رهبر انقلاب در دیدارشان با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بار دیگر از تهاجم فرهنگی و برخورد حكمت آمیز با آن سخن گفتند. تحلیل شما از بازطرح این كلیدواژه و تبعات آن چیست؟
انقلاب اسلامی و پیشرفت های آن یك سلب دارد و یك ایجاب. رویكرد سلبی اش در قبال فرهنگ و تمدن غرب است كه داعیه ی جهانی شدن و جهانی سازی دارد. اما از این طرف مقاومتی كه ما می كنیم نمی تواند فقط در مقابل سلب باقی بماند؛ آخرش باید در یك سنگر محكمی برویم كه همان جنبه ی ایجاب است. دشمنان ما برتری شان در رسانه است. خود آقا هم صریحاً اعلام كردند این ها برتری رسانه بر ما دارند. برتری رسانه ای، برتری تبلیغاتی است. یعنی برتری ای كه می توانند در حوزه های مختلف فرهنگ اثر بگذارند. برای مسائل فرهنگی ابزارهای مختلفی دارند و ایجاد می كنند.
ممكن است یك عده ای فكر كنند حالا كه وضعیت داخلی ایران تثبیت شده و سخن گفتن از «تهاجم فرهنگی» برای دهه های قبل است. اما باید دانست كه بحث هایی كه رهبری مطرح می كنند فراتر از دولت هاست. بحث نظام سیاسی اسلام كه ایشان مطرح كردند در دهه ی سوم در مقابل نظام لیبرال دموكراسی قرار داشت. در دوره ی چهارم به نظر من بحث تمدنی را هم شامل می شود. یعنی ما می دانیم كه بحث نظام سیاسی و اندیشه ی سیاسی مجبور است خودش را به یك حلقه ی بالاتری متصل كند و آن هم بحث تمدن است. تمدن شامل همه چیز می شود. چون وقتی شما از اندیشه ی سیاسی و نظام سیاسی صحبت می كنید، باید از قدرت ملی و هویت ملی هم صحبت كنید. سایر اجزا هم كم كم پای شان باز می شود. مثل قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی و مثل مسائل اجتماعی. این ها در تمدن همه اش دیده می شود.
رهبر انقلاب در این دیدار به رشد قابل توجه علم در ایران به اقرار رسانه های خارجی اشاره داشتند. به نظرتان شاخص های رشد علوم انسانی در كشور چیست؟ ما با چه شاخص هایی می توانیم این رشد را ارزیابی كنیم؟
اگر از آقایان دانشگاهی یا وزارتخانه ی علوم بپرسید خواهند گفت: از مقالات آی اس آی؛ یا خواهند گفت از تعداد دانشجویان دكتری علوم انسانی؛ یا از پایان نامه ها و از تعداد مقالات. این ها ملاك های كمی قضیه است. ولی اگر شما علوم انسانی را در سطح فرهنگ جامعه و تمدن سازی ببینید، دیگر ملاك ها به این كمیت خلاصه نمی شود.
یعنی خیلی مسأله عمیق تر و سنگین تر می شود، ملاك های تان هم خیلی وسیع تر و عمیق تر می شود. منتها هر كدام از رشته های علوم انسانی باید با ملاك های خودش سنجه بشود. مثلاً شما ببینید ما رشد علوم انسانی را در علم سیاست، در علوم اجتماعی، در تاریخ و... هر كدام را باید یكی یكی بررسی كنیم. شكی نیست كه در همه ی این ها ما تا یك حدودی به تولید علم رسیدیم. البته نه آن اندازه كه بتوانیم دل خوش كنیم؛ یعنی قبلاً در این زمینه ما خیلی احساس ضعف داشتیم، اما الان می توانیم تولیداتی را شاهد باشیم كه یك دهه قبل اصلاً وجود نداشت.
یك اشاره ای در صحبت های رهبر انقلاب بود كه در این ۱۲ سال اخیر رشد علمی را خیلی برجسته و تند ارزیابی كردند؛ به نظرتان علتش چیست؟
در طی چند سال گذشته رفع عقب ماندگی بیشتر شد و پیشرفت هایی هم حاصل شد. این رشد برمی گردد به این كه مخمصه ها و مشكلات عمومی برای كشور كمتر پیش آمد. یكی از دلایل رشد علمی امنیت پایدار است. ما در دهه ی ۸۰ امنیت پایدارمان بیشتر از دهه ی قبل بود. مثلاً مسائل تروریستی، بحران های اجتماعی، مسائل قومیتی و مواردی از این دست خیلی كم شد. شما ببینید در تاریخ ایران در دوره ی صفویه كه امنیت اجتماعی و ثبات بالاست، رشد علمی خوبی داریم، مثل دوره ی شاه عباس اول؛ دوره ای كه عثمانی ها به ما حمله نمی كنند و ازبك ها را سركوب كردیم. در این دوره صدها دانشمند، فقیه، فیلسوف و عارف و... رشد كردند. در یك محیط ناامن این افراد نمی توانند خودی نشان بدهند. در این ۱۲ سال كه در بیان رهبر انقلاب هم بود، یك آرامشی در كشور ایجاد شد.
البته در مقطع كوتاهی در سال ۸۸ و بعد از آن این موضوع ثبات و امنتیت دستخوش تكانه هایی شد.
بله، یك مقطع كوتاه بود و خوب آن مقطع طبیعی نبود، عارض شد. یعنی كشور را به طور مصنوعی می خواستند درگیر ماجرایی كنند كه واقعی نبود. در آن ماجرا هم اتفاقاً اگر نگاه كنید قبلش یك بحران علوم انسانی و بحران فرهنگی ایجاد كردند. یعنی خود آن هم عقبه اش فرهنگی و رسانه ای بود. فتنه ی ۸۸ با بحران های دهه ی ۶۰ خیلی فرق می كرد. یعنی فتنه ای بود كه از رسانه ها كمك گرفتند. بحث های فكری مطرح شد. البته عبور از همان هم كه میسر نشد. این عدم موفقیت دشمن هم به نظر من به خاطر رشد علوم انسانی است. یكی از شاخص های مهم رشد در علوم انسانی مردمند. این است كه مردم از نظر اندیشه ی سیاسی، فهم تغییرات سیاست، توطئه های دشمن و فضای فرهنگی به درك و رشدی رسیدند كه از این كاریكاتوری كه درست كرده بودند برای انقلاب رنگین و فضای تبلیغاتی خیلی زود عبور كردند. برخی از كشورها راحت نمی توانند عبور كنند. یعنی چنان این فضاها مردم را می گیرد كه كنترل از دست می رود. این خودش یك درك علوم انسانی بالایی می خواست كه بشود از یكسری سطحی نگری ها و بازی های رسانه ای گذشت.
رهبر انقلاب فرمودند كه یك دوره ی طولانی از قسطنطنیه تا شبه قاره هند، زبان فارسی زبان معیار و رسمی بوده و افراد شاخصی هم در شبه جزیره ی هند به زبان فارسی حرف می زدند. درباره ی این دوره كم تر پرداخته شده.
ایرانی ها به زبان فارسی صحبت می كردند. اجداد ما به زبان فارسی صحبت می كردند، اما به این خط نمی نوشتند. این خطی كه جلوی ماست خط عربی است. یعنی الفبای عرب است. زبان فارسی را به الفبای عربی می نویسیم. چرا این طور است؟ چرا عربی حرف نمی زنیم اما به رسم الخط عربی می نویسیم؟ علتش این است كه ایرانی ها وقتی اسلام به آن ها عرضه شد اسلام را پذیرفتند؛ با پذیرش اسلام با فرهنگ بین المللی، عقاید و افكارشان را به زبان عربی نوشتند. كاری كه ترك ها با انگلیسی كردند. این برمی گردد به رخداد پیشینه ای.
ما اسلام را با جان و دل پذیرفتیم، اما حكام اسلام را نپذیرفتیم. برای مردم خیلی زود معلوم شد كه حكام بنی امیه و بنی عباس كه مدعی اسلام بودند، ضد اسلام هستند و برخی از این حاكمان مثل بنی امیه، یك تفاخر عربی داشتند. كم كم بحث نژادی و بحث های غیراسلامی را مطرح كردند؛ در صورتی كه مردم ایران عاشق روح توحید و عدالت اسلام شدند. ایرانی ها می دیدند این گنجینه ی عظیم به دست چند حاكم عربی كه اصلی به نام مساوات را نمی شناختند افتاده است. لذا زبان سر جایش باقی ماند و به عكس شد. اعرابی كه به ایران آمدند كم كم فارسی صحبت كردند. این خیلی عجیب است.
این تغییرات دقیقاً برای چه دوره ای است؟
همان قرون اول كه سادات به ایران آمدند فارسی حرف زدند و نسل هایی كه ماندند در ایران فارس شدند. این تعامل عربی و فارسی ادامه داشته تا جایی كه بزرگان ما مثل فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر و... كتاب های علمی شان بیشتر به زبان عربی است، اما خودشان بیشتر به زبان فارسی حرف می زدند. زبان عربی قدیم مثل انگلیسی فعلی زبان بین المللی در دنیای آن روز بوده است. حكام آل بویه توانستند به دستگاه خلافت نزدیك شوند و خلافت را تحت سلطه ی خود دربیاورند، ولی چون شیعه مذهب بودند خلافت را سرنگون نكردند. این جا زبان فارسی رشد زیادی كرد.
در دوره ی غزنویان كه ما شخصیت های بزرگی مثل فردوسی را داریم، كم كم نوشته های فارسی و عربی كنار هم هستند. ما كتاب بزرگی مثل سیاست نامه ی خواجه نظام الملك را داریم كه برای سلجوقیان است. قرن ششم كه می شود، زبان فارسی در كنار عربی بزرگترین زبان علمی جهان اسلام است. یعنی خیلی از نوشته های بزرگ جهان اسلام به فارسی است.
بعد از سلجوقیان مغول ها روی كار می آیند. دوره ی مغول ها قرن هفتم است كه فضا اصلاً از روش خلافتی گرفته می شود. رفتن خلافت عباسی، آزادی عملی در ایران ایجاد می كند. مغول ها سیاست فرهنگی ندارند و یك رقابت تازه بین مسلمان ها، مسیحی ها و بودایی ها برای قبضه كردن قدرت مغول ها پیش می آید؛ آن كار عظیمی كه خود خواجه نصیرالدین طوسی در ساخت رصدخانه ی مراغه كرد، در واقع استفاده از نیروی تخریبی مغول ها برای سازندگی است.
در نهضت علمای شیعه ی قبل از مشروطه تا حضرت امام رحمه الله شاهد همین «مبارزه ی حكمت آمیز با تهاجم فرهنگی» هستیم. فتاوا، رساله های اجتماعی، خطابه ها و نامه هایی كه نسبت به تهاجم غرب و شرق هشدار دهنده و بیداركننده هستند. در این مورد چه مثالی در ذهن شما برجسته است؟
این برخوردها به سه دسته تقسیم می شود. برخی از این اقدامات در مقابل «استعمار كهن»(اولیه) بوده و یخشی از برخوردها در مقابل «استعمار نو» است. یكسری برخوردها هم در مقابل «استعمار فرانو» قرار دارد. هر كدام از این ها سبك خودش را دارد.
باز برخوردهایی كه علما در قالب نهضت برای سرنگونی استعمار و استبداد انجام می دهند با برخوردهایی كه بر اساس نظام سازی (مثل مشروطه) انجام دادند تفاوت می كند. هر كدام از این ها باید دسته بندی شود. یك وقت شما می خواهید از هویت اسلامی در مقابل بحث های فرهنگی دفاع كنید. بحث دایرةالمعارف نویسی مطرح می شود. آقا بزرگ تهرانی كتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعه» را چرا نوشت؟ برای این كه حمله ای به تشیع شده مبنی بر این كه مذهب شما كتاب ندارد. این عالم بزرگ هزاران كتاب را لیست می كند. این یك مأخذ بزرگ شیعه شناسی برای امروز ما است. این را نمی توانیم بگوییم یك كار صرفاً نهضتی است، این یك كار تمدنی است. بستگی به روشی دارد كه دشمن اتخاذ كرده است. چون شیعه در هر سه قسمت حرف برای گفتن دارد. برخلاف اهل سنت كه به نظر من در زمینه ی تمدن و نظام سیاسی كمتر حرف زده و بیشتر در مقابله با استعمار شخصیت های شان جلوه دارند؛ مثل عمر مختار، سید قطب، محمد عبده و یا شخصیت های بینابینی مثل مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری. شخصیت های شیعی هم جنبه های ضد استعماری شان قوی تر است و هم نظام سازی شان. برای همین هم نظام سیاسی مشروطیت در ایران از تمام كشورها جلوتر رفت. جمهوری اسلامی هم در عصر فعلی از همه ی كشورهای اسلامی سبقت گرفت. بحث تمدن جدید اسلامی با ایران آمیخته است. این آمیختگی با ایران هم در دوره ی صفویه كه یك نظام سیاسی پایدار شیعی بوده و هم امروز در دو نقطه ی بسیار برجسته است.