نظریه‌پرداز جنگ‌های ترکیبی:

آمریکا به دنبال «جنبش سبز 2» و تجزیه ایران در دوره ترامپ است

27 دی 1395 ساعت 12:09

«اندرو کوریبکو» می‌گوید: فتنه 88 یکی از بارزترین مصداق‌های جنگ ترکیبی آمریکا علیه ایران بود و واشینگتن در حال طراحی یک «جنبش سبز 2» با ابزارهای مختلف از جمله حمایت از تجزیه‌طلبان است.


به گزارش "حافظ نیوز"،مفهوم جنگ ترکیبی یکی از اصلی‌ترین و شامل‌ترین مفاهیم در حوزه استراتژی‌های نوین جنگ به شمار می‌رود. این مفهوم شامل استفاده از ابزارهای نرم پیش از ابزارهای سخت برای رسیدن به مقاصد مدنظر در یک کشور هدف است. جنگ اطلاعاتی و رسانه‌ای، اغوای سیاسی و دیپلماتیک، تحریم و جنگ اقتصادی، تحریک اختلافات قومی و نژادی، جنگ داخلی، انقلاب رنگی، تغییر رژیم و چندین و چند عبارت دیگر، همگی در تعریف جنگ ترکیبی جای می‌گیرند.
آمریکا به عنوان صاحب قوی‌ترین دستگاه پروپاگاندا و هم‌چنین متأسفانه گسترده‌ترین شبکه نفوذ اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در سراسر جهان، تنها کشوری است که می‌تواند جنگ ترکیبی علیه کشورهای هدف خود به راه بیندازد. انقلاب‌های رنگی سال‌های اخیر به ویژه در اروپا و بحران ساختگی در سوریه، از مشخص‌ترین مثال‌های جنگ ترکیبی آمریکا هستند که در آن‌ها واشینگتن عمدتاً با توسل به ابزارهای نرم به دنبال «تنظیم»، «تغییر» یا «تجدید» رژیم در سراسر دنیا بوده است.
 برای تعمق بیش‌تر در مفهوم جنگ‌های ترکیبی و آشنایی مخاطبان محترم با ابعاد گسترده این جنگ‌ها، ملزومات مقابله کشورهای هدف با آن‌ها، چالش‌های پیش روی ایران به عنوان یکی از اصلی‌ترین اهداف جنگ‌های ترکیبی آمریکا، نقش هم‌کاری‌ها و بهبود ظاهری روابط میان واشینگتن و تهران و به طور خاص حصول توافق هسته‌ای در دولت روحانی، فریب اولیه اما بدگمانی اخیر روحانی به آمریکا و موضوعات دیگر از این قبیل با «اندرو کوریبکو» نظریه‌پرداز جنگ ترکیبی، تحلیلگر سیاسی و عضو شورای تخصصی «مؤسسه پیش‌بینی‌ها و مطالعات استراتژیک» وابسته به دانشگاه دوستی ملل روسیه گفت‌وگویی صورت گرفته است. این کارشناس آمریکایی مسائل خاورمیانه و اوراسیا در کتاب خود با نام «جنگ‌های ترکیبی: روی‌کرد انعطاف‌پذیر غیرمستقیم به تغییر رژیم» (کتاب را از این‌جا دریافت کنید) وضعیت در سوریه و اوکراین  را مفصلاً تحلیل، به انتخابات سال 88 در ایران اشاره، و تلاش کرده تا اتخاذ مدل جدیدی از جنگ توسط آمریکا را به اثبات برساند.
مصاحبه با آقای کوریبکو کاملاً تفصیلی است و در دو بخش خدمت مخاطبان محترم ارائه می‌شود. در این دو گزارش نکات فوق‌العاده قابل‌توجهی مطرح می‌شود که می‌تواند در تحلیل وضعیت موجود در خاورمیانه و مقابله با بسیاری از نقشه‌های آمریکا برای آینده کشورمان راه‌گشا باشد. اگرچه می‌توان خط به خط پاسخ‌های این کارشناس آمریکایی را حائز اهمیت دانست، اما در متن زیر، بخش‌هایی که مهم‌تر تلقی شده‌اند از بقیه متن متمایز شده‌اند.
آن‌چه در ادامه می‌آید بخش اول از مصاحبه با اندرو کوریبکو است.
لطفاً به اختصار مفهوم «جنگ ترکیبی» و مهم‌ترین اجزای آن را توضیح بدهید.
جنگ ترکیبی را می‌توان «ایجاد تقابل هویتی ساختگی یا واکنشی [در یک کشور] با هدف اخلال، کنترل، یا تأثیرگذاری بر «پروژه‌های زیرساختی اتصال چندقطبی و فراملی» از طریق روش‌های «تنظیم رژیم» [Regime Tweaking = دست‌کاری نظام حاکم]، «تغییر رژیم» [Regime Change = جای‌گزینی نظام حاکم] و/یا «تجدید رژیم» [Regime Reboot = تغییر قانون اساسی] در کشورهای در حال گذار ژئواستراتژیک» توصیف کرد. این توصیف به عبارتی «قانون جنگ ترکیبی» است.

مهم‌ترین هدف آمریکا از به راه انداختن جنگ‌های ترکیبی، جلوگیری از تشکیل ائتلاف‌ها و هم‌کاری‌های چندقطبی میان قدرت‌های بزرگ در مقابله با این کشور است.
سازمان‌دهندگان جنگ ترکیبی با بهره‌برداری از تفاوت‌های مذهبی، قومی، تاریخی، اجتماعی-اقتصادی، و تفاوت‌های حاکمیتی و فیزیکی مبتنی بر جغرافیا، به دنبال دست‌یابی به امتیازات سیاسی (تنظیم رژیم)، تغییر رهبری (تغییر رژیم)، و/یا اصلاح قانون اساسی (تجدید رژیم، معمولاً تغییر از یک کشور واحد به یک کشور «فدرال» با تقسیمات داخلی) مقابل کشورِ هدف به منظور تضعیف [پروژه‌های اتصال‌محور مانند] «جاده ابریشم جدید» چین و سایر پروژه‌های قدرت‌های بزرگ برای ایجاد اتصال هستند.
جنگ‌های اطلاعاتی، [تربیت‌ها و] شرطی‌سازی‌های اجتماعی و ساختاری، و تحریکات فیزیکی، نمونه‌های ملموسی از این حیله هستند، و تشدید تاکتیکی این اقدامات معمولاً به شکل گذار از یک «انقلاب رنگی» شکست‌خورده به یک «جنگ نامتعارف» در صورتی ظهور می‌کند که اهداف پیش‌بینی‌شده سیاسی به آسانی به دست نیایند.
در عمل، «جنگ ترور[یستی] علیه سوریه مثالی عالی از یک جنگ ترکیبی است؛ جایی که آمریکا و متحدان منطقه‌ای «رهبری از پشت پرده» این کشور با توسل به خشونت، اقدام به تحریک برای تغییر رژیم در سوریه کردند تا بشار اسد را به خاطر رد خط لوله گاز قطر، مجازات و از ساخت جای‌گزین این خط لوله یعنی «خط لوله دوستی» میان ایران، عراق و سوریه جلوگیری کنند.
بروز آشوب‌هایی به سبک «تروریسم شهری» [در اوکراین] که عموماً با نام «یورومیدان[1]» [«میدان اروپا»] شناخته می‌شوند، مثال دیگری از یک جنگ ترکیبی است که آمریکا در آن به تقابل هویتی میان اوکراینی‌های ملی‌گرای افراطی در نیمه غربی کشور و اوکراینی‌های چندفرهنگی وابسته به روسیه در قسمت شرقی این کشور دامن زد تا پروژه یک‌پارچه‌سازی «اتحادیه اوراسیایی» روسیه با اوکراین را به شکست بکشاند.
نمونه‌های دیگری از جنگ ترکیبی که کم‌تر مورد بحث هستند، عبارتند از: عملیات‌های پی‌درپی بی‌ثبات‌سازی در جمهوری مقدونیه بین سال‌های 2015 و 2016 به منظور تضعیف ابَرپروژه‌های طرح‌ریزی‌شده روسیه و چین از طریق این کشور برای بالکان، و هم‌چنین شورش‌هایی که سال گذشته در اتیوپی به وجود آمد و هدف آن‌ها کاهش جذابیت [اقتصادی] یکی از شرکای اصلی اقتصادی چین در آفریقا و خط‌آهن تازه‌تکمیل‌شده آدیس آبابا-جیبوتی (جاده ابریشم شاخ آفریقا) بود.
واقعیت این است که بسیاری از کشورهای نیم‌کره شرقی در مقابل جنگ‌های ترکیبی آسیب‌پذیر هستند، چراکه روی‌کرد انعطاف‌پذیر و الگومحوری که در نمونه‌های قبلی جنگ ترکیبی برای دامن زدن به تقابل هویتی از آن استفاده شده، علیه بسیاری از این کشورها هم قابل اِعمال است و در صورتی که با یک پروژه زیرساختی اتصال چندقطبی و فراملی، هم‌جهت شوند که هژمونی تک‌قطبی آمریکا در منطقه‌شان را تهدید کند، منطقاً ممکن است همان روی‌کرد علیه‌شان استفاده شود.
«یورومیدان» با نام اصلی «میدان آزادی» در کی‌یف قبل (چپ) و بعد از کودتای آمریکایی در اوکراین.
شما در کتاب‌تان نوشته‌اید که آمریکا عملاً تنها کشوری است که می‌تواند جنگ ترکیبی به راه بیندازد و دارد این کار را انجام می‌دهد. ویژگی منحصربه‌فرد آمریکا چیست و چرا این کشور به این روی‌کرد جدید روی آورده است؟
جنگ‌های ترکیبی در عین این‌که غیرمستقیم هستند و بنابراین نسبت به جنگ‌های متعارف نیاز به صرف منابع کم‌تری از سوی دولت مهاجم دارند، با توجه به نامتقارن و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن‌شان که پدافند نظامی-امنیتی [کشور] هدف را دچار سردرگمی می‌کند، متضمن شانس بیش‌تری برای دست‌یابی به اهداف سیاسی مدنظر هستند.
آمریکا به دلیل دسترسی استراتژیک به تمام دنیا، برخورداری از «جعبه ابزار» حرفه‌ای (قابلیت‌های جنگ اطلاعاتی، عوامل [و مأمورهای] میدانی/«سازمان‌های غیردولتی»، براندازی اقتصادی از طریق دلارهای نفتی و تحریم‌ها، و غیره)، و منافع جهانی مبتنی بر حفظ هژمونی تک‌قطبی نامحدود در سراسر جهان، انحصار جنگ‌های ترکیبی را در اختیار دارد.
آمریکا بعد از تجربه فاجعه پرهزینه جنگ با عراق و اشغال این کشور از سال 2003 به بعد، وابستگی خود به جنگ ترکیبی را افزایش داد، چون از جنگ عراق این درس فراموش‌نشدنی را گرفته بود که چه‌قدر اهمیت دارد جنگ‌ها را از طریق «برون‌سپاری» به متحدان هم‌فکر منطقه‌ایش محول کند.
به عبارت دیگر، آمریکا تصمیم گرفت از جنگ متعارف در مقیاس بزرگ روی بگرداند و در عوض، به سراغ جنگ‌های نیابتی برود و به این ترتیب روی «رهبری از پشت پرده» شرکای منطقه‌ایش برای انجام بخش علنی کار [و جنگ‌های فیزیکی] حساب کند، و خودش به شکل مستقل همه چیز (لجستیک، آموزش، تسلیح، استراتژی، و غیره) را از پشت صحنه سازمان‌دهی نماید.
البته تحول منحصربه‌فرد در این نوع جنگ این است که به جای افروختن یک جنگ «کشور مقابل کشور» میان متحد آمریکا و کشور هدف، جنگی که آغاز می‌شود صرفاً در داخل مرزهای کشور قربانی و بر اساس این روایتِ دست‌کاری‌شده اتفاق می‌افتد که دولت کشور هدف دارد «سقوط» می‌کند یا داخل خود «منفجر» می‌شود، چون «شورشیان» و «مبارزان آزادی‌خواه» در حال «قیام» مقابل «رژیم» هستند.
به طور خلاصه، جنگ‌های ترکیبی نسبت به جنگ‌های عادی، مقرون‌به‌صرفه‌تر هستند و نیاز کم‌تری به عملیات‌های متعارف دارند و در عین حال پتانسیل آن را دارند که به سرعت نتایج نجومی مدنظر جنگ‌افروزان را حاصل کنند. این جنگ‌ها ذاتاً جنگ‌هایی نامتقارن و «داخلی/مدنی» هستند که سرویس‌های نظامی-امنیتی هدف، معمولاً آمادگی برخورد با آن‌ها را ندارند و می‌خواهند به هر نحوی از درگیری در آن‌ها پرهیز نمایند، چراکه اکثر دولت‌ها ترجیح می‌دهند هیچ‌گاه با شرایطی مواجه نشوند که در آن احتمال داشته باشد [وادار شوند] علیه شهروندان خودشان فرمان استفاده از نیروی مهلک [و تیراندازی] را صادر کنند.
جنگ‌های جدید آمریکا، در مرزهای کشور هدف اتفاق می‌افتد و جنگ «میان دو کشور» نیست؛ جنگ سوریه یکی از بهترین مثال‌های جنگ ترکیبی آمریکاست.
اگرچه اگر افراد اقدام به فعالیت‌های ضدحکومتی و تروریستی کنند چنین فرمانی ممکن است در نهایت اجتناب‌ناپذیر شود، اما نیروهای خارجی مطمئناً تلاش خواهند کرد تا در صورت وقوع این اتفاق، هر نوع عملیات اِعمال قانون را به جرقه‌ای برای آغاز چرخه‌ای خودکفا از خشونت تبدیل کنند که آتش آن از خارج کشور با استفاده از دست‌کاری اطلاعاتی-روایتی و کمک مخفیانه به «شورشیان» شعله‌ورتر می‌شود.
کدام کشورها اصلی‌ترین اهداف جنگ‌های ترکیبی آمریکا هستند و هدف نهایی آمریکا از این جنگ‌ها چیست؟
اگر به قانون جنگ ترکیبی مراجعه کنیم، می‌بینیم که تمرکز این جنگ بر دامن زدن به تقابل هویتی در کشورهای هدف برای جلوگیری از یک‌پارچه‌سازی اوراسیاست، که امروزه عمدتاً در جاده ابریشم جدیدی ظهور پیدا می‌کند که با حمایت مالی چین دارد در سراسر دنیا ساخته می‌شود. البته مسلماً این پک‌پارچه‌سازی محدود به جاده ابریشم جدید نمی‌شود، بلکه دیگر قدرت‌های بزرگ چندقطبی هم در حال تلاش برای حفظ، تثبیت و توسعه منطقه‌های خود هستند، و این به نوبه خود باعث می‌شود این قدرت‌ها و شرکای‌شان اهداف جنگ‌های ترکیبی آمریکا باشند.
دو عدد از برجسته‌ترین نمونه‌های این جنگ‌ها عبارتند از: جنگ تروریستی علیه سوریه که در سال 2011 به طور غیرمستقیم علیه خط لوله دوستی ایران آغاز شد، و شعله‌ور کردن «تروریسم شهری» موسوم به «یورومیدان» در سال 2013 که با هدف تخریب تلاش‌های روسیه برای یک‌پارچه‌سازی اتحادیه اوراسیا با [کمک] اوکراین انجام گرفت.
آن‌چه درباره ایران باید متذکر شد این است که این کشور در واقع هم‌زمان به هر دو دلیل بالا در مقابل جنگ ترکیبی آسیب‌پذیر است. پیشاپیش به شکلی مرگ‌بار شاهد بوده‌ایم که آمریکا چگونه جنگ ترکیبی خود را علیه منافع منطقه‌ای ایران در سوریه و کشورهای دیگر خاورمیانه به کار می‌گیرد. با این حال، خود ایران هنوز جنگ ترکیبی تمام‌عیار درون مرزهای خود با هدف ایجاد اختلال در آرمان بزرگ ابَرقاره‌ای اتصال پان‌اوراسیایی را تجربه نکرده است.
ایران دروازه‌دار ژئواستراتژیکی است که غرب آسیا (خاورمیانه) را به مرکز، جنوب، و حتی شرق این قاره متصل می‌کند و بنابراین به وضوح دارای نقشی جای‌گزین‌نشدنی در پروژه‌های یک‌پارچه‌سازی اوراسیایی در آینده است. چین و ایران همین الآن هم از طریق یک شبکه غیرمستقیم راه‌آهن که از حاشیه قزاقستان و ترکمنستان عبور می‌کند، به هم متصل هستند، اما پیشاپیش برنامه‌هایی برای مستقیم‌تر کردن این مسیر از طریق احداث احتمالی یک خط آهن سریع‌السیر در مناطق متراکم جمعیتی در قلب مرکز آسیا مطرح شده است.
«جورج سوروس» سرمایه‌گذار آمریکایی را پدر انقلاب‌های رنگی می‌دانند.
اگر این پروژه راه‌آهن سریع‌السیر چین-ایران با سنگ‌اندازی و دخالت خارجی مواجه نشود، می‌تواند نهایتاً از طریق ترکیه و مناطق بیابانی تا بالکان از آن‌جا تا اتحادیه اروپا برسد و به این ترتیب ایران را به یکی از سه کشور ترانزیتی تبدیل کند که مطلقاً باید در پروژه‌های زیرساختی اوراسیایی چین وجود داشته باشند. روسیه در بالای منطقه شمالی اوراسیا واقع است و بنابراین دروازه‌دار ژئواستراتژیک این بخش از قاره برای هرگونه شبکه‌ای میان اتحادیه اروپا و چین است که بخواهد در این کشور نقطه تقاطع داشته باشد. طبق این برنامه، ایران و ترکیه همتایان روسیه در جنوب منطقه اوراسیا هستند.
آمریکا برای آن‌که بتواند با اقدام پیش‌دستانه از تحقق این پروژه‌های زیرساختی اتصال چندقطبی و فراملی پیش‌بینی‌شده در سراسر خاورمیانه جلوگیری کند، یا باید با ایران هم‌کاری و یا این کشور را نابود کند؛ گزینه اول، آرزویی است که دولت اوباما تلاش داشت تا پس از توافق هسته‌ای به آن جامه عمل بپوشاند، در حالی که گزینه دوم، «نقشه جایگزین» مبتنی بر جنگ ترکیبی‌ای است که در صورتی عملی می‌شود که گزینه اول شکست بخورد.
نقشه نفوذ استراتژیک واشینگتن در اغفال ایران ناموفق بود، بنابراین به نظر می‌رسد این احتمال وجود داشته باشد که ایران در آینده نزدیک، به عنوان مجازات، هدف توطئه‌های جنگ ترکیبی آمریکا قرار بگیرد. در واقع، آمریکا پیشاپیش مشغول آماده‌سازی‌های لازم و همین الآن در حال چینش نیروهای خود با نیم‌نگاهی به افروختن این‌گونه جنگ طی دوره ریاست‌جمهوری ترامپ است.
به عنوان مثال، در حال حاضر در حاشیه‌های مرزی ایران (کردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و غیره) فعالیت‌هایی افزایش چشم‌گیری داشته که بوی شورش می‌دهد؛ خواه با اهداف جدایی‌طلبانه و خواه «فدرالیستی» (تقسیم‌بندی داخلی). در عین حال، تهدید حمله‌های داخلی در ایران توسط داعش از هر زمان دیگری، جدی‌تر شده است.
از سوی دیگر، آمریکا تلاش کرده تا از طریق تحریم‌های گسترده و دیگر انواع فعالیت‌های تخریبگرانه اقتصادی، دولت ایران را از نظر ساختاری، شرطی [و تربیت] کند. این عملیات اقتصادی به شکل موازی با عملیات شرطی‌سازی اجتماعی پیگیری می‌شود که از طریق جنگ اطلاعاتی و امیدهای [واهی و] غیرممکنی علیه جمهوری اسلامی در جریان است که غرب پس از توافق هسته‌ای در میان جمعیت زیر 30 سال (اکثریت جمعیت) در ایران ایجاد کرده است.
آمریکا در حال توطئه‌چینی برای نفوذ و گم‌راه کردن نوجوانان و جوانان ایرانی به منظور تحریک آن‌ها با هدف آغاز یک «جنبش سبز 2» در آینده است، البته این انقلاب این‌بار با جنگ تروریستی نامتقارن در حاشیه مرزهای داخلی این کشور تقویت خواهد شد و از حمایت کامل «رهبری از پشت پرده» متحدان آمریکا در خلیج [فارس] برخوردار خواهد بود.
«جنبش سبز 2» اگر رخ دهد ممکن است با خشونت بیش‌تر و حمایت متحدان منطقه‌ای آمریکا در خاورمیانه همراه باشد.
انتظار، این است که تأثیر و تأثر هر یک از ابزارهای فوق در جنگ ترکیبی آمریکا، اهداف «تنظیم رژیم»، «تغییر رژیم»، و در نهایت «تجدید رژیم» را در ایران پیش ببرد. به طور خاص درباره ایران، هدف اول به امتیازات سیاسی‌ای اشاره دارد که آمریکا می‌خواهد پس از قرار دادن ایران در موضع ضعف از این کشور بچاپد؛ هدف دوم، به معنای جای‌گزینی دولت چندقطبی ایران با یک دست‌نشانده تک‌قطبی است؛ اما هدف سوم و نهایی، که بیش از دو هدف دیگر نگران‌کننده است، تجدید رژیم است، یعنی نابودی موجودیت جمهوری اسلامی ایران از طریق تبدیل آن به «فدراسیون سکولار پرشیا» و یک صفحه شطرنجی متشکل از دولتچه‌های نیمه‌مستقل و هویت‌محور (نظیر «کردستان»، «آذربایجان جنوبی»، «بلوچستان»، «پرشیای عرب»، «پرشیای کوهستانی/مرکزی»، و غیره).
کشورهای هدف جنگ ترکیبی آمریکا، مانند ایران، چگونه می‌توانند با این جنگ‌ها مقابله کنند؟ آیا تشکیل ائتلاف‌های بین‌المللی می‌تواند یکی از راه‌های مبارزه باشد و آیا استفاده از ارزهای داخلی به صورت مشترک تأثیری در این مبارزه دارد؟
سه راه‌کار برای مقاومت در مقابل جنگ‌های ترکیبی وجود دارد که مکمل هم هستند و دولت‌ها می‌توانند و باید از این راه‌کارها استفاده کنند: اقدامات داخلی، عملیات‌های خارجی، و [تشکیل] ساختارهای خارجی. در قالب راه‌کار اول، ترویج آموزه‌های میهن‌پرستانه و تقویت آن‌ها در جامعه به طور منظم، کلید مقابله با ایدئولوژی‌های فرساینده ضدحکومتی‌ای است که توسط مهاجمان در جنگ ترکیبی و قشون آن‌ها در داخل کشور (عامدانه و با نیت خیانت، و یا تحت تأثیر شست‌وشوی مغزی با جنگ اطلاعاتی) تبلیغ می‌شوند.
دولت باید در همین راستا استفاده از فن‌آوری‌ها و ابزارهای «انقلاب رنگی معکوس» مانند سازمان‌های غیردولتی میهن‌پرست و نمایش‌های عمومی غرور ملی را در دستورکار قرار دهد، چراکه این‌ها ابزارهای ارزشمندی هستند که می‌توان از آن‌ها برای مقابله با تحریکات غیرمنتظره جنگ ترکیبی بهره‌مند شد.
به عنوان مثال، تجربه سال 2002 ونزوئلا که در آن میهن‌پرستان طی کودتای کوتاه طرف‌دار آمریکا علیه چاوز رئیس‌جمهور وقت، در دفاع از رئیس‌جمهور خود به خیابان‌ها ریختند، یک مثال قدرتمند و مؤثر بود که همه کشورهای دیگر قربانی این جنگ‌ها باید سعی کنند وقتی درگیر بحران‌هایی هستند که از خارج تحریک شده‌اند، از آن پی‌روی کنند.
اخیراً هم تجمعات میهن‌پرستانه مردم مقدونیه بین سال‌های 2015 و 2016 در جریان دو انقلاب رنگی ناموفق آمریکا علیه دولت این کشور، و همین‌طور گردهمایی‌های خیابانی مردم ترکیه در حمایت از اردوغان پس از کودتای ناموفق طرف‌دار آمریکا علیه او، می‌توانند درس‌های مفید زیادی را به دولت‌هایی بدهند که مایل به درس گرفتن از این کشورها باشند.
نمایش عمومی غرور ملی یکی از راه‌های «انقلاب رنگی معکوس» و موجب تقویت هوشیاری عمومی مقابل توطئه‌های جنگ ترکیبی آمریکاست.
آن‌چه فوق‌العاده مهم است، شرکت دولت‌ها در کمپین‌های پیش‌گیرانه اطلاع‌رسانی با هدف افشای سناریوهای جنگ ترکیبی آمریکا علیه کشورشان است، چراکه این کار می‌تواند مردم را آموزش دهد و آن‌ها را بیش‌تر نسبت به فتنه‌ای آگاه کند که دارد علیه آن‌ها طرح‌ریزی می‌شود. به این ترتیب، احتمال گم‌راه شدن شهروندان دارای حسن نیت [که ممکن است به دنبال انتقاد باشند، اما هدف آن‌ها براندازی یا کودتا نیست] تحت تأثیر حملات در جنگ‌های اطلاعاتی آینده و شرکت آن‌ها در انقلاب‌های رنگی احتمالی، کم‌تر می‌شود.
این را باید همیشه به خاطر داشت که انقلاب‌های رنگی، برای کنترل و گم‌راه کردن توده‌های مردم و سوق دادن آن‌ها به سوی تحرکات گروهی ضدحکومتی، متکی بر «روان‌شناسی کنترل جمعیت» هستند، و اگرچه بدون شک اقلیتی از توطئه‌گران وجود دارد که این روی‌دادها را سازمان‌دهی میدانی می‌کند، اما معمولاً بسیاری از شرکت‌کنندگان در این روی‌دادها از نقشه بزرگ‌تر بی‌اطلاع هستند و متوجه نیستند که دارد از آن‌ها به عنوان «احمق‌های مفید[2]» آمریکا استفاده می‌شود.
تاکتیک‌های داخلی که در این‌جا تشریح کردیم، در عمل، بر این اساس که هر حکومت چگونه بسته به شرایط منحصر به فرد، آن‌ها را پیاده می‌کند، با یک‌دیگر متفاوت خواهند بود. با این حال، همه تاکتیک‌های مورد استفاده، برای آن‌که بیش‌ترین تأثیر را در مقابله با جنگ نامتقارن آمریکا داشته باشند باید از دستورالعمل‌های ارائه‌شده تبعیت کنند.
آن‌چه در ابعاد خارجی استراتژی‌های مقابله با جنگ‌های ترکیبی مهم است هماهنگی عمیق میان ارتش‌ها، نهادهای اطلاعاتی و تشکیلات دیپلماتیک کشورهای چندقطبی است. به عنوان مثال، سازمان هم‌کاری شانگهای دارای یک مکانیسم خاص به نام RATS دارد (به معنای «موش‌ها» و مخفف عبارت «ساختار ضدتروریستی منطقه‌ای») است. این مکانیسم، یک نیروی واکنش سریع است که با تهدیدات تروریستی، جدایی‌طلبانه و افراط‌گرایانه مشترک علیه اعضای این سازمان مبارزه می‌کند.
دلیل تشکیل چنین سازمان‌هایی آن است که جنگ ترکیبی به طور مستقیم توسط بازیگران غیردولتی اما با حمایت‌های غیرمستقیم سازمان‌دهندگان دولتی به راه می‌افتد، بنابراین دولت‌های هوش‌یار باید منابع خود را با هم به اشتراک بگذارند و علیه افراد و گروه‌هایی با هم هم‌کاری کنند که اصلی‌ترین نمودهای این درگیری‌های نامتقارن به شمار می‌روند.
به طور خاص در مورد ایران، این افراد ممکن است الحاق‌گرا/جدایی‌طلب (مانند گروه‌های عربی که صدام طی جنگ دهه 1980 از آن‌ها حمایت می‌کرد)، و یا افراط‌گرای ایدئولوژیک مذهبی (مانند داعش) یا سیاسی (مانند «حزب کرد دموکراتیک ایران») باشند. هر سه این نمونه‌ها و گروه‌های دیگر مانند آن‌ها وقتی تصمیم می‌گیرند دست به اسلحه ببرند و علیه حکومت بجنگند، تبدیل به نیروهای تروریستی می‌شوند.
قطعاً در جریان انقلاب‌های رنگی، عده‌ای «توطئه‌گر» وجود دارد، اما معمولاً تعداد زیادی از افراد شرکت‌کننده در فعالیت‌های ضدحکومتی، بی‌خبر از نقشه بزرگ‌تر دشمن و به اصطلاح «احمق‌های مفید» آمریکا هستند.
آخرین راه‌کاری که باید در دفاع مقابل جنگ‌های ترکیبی اعمال شود، هم‌کاری‌های ساختاری و نهادی چندجانبه میان کشورهای چندقطبی است. یک‌پارچه‌سازی نزدیک‌تر میان ایران، روسیه، چین، پاکستان، ترکیه، و دیگر کشورهای پیش‌رو برای به حداقل رساندن آسیب‌هایی ضرورت دارد که آمریکا می‌تواند از طریق توطئه‌های اقتصادی به هر یک از این کشورها تحمیل کند.
در همین راستا، تجارت با ارزهای محلی می‌تواند کمک بزرگی به کاهش توانایی واشینگتن در ایجاد بی‌ثباتی مالی در کشورهای هدف به عنوان بخشی از شرطی‌سازی ساختاری این کشورها کند. بنابراین مؤسسات چندقطبی جای‌گزین مانند «بانک بریکس» (BRICS Bank[3])، صندوق ذخیره ارزی بریکس، «بانک سرمایه‌گذاری زیرساختی آسیا[4]» و سایر نهادهای نوظهور، نقش بسیار استراتژیکی را در دفاع پیش‌گیرانه مقابل این سناریوهای تخریبگرانه ساختاری ایفا می‌کنند.
با همه این‌ها، هدف نهایی از فرآیندهای یک‌پارچه‌سازی چندقطبی باید ایجاد مسیرهای تجاری قاره‌ای در سراسر اوراسیا باشد، چراکه این مسیرها عاری از هرگونه محاصره بالقوه نیروی دریایی آمریکا یا باج‌گیری‌های متعارف دیگر از سوی این کشور هستند و تنها از طریق جنگ ترکیبی است که ممکن است آمریکا بتواند در آن‌ها اختلال ایجاد کند. این نیز نشان دیگری بر اهمیت تلاش‌های داخلی و عملیات‌های خارجی‌ای است که تا این‌جا تشریح شدند.
در بخش دوم از مصاحبه با اندرو کوریبکو مسائل مهمی نظیر توافق هسته‌ای میان ایران و 1+5، نقش این توافق در جنگ ترکیبی آمریکا علیه کشورمان، «نقشه بزرگ» آمریکا برای نفوذ استراتژیک و خلع‌سلاح ایران بدون توسل به نیروی نظامی، سرمایه‌گذاری دولت اوباما روی به اصطلاح «میانه‌رو»ها در ایران به نمایندگی حسن روحانی، استفاده دولت آمریکا از خستگی بخشی از جمعیت جوان کشورمان از تحریم‌های اقتصادی و نقش رهبر انقلاب در خنثی شدن توطئه‌های آمریکا بررسی خواهند شد. این مصاحبه به زودی از منتشر خواهد شد.
انتهای خبر/111


کد مطلب: 16307

آدرس مطلب: https://www.hafezkhabar.ir/news/16307/آمریکا-دنبال-جنبش-سبز-2-تجزیه-ایران-دوره-ترامپ

حافظ خبر
  https://www.hafezkhabar.ir