کردند. اما این بار هم اصلاحطلبان با فقدان یک پرچمدار معتدل و چهرهای که بتوانند ذیل او در انتخابات مجلس عرضاندام کنند مواجهاند.
ازاینرو حجتالاسلام ناطق نوری میتوانست گزینه مطلوبی برای آنان باشد؛ شیخ نور دلخوری از رئیس دولت دهم داشت و این سبب شد عدهای این دلخوری را تسری به مجموعه اصولگرایان بدهند. بزرگان اصلاحات تمام تلاش و هموغم خود را به کار بستند تا شیخ علیاکبر ناطق نوری را راضی کنند که پرچمدار اصلاحات برای انتخابات مجلس دهم باشد.
رسانههای اصلاحات مدام بر طبل حمایت از ناطق و پرچمداری ناطق برای اصلاحطلبان میکوبیدند و طوری در رسانههای خود منعکس میکردند که گویی ناطق رهبر اصلاحات است؛ البته از سوی دیگر ناطق نوری نیز واکنشی به این تیتر زدنهای درشت از خود در رسانههای اصلاحات نشان نداد. شرایط بهگونهای پیش رفت که دامی که اصلاحطلبان برای ناطق پهن کرده بودند – و البته هماکنون نیز به دنبال آن هستند – کیهان را بر آن داشت تا در یادداشتی محترمانه این نکته را به ناطق متذکر شوند که «جناب ناطق! بهیقین جریان یادشده را میشناسید، و از کینهتوزی آنان علیه اسلام و انقلاب و نظام و امام (ره) در جریان فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 باخبرید، ازاینروی و با توجه به سوابق اسلامی و انقلابی حضرتعالی نمیتوان باور کرد تابلوی «اصلاحات»! را که این جریان روی دکه حزبی خود برافراشته است، باور کرده باشید! و بیتردید، باورها و داشتههای دینی جنابعالی به شما اجازه نمیدهد برای معرفی سران و عوامل اصلی این جریان - و نه همه اصلاحطلبان - از واژهای غیر از «وطنفروش» و «مفسد فیالارض»! استفاده کنید. اگر چنین است - که هست و باید باشد-تعجبآور و صدالبته تأسفآور نیز هست که این روزها به جریان یادشده نزدیک شدهاید! و یا دستکم اینکه با آنان مرزبندی مشخص ندارید، تا آنجا که جریان مورداشاره، همهجا در رسانهها و محافل و مصاحبهها و اظهارنظرها جناب ناطق را در جبهه خود تعریف میکنند و حضرت ایشان نیز نهفقط در مقابل این ادعا کمترین عکسالعملی نشان نمیدهد، بلکه با اظهارات و مواضع چندساله - و مخصوصاً چندماهه - اخیر خود، ادعای آنان را تائید نیز میکند!» (کیهان، 7 اسفند 92)
آخرالامر هم ناطق نوری با شریعتمداری پس از انتشار یادداشت مذکور، تماس گرفته و چند محور را با مدیرمسئول کیهان در میان میگذارد:
1- از لحن محترمانه مقاله شما تشکر میکنم که حرمت نگه داشتید
2- آمادگی دارم در نشستی سو تفاهمهای به وجود آمده را برطرف نمایم
3- من جذب اصلاحطلبان نشدهام و کار خودم را میکنم
4- من ماهیت جریان فتنه و افراطیون را میشناسم و با طناب آنها ته چاه نخواهم رفت
5- من در گفتگو با روزنامه آسمان علیه جریان فتنه و اصلاحطلبان تندرو صحبت کردهام... (مشرق، 16 اسفند 92)
اصلاحطلبان امیدوارند با آوردن ناطق به صحنه، ریاست مجلس را نیز به وی بسپارند – که احتمالاً با توجه به جایگاه ناطق همین امر هم رخ خواهد داد – و درنتیجه بازهم خود را پیروز انتخابات معرفی و پیروزی و ریاست مجلسی ناطق را مانند ریاست جمهوری روحانی به نفع خود مصادره کنند.
بااینحال عدم موضعگیری صریح ناطق سبب شده که اصلاحطلبان هنوز از ناطق نوری، رئیس شورای هماهنگی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری نهم و عضو جامعه روحانیت مبارز، قطع امید نکنند و چشم طمع به او بدوزند؛ حالآنکه قطعاً پاسخ ناطق درنهایت به آنان این خواهد بود که «برو این دام بر مرغی دگر نه ...»
چهارم؛ برخورد با علی لاریجانی؛ فراموشی ریاست قاطعانه لاریجانی بر صداوسیما
اختلافافکنی در میان اصولگرایان سبب شده تا اصلاحطلبان حتی تلاش کنند تا دکتر علی لاریجانی، ریاست مجلس را نیز به سمت خود بکشانند.
مرور بسیار اجمالی گذشته لاریجانی این احتمال را به ذهن متبادر میسازد که آیا واقعاً اصلاحطلبان دچار آلزایمر سیاسی شدهاند که به دنبال جذب لاریجانی هستند و یا شهوت حضور در قدرت آنان را به این سمت کشانیده که به لاریجانی نیز چشم طمع بدوزند. بدون تردید اقدامات انقلابی لاریجانی در دوره ریاست بر سازمان صداوسیما – مخصوصاً پس از قدرت یافتن اصلاحطلبان در مجلس ششم و ریاست جمهوری هفتم – یکی از مهمترین جلوههای بر هم زدن زیادهخواهیها و قانونشکنیها و افشای چهره واقعی برخی افراطیون این جریان بود؛ افشای ماجرای کنفرانس برلین و انعکاس دقیق حوادث کوی دانشگاه ازجمله این موارد است که بعید است اصلاحطلبان آن کینه خود از لاریجانی را به فراموشی سپرده باشند.
پس واقعاً چرا اصلاحطلبان به دنبال این هستند که به لاریجانی نیز نزدیک شوند؛ البته آنان این را خوب میدانند که لاریجانی بسیار باهوشتر و بسیار انقلابیتر از آن است که خام ادعاها و وعدههای پوچ اصلاحطلبان شود؛ ازاینرو در گام اول تلاش خود را بر این موضوع خواهند گذاشت که لاریجانی را از بدنه اصولگرایان جدا کرده و او را بهعنوان ائتلاف با دولت وارد انتخابات مجلس دهم کنند و بعد هم خود نیز در لوای نزدیکی با دولت و لاریجانی، از این نمد کلاهی برای خود ببافند.
از همین رو بود که چندی قبل در رسانهها این خبر منتشر شد که «بر اساس تصمیم شورای مشورتی رئیس دولت هفتم و هشتم، بایستی «علی لاریجانی» در انتخابات آتی یا در کنار «حسن روحانی» قرار گیرد و یا اینکه به عنصری برای تفرقه در میان اصولگرایان تبدیل شود. بر اساس این طراحی درصورتیکه فضای سیاسی و اجتماعی برای همکاری نزدیک «علی لاریجانی» و «حسن روحانی» وجود نداشت، رئیس مجلس اصولگرایان بایستی وارد طراحی وحدت اصولگرایان شده و با مخالف خوانیهای گسترده، به فروپاشی وحدتِ «نیمبند» اصولگرایان اقدام نماید». (دیدبان؛ 13 اردیبهشت 94)
وجود لاریجانی در لیست اصلاحات و دولت و تلاش برای نزدیک شدن به وی، در شرایطی که تقریباً اصلاحطلبان نیز مطمئناند هر کس را از اصلاحطلبان هم به میدان بیاورند، بازهم ریاست مجلس به لاریجانی خواهد رسید، یک مصادره به مطلوب در گام اول است. اصلاحطلبان مطمئن هستند حتی اگر عارف هم بارأی بسیار بالا به مجلس راه یابد، بازهم رئیس مجلس او نخواهد بود؛ چون قبل از آنکه اصولگرایان او را در این اندازه نبینند، این خود اصلاحطلبان هستند که بههیچوجه جایگاه خاصی برای عارف قائل نیستند؛ نمونه آن در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بهوضوح مشخص شد.
البته پیشبینی میشود که فشارها بر دکتر لاریجانی جهت موضوع فوق از سوی اصلاحطلبان و نزدیکان آنها در دولت افزایش یابد؛ ولی از سوی دیگر نیز سابقه انقلابی لاریجانی نشان میدهد که بیتردید تسلیم فشار اصلاحطلبان نخواهد شد و بازهم بهعنوان یک عضو از مجموعه اصولگرایان در انتخابات مجلس حضور خواهد یافت؛
چرا اصلاحطلبان علاقه به سرقت مهرههای حریف دارند؟
پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم، و تصاحب کرسیهای مجلس ششم، اصلاحطلبان دریافتند که دیگر یارای رقابت با حریف قدر خود، با مهرههای اصلاحطلب را ندارند؛ از همین روست که هرازگاهی هم که وارد عرصه انتخابات میشوند، یا از همان ابتدا سعی در مهره دزدی از رقیب خود میکنند، و یا سعی میکنند پس از پیروزی، آن پیروزی رقیب معتدل را به نام خود مصادره کنند.
در بررسی چرایی رفتار اصلاحطلبان در سرقت مهرههای متنفذ حریف، میتوان به چند عامل اشاره کرد:
1. فقدان رویکرد اعتدالی در جریان اصلاحات
واقعیت این است که جریان اصلاحات، مخصوصاً در رأس این جریان، آنقدر دچار رفتارهای افراطی بودهاند که امروز وقتی میخواهند نماد اعتدالی از خود نشان دهند، مهرهای ندارند که رو بکنند و درنتیجه مجبور میشوند چشم طمع به اردوگاه رقیب خود، یعنی اصولگرایان داشته باشند.
به نظر میرسد این جریان باید تلاش کند تا با بازتعریف خود بهمرور گذشته ناصحیح خود بپردازد و ضمن عذرخواهی از رفتار ناصحیح گذشته، نشان دهد که نادم از رفتار افراطی است و کمی در جاده اعتدال قدم بزند.
2. فقدان مهره معتدل، نتیجه رفتار افراطی بزرگان
بعد از انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم، اصلاحات دیگر نتوانست چهرهای را به جامعه ارائه کند که بتواند با رویکرد اعتدالی شانس پیروزی در انتخابات را برای خود حفظ کند؛ بگذریم از اینکه رئیس دولت اصلاحات نیز با رویکردهای نابخردانه و بعضاً افراطی در انتخابات ریاست جمهوری دهم و پسازآن، از جاده اعتدال خارج شد و شد آنچه شد.
ازاینرو، مخصوصاً پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، اصلاحطلبان نشان دادهاند که تمایلی به حرکت در جهت اعتدال ندارند؛ به همین خاطر است که همیشه در آستانه انتخابات نگاهشان به معتدلان در اردوگاه رقیب است؛ از روحانی و ناطق نوری گرفته تا لاریجانی.
این جریان باید تجدید رفتاری در عملکرد سیاسی خود انجام دهد، از رویکرد افراطی بپرهیزد، و تلاش کنند تا بتوانند نشانههای اعتدال در عملکرد سیاسی را بیشتر از خود نشان دهند تا شاید نیاز نباشد هنگامه انتخابات، همیشه چشم به اردوگاه رقیب داشته باشند.
3. بر هم زدن وحدت در جریان رقیب
اصلاحطلبان چند سالی است که پیروزی خود را در این میبینند که مانع شوند به هر دلیلی وحدتی در جریان اصولگرا به وجود آید؛ آنان به دنبال این هستند تا با جذب برخی چهرههای متنفذ اصولگرا به میان خود و یا حداقل جدا نمودن برخی از این چهرهها از بدنه اصولگرایی، خودشان در انتخابات پیروز شوند. اصلاحطلبان این روزها احتمال پیروزی خود را در اختلاف جریان رقیب میدانند. از همین روست که گهگاه طبل جذب برخی از اصولگرایان را از چند ماه قبل از انتخابات به صدا درمیآورند تا زمینهسازی گستردهای برای ایجاد اختلاف در اردوگاه رقیب بنمایند. چنانکه در مورد ناطق نوری بیش از یک سال است که مدام بر این طبل میکوبند.
منبع: مشرق
کد مطلب: 6642
آدرس مطلب: https://www.hafezkhabar.ir/news/6642/باز-هم-حکایت-اصلاح-طلبان-سرقت-مهره-های-حریف